دسته
جك وSMS
ستاره ها
ايرانشناسي
مهدويت
خبر گزاري مهدي فخر در شهر ستان ها
كرمان شناسي
بهترين مطالب
آموزش گام به گام تنیس
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 281187
تعداد نوشته ها : 622
تعداد نظرات : 55
Rss
طراح قالب

اخه ی چه دردی میکشه

دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

خدا بیامرزد پدر این هندی ها را

دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

صاحبان حیوانات خانگی افسرده ترند 

    1387/8/6   4:06 ب.ظ 
    مشاهده : 10
 
به نقل از پایگاه خبری محیط ، پژوهشگران استرالیایی می گویند: بر خلاف باور غلطی که وجود دارد ، نگهداری و زندگی با حیوانات خانگی نه تنها باعث زندگی شادابتر و طولانی تر نمی شود ، بلکه موجب افسردگی صاحبان حیوانات خانگی نیز می شود.

به گفته محققان کسانی که با حیوانات خانگی زندگی می کنند بیش از سایرین قرص مسکن می خورند!
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

ساخت قلب مصنوعی تمام اتوماتیک 

    1387/8/7   5:04 ب.ظ 
    مشاهده : 11
 
به نقل از روزنامه فرانسوی زبان "جی دی ای"، به گفته "آلن کارپنتیر" سرپرست تیم تحقیقاتی، این قلب مصنوعی تمام اتوماتیک با داشتن 900 گرم وزن مانند یک قلب طبیعی کار می کند.

در ساخت این قلب مصنوعی، علاوه بر تیم تحقیقاتی علوم پزشکی اروپا به سرپرستی "کارپنتیر"، جمعی از مهندسان هوا فضای فرانسه نیز نقش داشته اند.

این قلب تمام اتوماتیک که توسط یک موتور کوچک و یک مدار الکترونیکی بسیار پیشرفته کار می کند، دارای دو بطن کاملا مجزا و رگ های خونی است.

پرفسور"کارپنتیر" در مورد محصول تحقیقاتی جدیدش خاطر نشان کرد: قلب مصنوعی تمام اتوماتیک در حال حاضر در مرحله تحقیقاتی است و ما امیدواریم این قلب مصنوعی ظرف دو سال و نیم آینده برای نخستین باربه مرحله آزمایش گذاشته شود.

پروفسور "آلن کارپنتیر" در مورد نحوه استفاده از قلب تمام اتوماتیک گفت: زمانی که پزشکان هیچ چاره ای برای درمان بیماری قلبی بیمارشان نداشته باشند، ناگزیر قلب مصنوعی تمام اتوماتیک را جایگزین قلب طبیعی بیمار می کنند.

وی همچنین افزود: قلب مصنوعی تمام اتوماتیک به مدت چهار سال برای بیمار ضربان سازی می کند
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387
تاثیر دعا و نیایش بر بهبود مبتلایان به سرطان 

    1387/8/7   6:41 ب.ظ 
    مشاهده : 13
 
این بررسی نشان می دهد ، دعا کردن ، سلامت جسمی بیماران را افزایش می دهد .

به گفته پژوهشگران : دعا کردن و اعتقادات مذهبی ، سازگاری فرد را با مشکلات بیشتر می کند و به این ترتیب با کاهش فشار های روحی- روانی بیمار ، طول عمر وی نیز افزایش می یابد
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387
این بررسی نشان می دهد ، دعا کردن ، سلامت جسمی بیماران را افزایش می دهد . 

    1387/8/7   6:42 ب.ظ 
    مشاهده : 12
 
به نقل از دبیرخانه انجمن پریودونتولوژی ایران، محمدرضا طالبی اردکانی به مناسبت برپایی «هشتمین کنگره انجمن علمی پریودونتولوژی ایران» که 14 تا 16 آذر امسال برپا می‌شود، اظهار داشت: فرآورده‌های بیولوژیک بافت‌های استخوانی و اسکلتی که جزو پرمصرف‌ترین اقلام رشته‌های پزشکی و دندانپزشکی است با بهره‌گیری از مهندسی بافت به تولید رسیده است.
وی گفت: تولید فرآورده‌های پیوندی که بر اساس علوم پایه و مهندسی بافت نسبت به بازسازی، نگهداری، ارتقا یا جایگزینی بافت‌ها یا اعضای انسان اقدام می‌کند، منجر به تولید طیف وسیعی از محصولات شده که از سه منشأ بافت‌های انسانی، نسوج یا اعضای حیوانی و مواد سنتتیک از منشأ بی‌مهرگان نظیر مرجان دریایی تهیه می‌شود.
طالبی با اشاره به اینکه مهم‌ترین تأثیر این تولیدات کمک به افرادی است که استخوان فک آن‌ها تحلیل رفته و امکان کاشت ایمپلنت برای آنان تنها با پیوند استخوان میسر است، تصریح کرد: با شیوه جدید می‌توان بدون برداشت «گرفت استخوانی» از نقطه دیگری از بدن و با استفاده از این پیوند استخوانی، بافت‌های استخوانی از دست رفته را بازسازی کرد.
وی حذف یک مرحله عمل اضافی به منظور برداشت گرفت استخوانی از فرد، کاهش هزینه‌های اعمال جراحی، کاهش اشغال تخت بیمارستان و کاهش هزینه‌های درمانی برای فرد و سازمان‌های بیمه‌گر را از عمده مزایای بهره‌گیری از این شیوه جدید برشمرد.
طالبی یاد‌آور شد: جزئیات این دستاورد پزشکی قرار است در کنگره امسال انجمن علمی پریودونتولوژی ایران که در تاریخ 14 تا 16 آذر در جزیره کیش برپا می‌شود ارائه ‌شود
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

دانشمندان گوجه فرنگی ضد سرطانی تولید کردند 

    1387/8/8   4:36 ب.ظ 
    مشاهده : 7
 
ز به نقل از خبرگزاری رویترز، این یافته که در مجله "Nature Biotechnology" منتشر شده است در واقع تاکیدی است بر این طرز تفکر که امکان بهبود سلامت مردم از طریق اصلاح ژنتیکی گیاهان میسر است.
"کتی مارتین" و همکارانش در "مرکز جان اینز" در انگلیس گزارش دادند، موش های مستعد ابتلا به سرطان که از این گوجه فرنگی اصلاح شده تغذیه کردند بسیار بیشتر از موش هایی که رژیم غذایی با یا بدون گوجه فرنگی معمولی دریافت نمودند، زنده ماندند.
مارتین که زیست شناس گیاهان است گفت که این تاثیر بسیار بیشتر از انتظار آنها بوده است.
محور توجه این مطالعه بر "آنتوسیانینز"، یک نوع آنتی اکسیدان قرار دارد که در انواع توت ها مانند توت سیاه که موجب کاهش خطر ابتلا به سرطان، بیماری قلبی و برخی بیماری های عصبی می گردند، یافت می شود.
این میوه ها با وجود تاثیر سلامت بخش آنها به حد کافی مصرف نمی شوند.
محققان با استفاده از ژن هایی که به رنگ آمیزی گل میمون کمک می کند دریافتند امکان تولید ماده anthocyanins در گیاه گوجه فرنگی وجود دارد. در اثر این فرایند، گوجه فرنگی به رنگ ارغوانی درآمد.
در این مطالعه دیده شد ، موش های که از طریق اصلاح ژنتیکی مستعد ابتلا به سرطان شدند، پس از مصرف گوجه فرنگی های ارغوانی رنگ بطور متوسط 182 روز زنده ماندند. در حالی که موش هایی که غذای استاندارد خوردند فقط 142 روز عمر کردند.
مارتین گفت: اکنون باور اینکه تغییر رژیم غذایی و یا استفاده از مواد خاصی در رژیم غذایی می تواند سلامت حیوانات و احتمالا انسانها را بهبود بخشد، بسیار دلگرم کننده شده است.
این یافته ها در حقیقت تاکیدی است بر تحقیقاتی که نشان می دهند مردم تنها با ایجاد تغییرات ساده در رژیم غذایی روزانه خود می توانند وضعیت سلامتی خود را به میزان زیادی بهبود بخشند
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387
زنان محجبه کمتر به بیماری‌های پوستی دچار می‌شوند

    1387/8/8   5:25 ب.ظ 
    مشاهده : 11
انجمن سلامت شمال آمریکا در تحقیقات اخیر خود     به طور علمی و با آمار ثابت کرد که زنان محجبه کمتر به بیماری های پوستی     دچار می‌شوند .
در     این تحقیقات که دو گروه از زنان محجبه و غیرمحجبه در آن شرکت داشتند در     مرحله اول افرادی با شرایط جسمانی، سنی و مشاغل یکسان انتخاب شدند و به     مدت 3 ماه در روزهای مشخص، مورد آزمایش های ویژه قرار گرفتند .
بعد     از گذشت سه ماه محققان به این نتیجه رسیدند که افراد محجبه از پوست لطیف     تری برخوردارند و علایم هیچ بیماری پوستی در آنها دیده نمی شود در حالی که     زنان غیرمحجبه با استفاده از کرم های ضدآفتاب سعی در حفظ سلامتی پوست خود     داشتند اما این اقدام در طولانی مدت باعث از بین رفتن پوست آنها شده بود .
بنا     به گزارش اسلام انلاین، هنگامی که پوست زنان غیرمحجبه به طور کامل از اثر     این کرم ها پاک می شد، چین و چروک ها و لک های فراوانی در پوست آنها به     چشم می خورد    .
محققان اعلام کردند: از آنجا که پوست زنان مسلمان کمتر در معرض پرتوهای فرابنفش خورشید قرار دارد از سلامت بیشتری برخوردار است
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387
برنامه کنترل ایدز در زندان‌های ایران از آمریکا هم موفق‌تر است 

    1387/8/9   5:35 ب.ظ 
    مشاهده : 6
 
گابریل فیشر استاد زن رشته روانپزشکی و روان درمانی دانشگاه علوم پزشکی وین امروز در یک نشست خبری که به همت ستاد مبارزه با مواد مخدر در حاشیه سمینار بین‌المللی کاهش آسیب اعتیاد برگزار شد، افزود: بنده با دیدن برنامه‌های کاهش آسیب اعتیاد در ایران متوجه شدم که توانایی علمی پزشکان، پرستاران و مددکاران اجتماعی در ایران برای کنترل اعتیاد و عوارض آن بسیار بالاست.
وی ادامه داد: برنامه درمان جایگزین با متادون و بوپرنورفین به صورت علمی در ایران اجرا می‌شود و ایران با اجرای برنامه کاهش آسیب اعتیاد در زندان‌ها که با توزیع سرنگ و سوزن و جدانکردن زندانیان معتاد انجام می‌شود با انجام تست ایدز از زندانیان، از جمله موفق‌ترین برنامه‌های کاهش آسیب زندان‌ها در دنیاست که حتی در آمریکا نیز چنین موفقیتی در زندان‌ها به دست نیامده است و شاید فقط از این نظر اسپانیا تجربه موفقیت آمیزتری نسبت به ایران داشته باشد.
الکس وداک، مدیر خدمات الکل و مواد بیمارستان وینسنت استرالیا نیز در این نشست گفت: معتادان در زندان‌ها حتماً باید در کنار سایر زندانیان باشند، جدا کردن ‌آنها این خطر را ایجاد می‌کند که این تصور و احساس کاذب ایجاد شود که خطری سایر زندانیان را تهدید نمی‌کند و از اجرای برنامه‌های کنترلی و کاهش آسیب پرهیز کنیم در حالی که در هر صورت بیماری ایدز و هپاتیت در بین زندانیان منتقل می‌شود.
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: استفاده از دستگاه خودپرداز سرنگ، سوزن و کاندوم مزایا و معایت خاص خود را دارد، مزیت و نقطه قوت آن این است که خدمات توزیع سرنگ و سوزن را 24 ساعته می‌کند و امکان برخورداری محرمانه معتادان را از این وسایل فراهم می‌کند و گر چه ممکن است هزینه اولیه خرید آنها زیاد باشد اما در بلند مدت هزینه آن زیاد نیست، نقطه ضعف آن هم این است که توزیع این وسایل با حضور مددکاران امکان مشاوره و خدمات بیشتری مانند معاینه و درمان معتادان را فراهم می‌کند.
وی گفت: در استرالیا حدود دو دهه قبل بیماری ایدز و هپاتیت از طریق همجنس‌بازان یکباره افزایش قابل توجهی پیدا کرد که موجب نگرانی همه شد، در سال‌های دهه 80 در هر سال 4 هزار نفر از این طریق به ویروس ایدز مبتلا می‌شدند اما از سال 1990 با اجرای برنامه کاهش آسیب طی 12 سال و با هزینه کردن 100 میلیون دلار توانستیم از بروز 25 هزار مورد ابتلا به ایدز و 21 هزار مورد ابتلا به هپاتیت جلوگیری کنیم.
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387
داروی صرع راهی برای درمان آلزایمر 

    1387/8/9   5:42 ب.ظ 
    مشاهده : 6
 
ز به نقل از خبرگزاری شین هوا، داروی ضدصرع موسوم به اسید والپروئیک، valproic، منجر به تقویت حافظه و کاهش آسیب های مغزی در موش هایی که دچار آلزایمر بودند، شد.
دانشمدان در تحقیقات خود دریافتند، درمان موش ها به وسیله اسید والپروئیک درست در آغاز شروع بیماری آلزایمر، پلاک های مغزی که منجر به گسترش بیماری آلزایمر می شود را کوچک می کند و همچنین آسیب های عصبی را ترمیم می سازد و قدرت حافظه را بهبود می بخشد.
اسید نامبرده، موجی از انفعالات آنزیمی که در انباشت پروتئینی به نام بتاآمیلوئید که سطح سمی از آلزایمر را منجر می شود، مسدود می سازد.
دانشمندان اظهار کرده اند که اسید والپروئیک اعلام کرده اند که نتایج آزمایشات به محققان این امیدواری را داده اند که بتوانند به زودی بیماری آلزایمر را در مراحل اولیه مهار سازند
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387


درآمدى‌برجامعه‌شناسى علم

جامعه‌شناسى علم شاخه‌اى یا زیرمجموعه‌اى از جامعه‌شناسى معرفت است. از جامعه‌شناسى علم دو تعریف مى‌شود ارائه داد؛ یکى تعریفى کلاسیک است که بیان مى‌کند که جامعه‌شناسى علم عبارت است از مطالعه و بررسى رابطه بین فضاى علم (و عناصر آن از قبیل: دانشمندان، نهادهاى آموزشى و پژوهشی، موسسات علمی، دانشگاه‌ها، کتابخانه‌ها، همین‌طور هنجارهاى علمی، جو علمى و...) و جامعه (با اجزاى آن مانند:‌افراد، امکانات اقتصادی،اجتماعی، نهادهاى سیاسی- دینی، پارامترهاى تاریخی، نظامی، فکرى و غیرآن.) طرح شماتیک این تعریف عبارت خواهد بود از؛
جامعه علم
واضح است که مطالعه ارتباط بین علم و جامعه تنها ارتباط بین کلیت علم و کلیت جامعه نیست، بلکه ارتباط عناصرى از یکى با کل یا عناصرى از دیگرى هم خواهد بود. در نتیجه به‌عنوان مثال براى نوع مطالعات جامعه‌شناسى علم مى توان بر تاثیر جنگ‌هاى صلیبى (از فضاى اجتماعی) بر تجربه‌گرایى در علم در دوران قرون وسطى (از فضاى علمی) انگشت گذاشت؛ یا بالعکس، بر تاثیر ذهنیت ریاضى بر فناورى نظامى در قرون اخیر.
تعریف دوم تعریفى سیستماتیک است از جامعه شناسى علم و عبارت است از در نظر گرفتن فضاى اجزاى علم به‌عنوان یک سیستم. آن گاه جامعه‌شناسى علم عبارت خواهد بود از مطالعه روابط جمعى بین عناصر این سیستم. فى‌المثل مطالعه رابطه بین رسمیت یافتن نظریه‌هاى علمى و مجلات علمی.
در مورد سابقه تاریخى طرح و بحث مسائل جامعه‌شناسى علم نمى‌شود زمان معین و بخصوص اخیرى را براى شکل‌گیرى و شروع آنها پیشنهاد کرد. به بیان دیگر ارتباط دادن مسائل مربوط به علم به واقعیت‌ها و پارامترهاى اجتماعى قضیه‌اى جدید و یا اخیر نیست و در دوره‌هاى تاریخى گذشته در اندیشه‌هاى اجتماعى و در بین صاحب‌نظران علمى مى‌توان آنها را سراغ گرفت. اشاراتى که در سابقه تاریخى طرح مسائل جامعه‌شناسى معرفت داشتیم بعضا معرفت علمى را نیز در بر مى‌گرفت. به‌عنوان مثال، در ازمنه باستان و از جمله در یونان باستان، فرایندهاى ابهام‌زدایى معرفتى توسط فلسفه‌هاى قبل افلاطونى را مى‌شود نگاه به معرفتى عینى و اصیل در ارتباط با لایه‌اى خاص از جامعه دانست.
براى مثال، در قرون وسطی، مباحث ابن‌خلدون، در مقدمه در ارتباط دادن پیشرفت علمى با سازمان مدنى و همین‌طور در قرون اخیر از جمله استدلالات فرانسیس بیکن در مورد ذهنیت غیرخرافی، تاملات فیلسوفان روشنگرى در مورد عصر علمی، برداشت‌هاى آگوست کنت در قالب “قانون مراحل سه‌گانه”، تحلیل‌هاى دورکیم در سیر تفکر دینى به تفکر علمى تا کاوش‌هاى ژوزف نیدهام در ارتباط با چارچوب‌هاى ویژه علم چینی، حاکى از مرتبط دیدن واقعیت‌هاى حوزه علم با پارامتر‌هاى اجتماعى است.
مطالعات تاریخى رشد و نیز افول علم نشان مى‌دهد که حرکت علم در جوامع مختلف به عوامل مهم اجتماعى زیر بستگى دارد:
-1 تمایز ساختى و فرهنگی؛ یعنى میزان تخصصى شدن نقش‌ها، جدایى ایده‌هاى علمى از اخلاقى و تمایز نقش علمی
-2 نظام ارزشى مناسب؛ شامل عقلانیت در مقابل سنت گرایی، فعالیت دنیوى در مقابل فعالیت اخروی، آزادى‌گرایى در مقابل سنت گرایی
-3نیازهاى ابزاری؛ علم را قدرت دیدن و ابزار انگاشتن براى دفاع، رفاه،...
-4 عوامل اقتصادی؛ که در خدمت علم قرار گرفته باشد
-5 عوامل سیاسی؛ که مشوق پیشرفت علمى باشد
-6 نظام مذهبی؛ با ارزش‌هاى معنوى موافق علم
-7 نظام آموزشی؛ که تضمین‌کننده حفظ و توسعه علم باشد
-8 نظام قشربندی؛ که با تاکید بر برابری، تحرک اجتماعى علم‌پژوهان را تسهیل کند
-9 نظام انگیزش و پاداش؛ که به مثابه یک سیستم کنترل وتشویق تامین‌کننده رضایت وامنیت اهل علم عمل کند.
-10 شبکه ارتباطات علمی؛‌که تبادل و جریان علم را تحقق دهد.
در این مورد دو نکته را نباید از نظر دور داشت: اول اینکه علم به مفهوم جدید آن پدیده‌اى متاخر است، حداقل نزد بسیاری. اگرچه از نظر عده‌اى دیگر سیر تاریخى‌اى که به علم ختم مى شوداز جادو شروع مى‌شود و عمدتا مباحثى که به علم امروز مربوط مى‌شود در بعد تاریخی- اجتماعى در مورد جادو قابل تسرى و اعمال است. ثانیا علم با برداشت جدید آنکه اساسا معرفتى عینى و مستقل از ذهن فردى تلقى مى‌شود به وسیله اکثر اندیشمندان حوزه‌اى معرفتى قلمداد مى‌شود که حداقل به لحاظ محتوایى تاثیرناپذیر از محیط اجتماعى است.
اما تاریخچه شکل‌گیرى و رشد رسمى این حوزه، یعنى جامعه‌شناسى علم؛ تقریبا بین متخصصین این حوزه توافق کلى است که باید “مرتون” را به‌عنوان پایه گذار این رشته حساب کرد. این البته بدان معنا نیست که مسائل این حوزه قبل از او عنوان نشده بودند. مرتون خود نیز بر این باور است که ریشه این حوزه در مباحث مارکس، دورکیم و وبر است. البته او در جاى دیگر مطرح مى‌کند که پیشقراولان این رشته، پیشقراولان خود جامعه‌شناسى بوده‌اند؛ سن سیمون، کنت و مارکس.
در هر صورت وقتى از کلاسیک‌هاى مزبور به زمان معاصر نزدیک‌تر شویم، در اینجا و آنجا کتب، مقالات و نویسندگانى را مى‌یابیم که مباحث جامعه‌شناسى علم را بدون اینکه این عنوان را به کار برند طرح کرده‌اند. از آن میان آگبرن است با کتاب مهمش تغییرات اجتماعى ومقاله‌اش با توماس تحت عنوان “آیا اختراعات گریزناپذیرند؟” که طبق آن به این نظر مى‌رسد که کشفیات واختراعات بستگى کامل با تحول اجتماعى جامعه دارند.
باز در حوزه جامعه‌شناسى آمریکا اس.سی.گیلفیلان در سال 1935 کتاب مشهور جامعه‌شناسى اختراع را به چاپ رساند واما در خارج از حوزه مشخص جامعه‌شناسى نباید اسم و تاثیر کار مورخ بزرگ علم جرج سارتن را فراموش کرد .در اینجا مجال مطالعه تاثیر وى بر مرتون و دیگر شاگردان بى‌واسطه وباواسطه‌اش از قبیل ت. کوهن، باربر و هـ.کوهن نیست. در اروپا در همان سال‌هاى 1930 دانشمندانى در حوزه علوم طبیعى بودند که در ارتباط با مسائل حوزه تخصصى - علمى خود به جنبه‌هاى جامعه‌شناسى نیز پرداختند و بیشتر با دید مارکسیستی. از آن جمله‌اند: برنال، هالدین، هاگبن، هاکسلی، لوی، بوریس هسن و ژوزف نیدهام. در این میان دو کارپر مراجعه، یکى از هسن بود تحت عنوان ریشه‌‌هاى اجتماعى و اقتصادى کتاب اصول نیوتن و دیگرى از نیدهام تحت عنوان علم و تمدن در چین ولى این کارها چه در اروپا و چه در آمریکا هنوز رابطه‌اى سیستماتیک را بین فضاى علم و جامعه‌شناسى تصویر و بررسى نمى‌کردند.
در نتیجه، با وجود مطالعات و بررسى‌هایى در باب ارتباط علم و جامعه، رابرت مرتون بود که بعد از اینکه رساله دکترى‌اش را در 1935 تحت عنوان علم، فناورى و جامعه در قرن 7 انگلستان به پایان آورده بود و با یکى دو کار کم اهمیت‌تر دیگر که بعد از این رساله معروف انجام داد، پایه‌هاى مستحکم‌ را براى برپایى جامعه‌شناسى علم بنا کرد و همو بود که بعد از یک دوره فترت تقریبا ده ساله، به مطالعه جامعه‌شناختى علم بازگشت و از این زمان بود که چند سال پرثمر براى خود مرتون و جامعه‌شناسى علم آغاز گردید. تالیفاتى از قبیل اولویت‌ها در کشف علمی، تشخیص و امتیاز علمی، هوى و هوس دانشمندان، سیستم‌هاى پاداش و ارتباطات علم،‌الگوهاى رفتارى دانشمندان، الگوهاى ارزیابى در علم، سن و ساخت سنى در علم و ... مربوط به این دوره‌اند.
به هر تقدیر جامعه‌شناسى علم در دهه 1960، آن هم در آمریکا، جاى پاى خود را محکم کرد. البته در دهه 50 مباحثى در دو راستا - هم در مورد طبیعت، ساخت و رشد محتواى معرفت علم، و هم در مورد سازمان علمی، دانشمندان و اجتماع علمى - رشد یافته بود. این دو زمینه همراه با کارهایى که بخصوص مرتون انجام داده بود و داشت انجام مى‌داد عوامل موثر در طرح جدی، جا افتادن و رشد جامعه‌شناسى علم در دهه 1960 محسوب مى‌شوند. در این دهه علاوه بر مرتون و شاگردانش در دانشگاه کلمبیا و جاهاى دیگر، جامعه‌شناسان متعددى جنبه‌هاى مختلف علم را از دیدگاه اجتماعى مورد مطالعه و تحقیق قرار دادند. از جمله کارهاى قوى‌اى که در این دوره به ظهور رسید تحقیق توماس کوهن است که در قالب کتاب مشهور و نافذ ساخت انقلاب علمی، در سال 1962 به چاپ رسید. با اینکه به لحاظ تخصصى او یک مورخ است و در حوزه فلسفه علم صاحب‌نظر، این کتاب به جامعه‌شناسى علم بسیار نزدیک است. لفظ پارادایم (مدل) به معنى رایج کنونى آن ماخوذ از این کتاب است. نکته مورد تامل کوهن ارتباط بین محتواى علم و تغییرات در محور و سازمان معرفت علمى است. او بیش از هر فیلسوف یا مورخ علم دیگری، ساختار اجتماعى “اجتماع علمی” را به عنوان مبناى عملکرد پارادایم‌هاى علمى و تحول علمی، مورد مداقه قرار داده است. وى ادعا مى‌کند که وقتى پارادایم وجود خارجى دارد که مولفه‌هاى اساسى هیئت معرفتى روى هم رفته پایدار باشد و عموما مقبول (مثلا وضعیت فیزیک نیوتنى بین 1700 تا 1900 میلادی.) در این وضعیت، تحقیق در باب مسائلى که جارى در این چارچوب است و مبتنى بر تعریف اساسى رایج رشته، مشمول “علم دستوری” یا “علم هنجاری” مى‌شود. در نتیجه “انقلاب علمی” وقتى اتفاق مى‌افتد که همبستگى و انسجام این پارادایم یا مدل، زیر سنگینى تئورى‌هاى جدید، سوالات جدید و داده‌هاى جدید فروپاشد و براثر آن، اعتبارش مورد شک واقع شود.آن وقت است که یک پارادایم یا مدل جدید به جاى آن رشد مى‌کند. این برداشت براى جامعه‌شناسى علم شایان اهمیت است؛ با هر دو تعریفى که از آن ارائه دادیم: هم با تعریف اول یا کلاسیک آن (که علم را تابع نسبیت تاریخى - و طبیعتا اجتماعى - مى‌کند) هم با تعریف دوم یا سیستماتیک (که وجود و عملکرد آن را به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته، یک سیستم و طبق قاموس کوهنی، یک پارادایم مورد مطالعه قرار مى‌دهد.) در مقابل کوهن و حتى فیرابند، شخصیت صاحب نام دیگر فلسفه علم، کارل پوپر، تاثیرش بر جامعه‌شناسى علم اولا محدود‌تر، ثانیا بطئى تر و ثالثا بیشتر به لحاظ فلسفى بوده است - و در مقابل جامعه‌شناسى علم عملا کانالى شده است براى ورود فلسفه پوپرى به حوزه وسیع‌تر جامعه‌شناسی.
از این نکته که بگذریم، در آمریکا علاوه بر جریان فکرى مرتون و شاگردانش (مثل هاریت زوکرمن، کول، کربن، هاگسترم و استورر) جریانات دیگرى در جامعه‌شناسى علم در حال فعالیت بودند. یکى جریانى بود که نماینده‌اش توماس کوهن بود که به ذکر او رفت. نماینده جریان دوم جوزف بن - دیوید بود که عمدتا متمرکز بود بر رابطه شکل سازمان علمى و پیشرفت‌هاى علمى و جریان سوم که شخصیت علمى نمونه‌اش، سولاپرایس، مشغول کمى کردن پارامترهاى فضاهاى علم بود و کار معروفش در این راستا علم کوچک، علم بزرگ است. اما در خارج از آمریکا‌؛ در انگلستان مطالعات مرتبط با جامعه‌شناسى علم در محافل و مراکز مختلف و تحت عناوین متعددى رشد کرد. در ادینبرو تحت عنوان مطالعات علم و با محوریت دیوید اج، در ساسکس تحت عنوان تاریخ و مطالعات اجتماعى علم با سرپرستى مک لئود و نیز تحت عنوان مطالعات سیاستگذارى علم با مرکزیت فریمن. در لیدز، راوتز و دالبى و در کمبریج مولکی، در لندن رز و در کاردیف هالموز و در منچستر وایتلى مطالعات مربوط به جامعه‌شناسى علم را ادامه دادند.
اما رشد این رشته در کشورهاى دیگر؛ از میان سایر کشورها به لحاظ تاریخى لهستان و آلمان وضعى کاملا استثنایى داشته‌اند. در لهستان از اوایل سال‌هاى 1920 دانشمندان و منجمله جامعه‌شناسان برجسته‌ای، مطالعاتشان را بر بررسى زمینه‌هاى سیاسى و اجتماعى علم متمرکز کردند. مشهورتر از دیگران در این رابطه باید از زنانیکى و اسوسکى که در لهستان بیشتر تحت عنوانScience of Science کار مى‌کردند نام برد ولى این فعالیت‌ها از مرز لهستان فراتر نرفت و در آنجا هم این سنت با ظهور جنگ جهانى قطع گردید. در آلمان مسائل جامعه‌شناسى علم در چارچوب وسیع‌تر جامعه‌شناسى معرفت و فرهنگ طرح گردید و از ماکس وبر و آلفرد وبر به عنوان نامداران تحقیقات مربوطه باید نام برد.
در فرانسه مطالعات جامعه‌شناسى علم با تاخیر محسوسى شکل گرفت و اشخاص صاحب نامى چون سالومون، مسکوویچى ولکویه در این زمینه شاخص‌اند. در دهه‌هاى اخیر کارهاى متنوع‌تر و نوآورانه‌ترى در جامعه‌شناسى علم فرانسه بروز کرده است.در شوروى سابق نام زوریکین و میکالینسکى و بخصوص دوبروف که مرکز بزرگى به ریاست او براى مطالعات علم‌سنجى در کى‌یف شکل گرفته بود و هوز هم فعال است، شایان توجه‌اند. این مطالعات در شوروى شباهت زیادى به نوع کارهاى سولاپرایس در آمریکا داشت. در سوئد این مطالعات بیشتر در دانشگاه‌ لوند و به دست گروه ددیجر فعال بود.
البته نظیر این مطالعات در کشورهاى دیگر، مثل هلند، ژاپن و حتى در کشورهاى غیر پیشرفته صنعتی، هم در حال رشد و گسترش بوده و هست که به علت نبودن مجال کافى به شرح آنها نمى‌پردازیم و اما در ایران، در سطح دانشگاهى هنوز کارهایى اساسى در این حوزه صورت نیافته.
درس جامعه‌شناسى علم هم که چند سالى در دانشکده‌هاى علوم اجتماعى تدریس مى‌شد طبق آیین‌نامه ابلاغى از لیست دروس اختیارى دوره کارشناسى حذف گردید و منحصر به دوره کارشناسى ارشد شد، که آنجا هم نخست اجبارى بود و سپس اختیارى شد و آ‌ن هم فقط براى رشته جامعه‌شناسی. شاید توجیه این حرکات این باشد که چون ما معمولا در دروس و سرفصل‌ها چند دهه از دیگران عقب‌تریم، در این مورد هم فکر کرده‌اند که هنوز زود است این رشته نو در اینجا وارد شود.

مهران شیراوند/روزنامه رسالت

  دفعات نمایش : 29      تاریخ:  1387.3.26
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

اعتبار تئوریهاى علمى

دستاوردهاى سریع علوم تجربى در قرون اخیر، و توانا ساختن انسان در تسلط بر طبیعت، موجب شد که انسان با یک گذر روانشناختى، علم تجربى را معیار همه علوم و معرفتها قرار داده و آن را بر صدر علوم بنشاند. اما چندى نگذشت که تدقیقات مطرح شده در فلسفه علم، بطلان تلقى فوق را اثبات نموده و روشن ساخته است که علم تجربى - در مقام نظر - هیچ برترى بر سایر علوم نداشته و از اساس معتبرى برخوردار نیست و در مقام تعارض میان علوم تجربى و معرفتهاى متعلق به حوزه هاى دیگر، هیچ دلیل منطقى بر ترجیح معرفتهاى تجربى، وجود ندارد.
در میان موجودات عالم ماده، انسان تنها موجودى است که واجد کمالات بالقوه متعدد در حد اعلاى آن و از جمله، کمال علم است. موجودات دیگر - مانند حیوانات و جنیان - در این کمال، همپاى انسان نمى باشند، و شاید به همین سبب; یعنى دارا بودن علوم مختلف است که انسان، مسجود ملائکه نیز واقع شد. با عنایت به ویژگى اختیار در انسان، او توانست از راه علم به قدرتهاى عظیمى دست یابد و در بسیارى از موجودات پیرامون خود تصرف نموده و سعى کند تا همه آنها را بر اساس میل و خواست خود تنظیم نماید. اما علم انسان، منحصر به حوزه خاصى نبوده بلکه واجد علم و معرفت در حوزه هاى مختلف نظرى و علمى مى باشد، و تعیین ارزش هر یک از آن حوزه ها محتاج به بررسى اعتبار آنها است، اما روشن است که بررسى اعتبار نظریات علمى انسان در همه حوزه هاى مذکور علاوه بر این که از عهده این نویسنده خارج است، مجال بسیار عظیمى را مى طلبد که این مقال، گنجایش آن را حتى به صورت اجمالى ندارد. از این جهت بحث خود را منحصر به حوزه خاصى از علم مى کنیم و براى پرهیز از مغالطه اشتراک لفظى و عدم سقوط در ورطه جهالت و گمراهى لازم است در ابتدا، مفردات بحث، را توضیح دهیم.
اعتبار
اعتبار یک نظریه از دو جهت قابل بررسى است:
1 - اعتبار نظرى
مقصود از اعتبار و ارزش نظرى یک تئورى - در این مقاله - صدق و مطابقت آن با واقع مى باشد; یعنى بررسى این امر که آیا یک نظریه، صحیح و صادق است یا کاذب و غلط؟
2 - اعتبار عملى
اعتبار عملى یک نظریه به معناى آن است که آن نظریه در مقام عمل مشکلات عملى را حل نماید. روشن است که حل مشکلات انسان در مقام عمل به وسیله یک نظریه، مساوى با صدق آن نظریه نیست; یعنى ممکن است یک نظریه در مقام نظر، نظریه اى کاذب و غیرمطابق با واقع باشد ولى برخى از مشکلات عملى به وسیله آن حل شود.
مقصود از واژه اعتبار، جهت اول (یعنى اعتبار در مقام نظر) است; یعنى بحث این مقاله در مورد این است که آیا تئوریهاى علمى، تئوریهاى صادق و مطابق با واقع هستند یا نه؟
تئورى
گرچه تئورى در برخى اصطلاحات، معناى خاصى دارد ولى مقصود ما از تئورى، هر نظریه اى - اعم از قانون و غیر آن - است که در علم، مطرح مى باشد.
علم
چنانکه در مقاله علم گرایى (2) ذکر گردید، علم در لغت و اصطلاح، داراى معانى بسیار متفاوتى است; اما مراد از علم در این بحث، علم تجربى است. و مقصود از علم تجربى، همان معنایى است که از واژه science اراده مى گردد. در توضیح لغت science آورده اند:
فعالیت نظرى و عملى مشتمل بر تحقیق سیستماتیک پیرامون ساختمان و رفتار جهان مادى و طبیعى از طریق مشاهده و آزمایش است. (3)
معرفتى که از تحقیق سیستماتیک ساختمان و رفتار جهان فیزیکى به دست مى آید، چنین معرفتى مشتمل بر آزمایش و اندازه گیرى و توسعه تئوریها براى تبیین نتایج رفتارهاى جهان طبیعى است. (4)
علم تجربى عبارت است از تحقیق در مورد ماهیت اشیا (و موجودات) طبیعى و رفتارهاى آنها و معرفت به دست آمده در مورد آنها. (5)
در تبیین واژه science در تعریف هاى یاد شده، بر دو امر تاکید شده است: 1 - مطالعه و تحقیق پیرامون جهان مادى و طبیعى و موجودات در آنها. 2 - تاکید بر روش مشاهده (6) و آزمایش. (7)
بنابراین در صورتى که اولا، متعلق معرفت، امورى غیرمادى و طبیعى باشد و ثانیا، روش کسب معرفت، غیر از مشاهده و آزمایش باشد، چنین علمى، علم تجربى نمى باشد، از این رو، معرفتهاى به دست آمده از راه عقل (به معناى مورد نظر نزد فلاسفه مسلمان و تابعین آنها)، کشف و شهود عرفانى و وحى، علم تجربى خوانده نمى شوند.
در عصر جدید، به سبب تواناییهاى زیادى که بشر در تسلط بر طبیعت پیرامون خودش از راه علوم تجربى به دست آورد، با یک گذر روانشناختى، به این نتیجه رسید که برترین علم و معرفت، معرفت تجربى مى باشد و باید همه علوم و معارف دیگر را بر اساس معیارهاى علوم تجربى مورد ارزیابى قرار داد. و نسبت «علمى» دادن به بعضى از ادعاها، استدلالها و آثار تحقیقى به صورتى انجام مى شود که نوعى امتیاز یا نوع خاصى اعتماد از آن اراده مى شود.
با وجود سرخوردگى عده اى از علم به سبب ثمراتى از قبیل بمبهاى هیدروژنى و آلودگى محیط زیست، که گروهى علم را سبب آن مى پندارند، شواهد بسیارى در زندگى روزمره وجود دارد که علم مورد احترام بسیار است.
در اغلب آگهى ها اعلام مى شود به طور علمى نشان داده شده که این محصول یا آن محصول، مفیدتر، پر قدرت تر و داراى جاذبه بیشتر است و یا از جهتى ترجیح بیشترى نسبت به سایر محصولات رقیب دارد. آنان امیدوارند با این عمل القا کنند که ادعایشان بر اساسى مطمئن، و شاید، غیرقابل چون و چرا گذاشته شده است.
به همین منوال، در بعضى از موارد براى تبلیغ و حمایت از مسیحیت، چنین عنوان مى شود: «علم سخن مى گوید: انجیل مسیحیت تحقیقا صحیح است.» و به دنبال آن افزوده مى شود: «حتى دانشمندان، خود، امروزه بدان اعتقاد دارند.» ارج گذارى به علم منحصر به زندگى روزمره و وسایل ارتباط جمعى نیست، بلکه آشکارا در کانونهاى علم و تحقیق و در تمام اجزاى جهان معرفت مشاهده مى شود. این که بسیارى از حامیان حوزه هاى مطالعاتى، این حوزه ها را «علم» مى خوانند از این روست که تلویحا فهمانده شود روشهاى مورد استفاده به همان اندازه معتبر و ثمربخش است که در علم با سابقه اى همچون فیزیک. به کار بردن اصطلاحات علوم سیاسى و علوم اجتماعى مدتهاست متداول شده است. مارکسیستها با تاکید بسیار اصرار مى ورزند که ماتریالیسم تاریخى، علم است، علاوه بر آن، در حال حاضر در آموزشگاهها و دانشگاههاى امریکا رشته هایى چون علوم کتابدارى، علوم ادارى، علم خطابه، علوم جنگلدارى، علوم لبنیات، علوم لحمیات و حیوانات و حتى علوم کفن و دفن تعلیم داده مى شود. (8)
اما جاى این پرسش وجود دارد که مرجعیت علوم تجربى در همه معرفتهاى بشرى بر چه دلیل یا دلیلهایى منطقى استوار است؟
چرا موفقیت علمى و راهگشایى علم در حل مشکلات مادى و قدرت دادن به انسان براى بهره ورى هر چه بیشتر از دنیاى مادى و تسلط بر آن، موجب آن مى شود که اولا، خود معرفتهاى تجربى به لحاظ نظرى داراى ارزش معرفت شناختى - یعنى صدق و مطابقت با واقع - باشند و ثانیا، ملاک و معیارى براى داورى معرفتهاى دیگر بشر گردند؟ به عنوان مثال «پوزتیویستها» معتقدند به طور کلى، هر گزاره اى به شرطى معنادار است که تجربه پذیر باشد; و اگر گزاره اى تجربه ناپذیر باشد پوچ و بى معناست. مثلا گزاره هاى دینى، فلسفى و عرفانى، بى معنى و پوچ مى باشند; زیرا گزاره «خدا موجود است»، یا «موجودات مجرد هم داریم» به هیچ وجه تجربه پذیر نیستند; یعنى نمى توان در تجربه، خدا یا موجودات مجرد را مورد آزمون قرار داد تا صحت و بطلان این دو گزاره را به دست آورد.
بدیهى است، که با بررسى مساله اول - یعنى اعتبار نظرى معرفتهاى تجربى - حقیقت امر در مساله دوم نیز روشن خواهد شد. بدین منظور، به سراغ برخى از فلاسفه علم رفته تا با عنایت به آراى آنها، مساله مهم اعتبار نظرى علوم تجربى را مورد بررسى قرار دهیم.
در تلقى رایج، معرفت علمى، معرفتى است اثبات شده. نظریه هاى علمى به شیوه اى دقیق از یافته هاى تجربى که به واسطه مشاهده و آزمایش به دست آمده اند، اخذ مى شوند. علم بر آنچه مى توان دید، شنید و لمس کرد و امثال اینها بنا شده است. عقاید و سلایق شخصى و تخیلات نظرى هیچ جایى در علم ندارند. علم عینى است، و معرفت علمى، معرفت قابل اطمینانى است; زیرا به طور عینى اثبات شده است. این دیدگاه ابتدا در جریان و در نتیجه انقلاب علمى، که عمدتا در قرن هفدهم و توسط دانشمندان پیشگام بزرگى چون گالیله و نیوتن رخ داد، عمومیت یافت.
جهت بررسى این تلقى و تبیین دقیق اعتبار نظرى تئوریهاى علمى، دیدگاههاى مهم زیر از فلسفه علم را مطرح مى نماییم:
1 - استقراگرایى سطحى
مطابق استقراگرایى سطحى، علم با مشاهدات آغاز مى شود. عالم مشاهده گر باید داراى اعضاى حسى معمولى و سالم باشد و باید آنچه را که با توجه به وضعیت مورد مشاهده مى تواند ببیند، بشنود و... با امانتدارى تمام ضبط کند و این عمل باید با ذهنى خالى از پیشداورى انجام پذیرد. صدق گزاره هایى راجع به چهره اى از دنیا را مى توان به نحوى مستقیم با به کارگیرى بدون پیشداورى حواس مشاهده گر توجیه و یا تصدیق نمود. و این گزاره ها مبنا و اساسى را به وجود مى آورند که مجموعا معرفت علمى را مى سازند.
اما گزاره هاى فوق، گزاره هایى شخصى هستند در حالى که نظریات مورد قبول در علم، کلى مى باشند. از این رو جاى این سؤال هست که اگر علم بر تجربه بنا شده باشد، چگونه مى توان از امور قابل مشاهده جزئى به قضایاى کلى رسید؟ به سخن دیگر، چگونه مى توان مدعیات بسیار کلى و نامحدود را که در قالب نظریه ها طرح مى شوند بر اساس شواهد محدودى که مرکب از تعداد محدودى گزاره مشاهده اى است توجیه کرد؟
پاسخ استقراگرایان این است که به شرط رعایت بعضى شروط معین، مى توان از تعدادى گزاره هاى شخصیه، قانون جهان شمول را نتیجه گرفت، مثلا تعدادى مشاهده درباره حرارت دادن فلزات را به قانون «فلزات در اثر حرارت انبساط مى یابند» تعمیم مى دهیم و این شرایط عبارتند از:
1 - تعداد گزاره هاى مشاهده اى که اساس تعمیم را تشکیل مى دهند باید زیاد باشند;
2 - مشاهدات باید تحت شرایط متنوعى تکرار شوند;
3 - هیچ یک از گزاره هاى مشاهده اى نباید با قانون جهان شمول ماخوذ، معارضه کند.
به عنوان مثال، تعمیم، «تمام فلزات در اثر حرارت منبسط مى شوند» هنگامى مجاز خواهد بود که تمام مشاهدات انبساط که تعمیم بر آن بنا شده، تحت شرایط بسیار متنوعى صورت گرفته باشد. انواع مختلف فلزها - آهنى، نقره اى، مسى و غیره - با اندازه هاى مختلف بلند و کوتاه و در فشارهاى مختلف زیاد و کم در دماهاى مختلف بالا و پایین و غیره، باید حرارت داده شوند. اگر در تمام این موارد، انواع فلزات حرارت یافته منبسط شوند، فقط در آن صورت مجاز هستیم که از گزاره هاى مشاهده اى به دست آمده، قانون کلى را نتیجه بگیریم. به علاوه، آشکار است که اگر یک نمونه; یعنى فلزى پس از حرارت دیدن انبساط نیافت در آن صورت، تعمیم ما موجه نخواهد بود. بنابراین شرط سوم، اساسى است. (9)
بررسى مساله استقرا
مطابق نظر استقراگرایان سطحى، علم با مشاهده آغاز مى شود و سپس از طریق استقرا، به تعمیم مناسب رسیده و گزاره هاى کلى که معرفتهاى تجربى از آن تشکیل شده است به دست مى آید.
تقریر اصل استقرا به این صورت است:
«اگر تعداد زیادى الف تحت شرایط بسیار متفاوتى مشاهده شوند و اگر تمام الف هاى مشاهده شده بدون استثنا خاصیت ب را داشته باشند، آنگاه تمام الف ها خاصیت ب را دارا هستند».
حال سؤال این است که خود این اصل، چگونه قابل توجیه است؟ به عبارت دیگر، بر فرض که بپذیریم، مشاهده به منزله نخستین گام، مجموعه مطمئنى از گزاره هاى مشاهده اى در اختیار ما مى گذارد، اما به چه دلیلى برهان استقرایى منتهى به معرفت علمى قابل اتکا و یا شاید درست مى شود؟
استقراگرایان دو نوع پاسخ منطقى و تجربى ارائه داده اند:
الف) پاسخ منطقى
استدلال منطقى این ویژگى را دارد که اگر مقدمات صادق باشند - صورتا و مادتا - نتیجه، حتما صادق خواهد بود و کذب نتیجه با فرض صدق مقدمات، مستلزم تناقض است. ولى در استقرا، چنین امرى جارى نیست; یعنى با فرض صدق مقدمات، کذب نتیجه محتمل بوده و مستلزم هیچ گونه تناقضى نیست. به عنوان مثال، اگر من کلاغهاى متعدد سیاه رنگ را در نقاط مختلف و زمانهاى مختلف مشاهده کردم بر اساس اصل استقرا باید بتوانم نتیجه بگیرم، همه کلاغها سیاه هستند; ولى با این که همه این مقدمات، صادق اند لازمه اش این نیست که نتیجه نیز حتما صادق باشد و ممکن است کلاغى دیده شود که رنگ بالهایش، صورتى باشد. یافتن چنین مصداقى مستلزم تناقض نیست، و اگر چنین چیزى رخ دهد، در آن صورت قضیه «تمام کلاغها سیاه هستند» کاذب مى شود. به عبارت دیگر، استنباط اولیه که به دلیل برآوردن شروط تصریح شده اصل استقرا درست بود به نتیجه کاذب منتهى شد، با آن که تمام مقدمات استنباط صادق بود. اگر ادعا کنیم که تمام کلاغهاى مشاهده شده سیاه بودند و نیز این که همه کلاغها سیاه نیستند، در این صورت هیچ تناقضى لازم نمى آید; بنابراین نمى توان استقرا را بر مبنایى منطقى توجیه نمود.
ب) پاسخ تجربى
اخذ اصل استقرا از تجربه بدین شرح است: «مشاهده شده که استقرا در مواقع متعددى به کار گرفته شده است».
براى مثال، قوانین فیزیک نور که به واسطه استقرا از نتایج آزمایشى اخذ شده اند در موارد عدیده اى در طراحى آلات و ابزار بصرى به کار رفته اند به نحوى که کارکردشان قرین توفیق بوده است. به علاوه قوانین حرکت سیارات که از مشاهده موقعیتهاى اجرام آسمانى اخذ گردیده اند، براى پیش بینى وقوع خسوف و کسوف به طور موفقیت آمیزى به استخدام گرفته شده اند.
مى توان بر این فهرست، کثیرى از تبیینها و پیش بینى هاى موفق دیگرى را افزود که به مدد قوانین و نظریه هاى علمى اى که به صورت استقرایى اخذ شده اند، صورت پذیرفته است، بدین طریق اصل استقرا توجیه مى شود.
ولى همانگونه که دیوید هیوم (1776 - 1711) در اواسط قرن هیجدهم به طور قطعى نشان داد، توجیه فوق به هیچ وجه قابل قبول نیست، و در واقع مشتمل بر دور است; زیرا خود، متوسل به همان برهان استقرایى مى شود که اعتبار آن نیاز به توجیه دارد. برهانى که براى توجیه استقرا اقامه شده است بدین شکل است:
اصل استقرا در مورد الف موفقیت آمیز بود.
اصل استقرا در مورد ب موفقیت آمیز بود و بقیه موارد را با این مقایسه کن.
پس اصل استقرا همیشه موفقیت آمیز است.
در اینجا گزاره اى کلى حاکى از اعتبار اصل استقرا، از تعدادى گزاره جزئى که خبر از کامیابى آن اصل درگذشته مى دهند، استنباط شده است. بنابراین، این برهان، استقرایى است. از این رو، نمى تواند مورد استفاده براى توجیه اصل استقرا قرار گیرد. ما نمى توانیم از استقرا سود جسته و استقرا را توجیه کنیم. این مشکل توجیه استقرا همان است که در سنت فلسفى، «مساله استقرا» نام گرفته است.
علاوه بر دور موجود در توجیه اصل استقرا، این اصل دچار نارساییهاى دیگرى است. این نقیصه ها از ابهامى که در شروط «کثرت» و «تنوع» مشاهدات نهفته است سرچشمه مى گیرند.
چند مشاهده، کثیر محسوب خواهد شد؟ یک میله فلزى چند بار باید حرارت داده شود تا بتوان نتیجه گرفت که میله فلزى همیشه پس از حرارت منبسط مى شود؟ آیا ده بار و یا صد بار کافى است؟ پاسخ به این سؤال هر چه باشد مى توان نمونه هایى بر شمرد که درباره ضرورت تعیین تعداد ثابتى از مشاهدات تردید ایجاد مى کند.
نظریه استقراگرایى سطحى هنگامى متزلزلتر مى شود که درباره شرط «تنوع» مشاهدات موشکافى شود. چه چیز به منزله تنوع مهم شرایط محسوب مى شود؟ براى مثال، هنگام کاوش نقطه جوش آب، آیا باید فشار را تغییر دهیم، یا خلوص آب، یا روش حرارتى و یا زمان انجام آزمایش را؟ پاسخ به دو سؤال اول مثبت و به دو سؤال دوم منفى است، اما این پاسخها بر چه اساسى استوارند؟ این سؤال مهمى است; زیرا فهرست تغییرات را مى توان با افزایش تنوع، از قبیل رنگ ظرف، هویت آزمایشگر، محل جغرافیایى و غیره، به طور نامحدودى بسط داد. مادامى که نتوانیم چنین تنوعهاى «زاید» را حذف کنیم تعداد مشاهدات لازم براى استنباط استقرایى مجاز، بى نهایت زیاد خواهد شد. بنابراین، بر چه مبنایى مى توانیم تعداد زیادى از گوناگونیها را زاید محسوب کنیم؟
پاسخ به این سؤال امر بسیار مهمى است; زیرا تمییز تنوع مهم از زاید با تکیه بر معرفت نظرى ما از وضعیت تحت بررسى و از انواع مکانیسمهاى فیزیکى مؤثر انجام مى گیرد، لکن پذیرفتن این نکته مستلزم قبول این نکته دقیق است که «نظریه» پیش از «مشاهده» نقش اساسى ایفا مى کند; یعنى بر خلاف نظریه استقرا گراى سطحى که مشاهده را مقدم بر نظریه مى داند، نظریه باید مقدم بر مشاهده باشد. و نمى توان پذیرفت که علم با مشاهده آغاز مى شود.
استقرا گرایان غیرسطحى و جدید مى پذیرند که علم با مشاهده آغاز نمى شود; از این رو از اشکال اخیر رها مى شوند. آنها با تمییز نهادن بین شیوه اى که یک نظریه، نخستین بار به اندیشه در مى آید و یا کشف مى گردد و شیوه اى که یک نظریه اى تصدیق یا ارزیابى مى شود، مى توانند این ادعا را که علم باید با مشاهدات بدون پیش داورى و نظر آغاز شود واگذارند.
مطابق این موضع تعدیل یافته، به سهولت پذیرفته شده که نظریه ها از راههاى مختلف و غالبا به شیوه هاى گوناگونى به دست مى آیند. ممکن است نظریه اى در اثر یک بارقه الهامى به کاشف رخ نماید، همانگونه که در داستان اساطیرى نیوتن، کشف قانون جاذبه با مشاهده افتادن سیبى از یک درخت الهام گرفته شده است.
همچنین ممکن است که اسطوره ها نیز در مقام کشف یک نظریه علمى دخالت داشته باشند. راسل در مورد نظریه خورشید مرکزى کپلر (1630 - 1571) مى گوید:
«کپلر متاثر از مذهب فیثاغورى بود و با آن که پروتستان کاملى بود، کم و بیش از روى خیالبافى به خورشید پرستى تمایل داشت. این انگیزه ها بى شک تمایلى به جهت فرضیه مرکزیت خورشید در او ایجاد مى کرد. جنبه فیثاغوریش همچنین او را متمایل به پیروى از رساله «تیمائوس» افلاطون مى ساخت که مى گوید معنى جهان باید وابسته به پنج حجم منتظم باشد. کپلر این اجسام را به عنوان راهنما در طرح فرضیه هاى خود به کار مى برد، و از حسن اتفاق، یکى از آنها مفید واقع شد.» (10)
در هر حال به محض این که قوانین و نظریه هاى جدید حاصل شوند، صرف نظر از نحوه تحصیل آنها، مساله اى که باقى مى ماند این است که آیا این نظریات، مى توانند صحیح و مورد قبول باشند؟
پاسخ آنها این است که مقدار زیادى از یافته هاى مربوط به نظریه را باید با مشاهده و تحت شرایط بسیار گوناگون پیدا کرد. سپس میزان اثبات پذیرى صدق یا صدق احتمالى نظریه در پرتو یافته ها را باید به مدد نوعى استنباط استقرایى تعیین کرد.
اما این نظریه نیز مخدوش است; زیرا حتى اگر تمییز میان مقام کشف یک تئورى و مقام ارزیابى آن روا باشد، اما این نظریه دچار این مشکل است که گزاره هاى مشاهده اى گرانبار از نظریه و در نتیجه خطا پذیرند. (11)
2 - ابطالگرایى
ابطالگرایان به سهولت مى پذیرند که مشاهده، توسط نظریه هدایت شده و آن را از پیش فرض مى گیرد. ابطالگرایان معتقدند که صدق یک نظریه و حتى صدق احتمالى آن را نمى توان با اتکا به شواهد مشاهده اى اثبات نمود; ولى مى توان با توسل به نتایج آزمایش و مشاهده، بطلان برخى از نظریات علمى را نشان داد. به سخن دیگر، نظریه ها را مى توان در پرتو شواهد مناسب به طور قطع ابطال نمود، در صورتى که هرگز نمى توان صدق و یا صدق احتمالى آنها را صرف نظر از نوع شواهد، مورد تصدیق قرار داد. پذیرش نظریه ها همواره موقتى است، اما طرد و رد نظریه ها مى تواند قطعى باشد. و علت نامگذارى ابطالگرایى همین عامل است. (12)
چنانکه در نقد نظریه استقرا گرایان بیان شد، از قضایاى مشاهده اى شخصیه نمى توان منطقا قضایاى کلى و عام را نتیجه گرفت; ولى مى توان با یک قضیه مشاهده اى شخصیه، نظریه کلى را باطل نمود. براى مثال، اگر گزاره «کلاغى که در مکان م و در زمان ز مشاهده شده سیاه نبود.» در اختیار ما باشد به طور منطقى از آن نتیجه مى شود که «همه کلاغها سیاه هستند» غلط است، و یا اگر بتوان در آزمایش به وسیله مشاهده اثبات کرد که یک وزنه ده کیلویى و یک وزنه یک کیلویى در سقوط آزاد با سرعت تقریبا برابر حرکت مى کنند، آنگاه مى توان نتیجه گرفت این ادعا که سرعت سقوط اشیا متناسب با وزن آنهاست غلط مى باشد.
ابطالگرایان، علم را به مثابه مجموعه اى از فرضیه هایى مى پندارند که به منظور توصیف یا تبیین دقیق رفتار چهره اى از جهان موقتا پیشنهاد شده اند، با این همه، هر فرضیه اى اینگونه نیست، چنانچه بنا باشد فرضیه اى یا نظامى از فرضیه ها واجد منزلت قانون یا نظریه علمى بشود، باید یک شرط اساسى را برآورده کند; یعنى چنانچه بخواهیم فرضیه اى را جزء معرفت علمى محسوب کنیم باید ابطال پذیر باشد.
براى روشن شدن مقصود ابطالگرایان از ویژگى «ابطال پذیرى» چند مثال مى زنیم:
1 - هرگز روزهاى چهارشنبه باران نمى بارد.
2 - تمام عناصر در اثر حرارت منبسط مى شوند.
3 - هرگاه پرتو نورى از صفحه آینه اى منعکس شود، زاویه انعکاس برابر زاویه تابش خواهد بود.
گزاره اول ابطال پذیر است; چون با مشاهده باران در روز چهارشنبه ابطال مى شود. گزاره دوم ابطال پذیر است; زیرا مى توان با گزاره هاى مشاهده اى دال بر این که عنصرى پس از حرارت یافتن در زمان الف منبسط نشد، آن را ابطال کرد. آب، هرگاه به نقطه انجمادش نزدیک شود، گزاره دوم را ابطال مى کند. گزاره سوم نیز ابطال پذیر است; زیرا قابل تصور است که تابش مورب نورى بر صفحه آینه اى در جهت عمود بر آینه منعکس شود; چنانچه قانون انعکاس صحت داشته باشد، این واقعه هرگز رخ نخواهد داد، اما اگر اتفاق افتد مشتمل بر هیچ تناقض منطقى نخواهد بود.
بنابراین، فرضیه اى ابطال پذیر خواهد بود که منطقا یک گزاره مشاهده اى یا مجموعه اى از گزاره هاى مشاهده اى ناسازگار با آن، امکان وجود داشته باشند، بدین معنا که اگر صدق گزاره ها اثبات شود فرضیه را ابطال مى کند.
اما گزاره هاى زیر نمونه هایى هستند که واجد این شرط نیستند و در نتیجه ابطال پذیر نمى باشند:
1 - هوا یا بارانى است و یا بارانى نیست.
2 - در پیش بینى هاى ورزشى امکان شانس وجود دارد.
هیچ گزاره مشاهده اى منطقا ممکن نیست گزاره اول را ابطال کند، هوا هر گونه باشد این گزاره صادق است. گزاره دوم از جدول طالع بینى یک روزنامه نقل گردیده است که یادآور شیوه فریبنده فال بینان است. این گزاره ابطال ناپذیر و معادل این است که به خواننده گفته شود اگر امروز شرط بندى کند ممکن است برنده شود. این سخن صحت خواهد داشت چه وى شرطبندى بکند و چه نکند و در صورتى که شرطبندى کند، چه برنده شود و چه نشود باز هم صحت خواهد داشت.
ابطالگرایان خواستار ابطال پذیرى فرضیه هاى علمى بوده و بر این موضع اصرار مى ورزند; زیرا فقط در صورتى قانون یا نظریه اى را اخبارى مى دانند که مجموعه اى از گزاره هاى مشاهده اى منطقا ممکن را به لحاظ تجربى ناممکن اعلام کند. اگر گزاره اى ابطال ناپذیر باشد، در آن صورت جهان مى تواند هر ویژگى ممکنى را دارا باشد و مى تواند به هر نحو ممکنى رفتار کند بدون این که با آن گزاره تعارض پیدا کند. از این رو، برخى از نظریه ها که به ظاهر داراى ویژگیهاى نظریه هاى خوب علمى هستند، در واقع فقط شکل نظریه هاى علمى را دارند; زیرا ابطال پذیر نیستند و باید کنار گذاشته شوند. پوپر ادعا کرده است که دست کم برخى از برداشتهاى موجود در نظریه تاریخ مارکس، روانکاوى فروید و روانشناسى آدلر مبتلا به این نقصیه هستند.
از نظر ابطالگرایان، درجه ابطال پذیرى که ناشى از وضوح و دقت نظریه بیان شده است، از امور مهم در ترجیح نظریه اى بر نظریه دیگر در علم، محسوب مى شود; زیرا قانون یا نظریه علمى مطلوب، صرفا بدین علت ابطال پذیر است که درباره جهان، سخن و ادعاى مشخصى دارد، در نتیجه، هر اندازه نظریه اى بیشتر ابطال پذیر باشد بهتر است. نظریه بسیار مطلوب آن است که در برگیرنده بیشترین اطلاعات درباره عالم طبیعت و در نتیجه بسیار ابطال پذیر باشد و هرگاه به بوته آزمایش برده شود ابطال نگردد.
از لوازم مهم شرط ابطال پذیرى بیشتر نظریه ها این است که نظریه ها باید به وضوح بیان شده و دقیق باشند. اگر نظریه اى چنان مبهم بیان شده باشد که مدعاى آن دقیقا روشن نباشد، آنگاه در صورت آزموده شدن بر اساس مشاهده یا آزمایش، مى توان همیشه آن را به نحوى تفسیر کرد که با نتایج آن آزمونها سازگارى پیدا کند و بدین شیوه مى توان از نظریه ها در مقابل ابطالها دفاع کرد. بنابراین، نظریه هایى که ابطال پذیریشان بیشتر است باید بر نظریه هایى که ابطال پذیریشان کمتر است ترجیح داده شوند، مشروط بر این که در واقع ابطال نشده باشند. این شرط براى ابطالگرایان حائز اهمیت است. نظریه هایى که ابطال شده اند باید بدون کمترین تاسف و تاخیر وانهاده شوند. جهان علم، جهان اقتراح فرضیه هاى بسیار ابطال پذیر و به دنبال آن تلاشهاى تعمدى و سختگیرانه براى ابطال آنهاست. به قول پوپر:
بنابراین، من مى توانم با خرسندى بپذیرم که ابطالگرایان مثل خودم تلاش براى حل مساله اى در خور اعتنا را با حدسهاى متهورانه، حتى (و مخصوصا) اگر به سرعت غلط از آب درآیند، بیشتر ترجیح مى دهند تا تقریر یک سرى بدیهیات نامربوط. (13)
نقد و بررسى
نظریه ابطالگرایى همانند نظریه اثباتگرایى ضعیف و غیرقابل قبول است; زیرا این نظریه معتقد است گرچه نمى توان از طریق گزاره هاى مشاهده اى صادق، صدق گزاره هاى کلى را نتیجه گرفت، اما مى توان کذب گزاره هاى کلى که با او در تعارض است را به دست آورد. ولى وقتى مى توان چنین ادعایى را پذیرفت که صدق گزاره هاى مشاهده اى قابل دستیابى باشد، در حالى که امکان کذب گزاره هاى مشاهده اى موجود است و اگر یک گزاره کلى با یک گزاره مشاهده اى تعارض پیدا کند این امکان وجود دارد که گزاره مشاهده اى غلط باشد; از این رو، منطق هیچ گاه حکم نمى کند که در صورت تعارض نظریه با مشاهدات، همیشه نظریه باید مردود شناخته شود.
واقعیت مشکل آفرین تاریخى براى ابطالگرایان این است که اگر دانشمندان از روش شناسى آنها بدون کم و کاست تبعیت مى کردند، نظریه هایى که عموما از بهترین نظریه هاى علمى محسوب مى شوند هرگز تحول نمى یافتند; زیرا در اولین مراحل کنار گذاشته مى شدند. با در نظر گرفتن هر نمونه از نظریه هاى علمى کلاسیک، چه در زمان طرح اولیه اش و چه بعد، مى توان مدعیات مشاهده اى یافت که در آن زمان از مقبولیت عام برخوردار بودند، در حالى که معارض با نظریه هم محسوب مى شدند. با این همه آن نظریه ها رد نشدند و براى علم جاى خوشبختى است که چنین نشده است. به عنوان نمونه، نظریه جاذبه نیوتن در سالهاى آغازین حیاتش با مشاهده مدار ماه ابطال شد. تقریبا پنجاه سال طول کشید تا این ابطال به عواملى غیر از نظریه نیوتن نسبت داده شود. همین نظریه در ادامه حیات خود با جزئیات مدار سیاه عطارد ناسازگار شناخته شد، اگر چه دانشمندان این نظریه را به آن دلیل وانهادند.
مورد دیگر، نظریه کپرنیک است. در اروپاى قرون وسطى عموما پذیرفته شده بود که زمین در مرکز جهانى متناهى واقع شده و خورشید، سیارات و ستاره ها به دور آن گردش مى کنند. فیزیک و کیهان شناسى که چهارچوب این اخترشناسى را در اختیار مى گذاشت اصولا همان بود که ارسطو در قرن چهارم پیش از میلاد طرح کرده بود. در قرن دوم میلادى، بطلمیوس دستگاه اخترشناسى مفصلى را پى ریزى کرد که مدار ماه، خورشید و دیگر سیارات را مشخص مى کرد.
در نیمه اول قرن شانزدهم، کپرنیک اخترشناسى جدیدى را پى ریزى کرد که زمین را متحرک مى نمود و دستگاه ارسطویى و بطلمیوسى را مورد چالش قرار مى داد. طبق این دیدگاه کپرنیکى، زمین در مرکز جهان ثابت نیست، بلکه همراه دیگر سیارات به دور خورشید گردش مى کند. هنگامى که کپرنیک براى اولین بار جزئیات اخترشناسى جدیدش را در سال 1543 انتشار داد، براهین فراوانى وجود داشت که مى توانست علیه آن اقامه شود و اقامه شد. این براهین نسبت به معرفت علمى آن زمان معتبر بود و کپرنیک نتوانست به طور قاطع از نظریه خود در مقابل آنان دفاع کند.
جدیترین تهدید علیه کپرنیک شاید همان برهان برج باشد که بدین شرح است: اگر آنگونه که کپرنیک عقیده داشت زمین دور محور خود بچرخد، هر نقطه اى روى سطح زمین، در یک ثانیه، فاصله قابل ملاحظه اى را طى خواهد کرد. اگر سنگى از بالاى برجى که روى زمین متحرک بنا شده رها شود، با حرکت طبیعى اش به طرف مرکز زمین سقوط خواهد کرد، در همان حال که سنگ در حال سقوط است برج همراه زمین حرکت خواهد کرد; در نتیجه، تا زمان رسیدن سنگ به سطح زمین، برج از مکانى که هنگام آغاز سقوط سنگ داشته حرکت کرده است. بنابراین، سنگ باید در فاصله اى دورتر از پاى برج به زمین اصابت کند، اما در عمل چنین نمى شود; سنگ در پاى برج به زمین برخورد مى کند و نتیجه مى گیریم که زمین نمى تواند بچرخد. بنابراین نظریه کپرنیک کاذب است.
برهان مکانیکى دیگرى که علیه کپرنیک اقامه مى شد به اجسامى از قبیل سنگها که روى سطح زمین قرار دارند، مربوط مى شد. اگر زمین دور خود مى چرخد، چرا اجسامى از قبیل آنچه گفته شد از روى سطح زمین پرتاب نمى شوند، همانگونه که سنگ از لبه چرخ در حال چرخش پرت مى شود؟
در مقابل این ایرادات، کپرنیک هیچ دفاع قانع کننده اى ارائه نکرد. اما نظریه او - با این که گزاره هاى مشاهدتى در مقابل آن بوده است - باطل نشد و برخى از فلاسفه طبیعى که در ریاضیات تبحرى داشتند جذب دستگاه کپرنیکى شدند و کوششهایشان در دفاع از آن، در صد و اندى سال بعد، به طور فزاینده اى قرین موفقیت گردید.
شخصى که مهمترین نقش را در دفاع از دستگاه کپرنیکى ایفا کرد گالیله بود. مکانیک جدید گالیله دستگاه کپرنیکى را توانا ساخت تا در برابر پاره اى از اشکالات یاد شده از خود دفاع کند.
جسمى که در بالاى برجى نگه داشته شده و در حرکت مستدیر دور محور زمین با آن برج سهیم است، پس از سقوط، همان حرکت را همراه برج ادامه خواهد داد و در نتیجه، موافق با تجربه، در پاى برج به زمین اصابت خواهد کرد. (14) بنابراین، گزاره هاى مشاهده اى یافت شده نتوانست ناقض نظریه کپرنیک باشد. علاوه بر این، گزاره هاى مشاهدتى، از آن جهت که مسبوق به نظریات است، قابل اعتماد نمى باشند. به سخن دیگر، گزاره هاى مشاهده اى همان اندازه خطاپذیرند که نظریه هاى مضمر در آنها خطاپذیرند. این جمله ساده را که به زبان عامه است ملاحظه کنید: «مواظب باش، باد بر کالسکه بچه که روى لبه پرتگاه است مى وزد» نظریات پیش پا افتاده بسیارى در این جمله مندرج است. چیزى به عنوان باد وجود دارد، باد مى تواند اشیایى از قبیل کالسکه را، چنانچه در مسیرش قرار گیرد، حرکت دهد. احساس اضطرار که توسط «مواظب باش» ابراز شده، حکایت از این دارد که کالسکه حامل بچه امکان دارد از پرتگاه سقوط کند و شاید روى تخت سنگهاى زیرین خرد شود. به علاوه، فرض شده است که در صورت سقوط، بچه صدمات شدیدى خواهد دید.
مثال واقعى علمى که مى توان بیان نمود موارد بسیار فراوانى است، یکى از آن موارد به الکتریسیته ساکن مربوط مى شود، نخستین آزمایشگران این رشته پس از مشاهده چسبیدن تکه هاى کوچک کاغذ به میله هاى برقدار، گزارشهایى مبنى بر چسبناکى این میله ها عرضه کردند. مشاهدات دیگر مربوط به وازدگى میله هاى برقدار از یکدیگر بود. از دیدگاه جدید، آن گزارشهاى مشاهده اى اشتباه بودند. مفاهیم غلطى که آن مشاهدات را ممکن مى ساختند اکنون جاى خود را به مفاهیم نیروى جاذبه و دافعه داده اند که از دور اثر مى گذارند. بنابراین، گزارشهاى مشاهده اى کاملا متفاوتى را نتیجه مى دهند.
علاوه بر گزاره هاى مشاهده اى، آزمایشها نیز مسبوق به نظریات هستند. براى توضیح این مطلب، هاینریش هرتز (15) را در سال 1888 در حال انجام دادن آزمایشى الکتریکى در نظر مى گیریم که وى براى اولین بار موفق به تولید و یافتن امواج رادیویى مى گردد. اگر وى بخواهد در مشاهداتش کاملا بى نظر باشد ناچار خواهد شد نه تنها نگارشهاى وسایل مختلف سنجش برقى، وجود و عدم جرقه در مقاطع مختلف و حساس در مدارهاى برقى، ابعاد مدار و غیره را ضبط کند، بلکه رنگ وسایل سنجش ابعاد آزمایشگاه، وضعیت هوا، اندازه کفشهایش و مجموعه اى از جزئیات «آشکار نامربوط» را نیز باید ثبت کند. بى ربطى این جزئیات به علت نوع نظریه اى است که مورد توجه هرتز بود و آزمونش وجهه همت وى قرار داشت.
با بیان فوق، نکته مهم تقدم نظریه بر مشاهده آشکار مى شود. مشاهدات و آزمایشها به منظور آزمودن یا بهتر فهمیدن نظریه صورت مى گیرند، و فقط مشاهداتى که براى آن منظور مناسب و مربوط تشخیص داده شوند باید ضبط و ثبت گردند. با این وصف، از آنجا که نظریه ها که مقوم معرفت علمى هستند، خود خطاپذیر و ناکاملند رهنمودهایشان براى تمییز مشاهدات مربوط به پدیدار مورد تحقیق، ممکن است خطا باشد و باعث غفلت از عوامل مهمى شود. آزمایش مذکور هرتز، مثال خوبى در اختیار مى گذارد. یکى از عواملى که «آشکارا نامربوط» خوانده شد، در واقع بسیار مهم و مربوط مى باشد. یکى از نتایج تحت آزمون این بود که امواج رادیویى باید سرعتى برابر سرعت نور داشته باشد.
هنگامى که هرتز سرعت امواج رادیویى را اندازه گیرى کرد، بارها سرعت آنها را به مقدار چشمگیرى متفاوت از سرعت نور یافت. او هرگز قادر به حل مساله نشد. تنها پس از مرگ وى بود که ریشه مساله واقعا شناخته شد. امواج رادیویى منتشر شده از وسایلش به وسیله دیوارهاى آزمایشگاه وى به طرف همان وسایل منعکس مى شده، و در اندازه گیریها تاثیر مى گذاشته است. نتیجه این شد که ابعاد آزمایشگاه خیلى هم مربوط بود. پس نظریه هاى خطاپذیر و غیرکاملى که مقوم معرفت علمى هستند ممکن است مشاهده گر را به خطا افکنند. (16)
روشن شد که، نمى توان با اعتماد به یک گزاره مشاهده اى، یک نظریه کلى علمى متعارض با او را ابطال نمود. بنابراین، گزاره مشاهده اى نه مى تواند یک نظریه کلى علمى را اثبات کند و نه ابطال، و از این رو، نه نظریه استقراگرایان و نیز پوزیتویستها قابل اعتماد است و نه نظریه ابطالگرایان.
نتیجه آن که در حوزه علوم تجربى، هیچ امر ثابت شده اى وجود ندارد.
با عنایت به ضعف نظریه اثبات گرایان و ابطالگرایان، فلاسفه بعدى، به نظریات دیگرى در تبیین ساختار تئوریهاى علمى متوسل شده اند، ایمره لاکاتوش (17) نظریات علمى را به مثابه نوعى کل هاى ساختار تلقى نموده است.
برنامه پژوهشى لاکاتوش ساختارى است که براى پژوهش بعدى به نحوى ایجابى و سلبى رهنمونهایى فراهم مى سازد. «راهنمون سلبى» یک برنامه این شرط را شامل مى شود که مفروضات اساسى آن برنامه، یا استخوان بندى اش، نباید ترک یا جرح و تعدیل شود. این مفروضات اساسى با یک «کمربند محافظ» که مشتمل بر فرضیه هاى معین، شرایط اولیه و غیره است، از ابطال مصون نگاه داشته مى شود. «راهنمون ایجابى» رهنمودهایى تقریبى را شامل مى شود که حکایت از چگونگى امکان تحول و توسعه برنامه پژوهشى دارد. چنین تحول و توسعه اى انضمام مفروضات اضافى به استخوان بندى را شامل خواهد بود، بدین منظور که پدیدارهاى از پیش شناخته شده را در بر گرفته و پدیدارهاى بدیعى را پیش بینى مى کند. «پیشرو یا رو به زوال» بودن برنامه هاى پژوهشى منوط به این است که آنها در اکتشاف پدیدارهاى بدیع موفق باشند و یا مستمرا با شکست مواجه شوند.
بیش از هر چیز، استخوان بندى یک برنامه، ویژگى ممیز آن است. استخوان بندى شکل فرضیه هاى نظرى بسیار کلى را مى گیرد که مقوم بنیانى است که با تکیه بر آن، برنامه باید تحول و توسعه یابد. در اینجا مثالهاى چندى را ملاحظه مى کنیم: استخوان بندى اخترشناسى کپرنیکى واجد این مفروضات خواهد بود که زمین و سیارات دیگر، دور خورشید ثابتى گردش مى کنند، و زمین روزى یک بار حول محور خودش مى چرخد، استخوان بندى فیزیک نیوتن از قوانین حرکت نیوتن به انضمام قانون جاذبه گرانشى تشکیل یافته است. استخوان بندى ماتریالیسم تاریخى مارکس، این فرض خواهد بود که تحولات اجتماعى باید بر حسب مبارزات طبقاتى تبیین شود، و ماهیت طبقات و جزئیات مبارزات در آخرین مرحله توسط زیربناى اقتصادى تعیین گردند.
نکته مهم این است که صحت، درستى و اعتبار استخوان بندى چگونه به دست مى آید؟ پاسخ لاکاتوش این است که: استخوان بندى هر برنامه با «تصمیم روش شناختى مدافعانش» ابطال ناپذیر مى شود.
راهنمون سلبى یک برنامه عبارت است از این که استخوان بندى در جریان تحول برنامه مورد جرح و تعدیل واقع نشود. هر دانشمندى که استخوان بندى را مورد تعدیل قرار دهد از آن برنامه پژوهشى خاص خارج شده است.
لاکاتوش بر این امر تاکید مى کند که کار و کاوش در برنامه هاى پژوهشى داراى جنبه هاى قراردادى است; یعنى لازم است دانشمندان براى پذیرش استخوان بندى برنامه «تصمیم» بگیرند. (18)
علاوه بر نقدهاى مختلفى که بر این نظریه وارد شده است، ابتناى مبانى تئوریهاى علمى بر قرارداد و تصمیم در حقیقت، بى مبنا ساختن تئوریهاى علوم تجربى است. تامس کوهن (19)، با دریافت این امر که تبیینهاى بیان شده از علم، با شواهد تاریخى تطبیق نمى کند، کوشید تا درباره علم، نظریه اى طرح کند که با واقعیات تاریخى، آنگونه که او مى بیند، توافق داشته باشد، ویژگى عمده نظریه وى تاکیدى است که بر ممیزه انقلابى پیشرفتهاى علمى دارد به طورى که موافق آن انقلاب، متضمن طرد و رد یک ساختار نظرى و جایگزینى آن با ساختار ناسازگار دیگرى است. ویژگى مهم دیگر، نقش پر اهمیتى است که ممیزات جامعه شناختى جوامع علمى در نظریه کوهن ایفا مى کند.
او نخستین شکل نظریه اش را در کتاب «ساختار انقلابهاى علمى» (20) مطرح نمود. تصویر کوهن از شیوه پیشرفت یک علم را مى توان به وسیله طرح بى پایان زیر خلاصه کرد:
پیش علم - علم عادى - بحران - انقلاب - علم عادى جدید - بحران جدید.
فعالیتهاى پراکنده و گوناگونى که قبل از تشکیل و تقویم یک علم صورت مى گیرد نهایتا پس از این که به یک «پارادایم» مورد پذیرش جامعه اى علمى تبدیل شد منظم و هدفدار مى گردد. پارادایم مشتمل است بر مفروضات کلى نظرى و قوانین و فنون کاربرد آنها که اعضاى جامعه علمى خاص آنها را دریافت مى کنند. پژوهشگران درون یک پارادایم، خواه مکانیسم نیوتنى باشد، خواه علم ابصار موجى، شیمى تحلیلى باشد یا هر چیز دیگر، به امرى مشغولند که کوهن آن را «علم عادى» مى نامد. کوشش دانشمندان عادى براى تبیین و تطبیق رفتار برخى از چهره هاى مربوط به هم در عالم طبیعت که به کمک نتائج آزمایش آشکار گردیده، پارادایم را تفصیل و توسعه مى بخشد. آنها ضمن این کار، ناگزیر مشکلاتى را تجربه خواهند کرد و با ابطالهاى آشکارى مواجه خواهند شد. اگر مشکلاتى از آن نوع را نتوان فهم و رفع کرد، وضعیتى «بحرانى» به وجود خواهد آمد. بحران هنگامى مرتفع خواهد شد که پارادایم کاملا جدید ظهور کند و مورد حمایت روز افزون دانشمندان واقع شود تا این که پارادایم مساله برانگیز اولیه نهایتا مطرود شود. این تحول گسسته یک «انقلاب علمى» را تشکیل مى دهد. پارادایم جدید، حاوى نویدهایى است و مشکلات ظاهرا غلبه ناپذیر ندارد، و از این پس فعالیت علمى عادى جدید را هدایت مى کند تا این که آن نیز با مشکلاتى جدى روبرو شود و بحران جدید ببار آورد که به دنبال آن انقلاب جدیدى ظاهر مى شود.
گرچه ماهیت پارادایم به گونه اى است که نمى توان از آن تعریف دقیقى ارائه نمود ولى در نظر کوهن، از اهمیت زیادى برخوردار است، کوهن معتقد است که پارادایم معیارهاى کار و پژوهش مجاز را در درون علمى که ناظر و هادى آن است تعیین مى کند. در واقع خصوصیتى که علم را از غیر علم متمایز مى سازد وجود پارادایمى است که بتواند یک سنت علم عادى را حفظ کند و استمرار بخشد.
از ویژگیهاى بارز پارادایم، قوانین و مفروضات نظرى است که مقوم پارادایم ها مى باشند. بخشى از پارادایم ها حاوى بعضى اصول بسیار کلى ما بعدالطبیعى است که پژوهش درون پارادایم را هدایت مى کند. طى قرن نوزدهم، پارادایم نیوتنى متضمن فرضى شبیه این بود: «تمام طبیعت فیزیکى باید به منزله دستگاهى مکانیکى تفسیر و تبیین شود، دستگاهى که تحت تاثیر نیروهاى گوناگون بوده، مطابق قوانین حرکت نیوتن عمل مى کند». برنامه دکارتى در قرن هفدهم نیز متضمن این اصل بود که «خلا وجود ندارد و جهان فیزیکى ساعت بزرگى است که در آن تمام نیروها شکل یک اعمال فشار به خود مى گیرند.»
در نظر کوهن، دانشمند عادى باید نسبت به پارادایمى که در آن کار مى کند موضعى غیر نقادانه داشته باشد. او تنها با داشتن چنین موضعى است که مى تواند کوششهایش را براى توسعه و تفصیل پردامنه پارادایم متمرکز و مستمر سازد.
نکته مهم در نظریه کوهن این است که او اعتقاد دارد، هیچ برهان منطقى وجود ندارد که برترى یک پارادایم را بر دیگرى اثبات نماید و در نتیجه یک دانشمند را به صورت معقول به تغییر پارادایم سوق دهد.
سر ادعاى کوهن این است که ارائه دهندگان پارادایم هاى رقیب، مجموعه متفاوتى از موازین، اصول ما بعدالطبیعى و غیره را مورد توجه قرار مى دهند. پارادایم الف چنانچه با معیارهاى خودش مورد قضاوت قرار گیرد ممکن است از پارادایم ب ارجح شناخته شود و حال آن که اگر موازین پارادایم ب به عنوان مبنا و اساس در نظر گرفته شود امکان دارد آن قضاوت معکوس شود. نتیجه هر برهانى تنها هنگامى الزام آور مى شود که مقدمات آن پذیرفته شده باشد. حامیان پارادایم هاى رقیب، مقدمات یکدیگر را نمى پذیرند و در نتیجه با براهین یکدیگر الزاما متقاعد نخواهند شد. به علت این نوع استدلال است که کوهن انقلابات علمى را با انقلابات سیاسى مقایسه مى کند. همانطور که «انقلابات سیاسى خواهان تغییر نهادهاى سیاسى هستند به گونه اى که آن نهادها فى نفسه از آن تغییرات ممانعت به عمل مى آورند» و در نتیجه «راه حل سیاسى به شکست مى انجامد»، انتخاب «بیان پارادایم هاى رقیب در عمل، انتخابى بین شیوه هاى متعارض زندگى اجتماعى مى شود»، و هیچ برهانى نمى تواند به طور منطقى و یا حتى بر حسب احتمالات، الزام آور باشد. (21)
به نظر کوهن، عوامل مؤثرى که موجب مى شوند دانشمندان، پارادایم خود را تغییر دهند باید با پژوهشهاى روانشناختى و جامعه شناختى کشف شوند. (22)
یکى از چالش آمیزترین و جالبترین تبیینهاى معاصر از علم، تبیینى است که «پل فایرابند» بویژه با تکیه بر کتاب « علیه روش» (23)، ارائه نموده است. او معتقد است که هیچ یک از روش شناسیهاى بیان شده صحیح نمى باشند، و با توجه به پیچیدگى مساله، انتظار این که علم بر اساس چند قاعده ساده روش شناختى قابل تبیین باشد، بسیار نامطبوع به نظر مى آید، گرچه فایرابند مى خواهد میان دانشمند معقول و بوالهوس فرق گذارد، اما بر این اصل تاکید مى کند که «هر چیزى امکان پذیر است.» به نظر او:
تصور این که مى توان، و باید، علم را مطابق قواعد ثابت و جهان شمول حیات و استمرار بخشید هم غیرواقع بینانه است و هم مهلک. «غیر واقع بینانه» است; زیرا از استعدادهاى انسان و شرایطى که مشوق و مسبب توسعه استعدادهاى اوست تلقى بسیار ساده اى دارد. و «مهلک» است براى این که هر گونه تلاشى براى اعمال آن قواعد ناگزیر اهمیت و توانایى حرفه اى ما را به قیمت انسانیت ما افزایش خواهد داد. به اضافه، این تصور «براى علم مضر» است; زیرا شرایط پیچیده فیزیکى و تاریخى را که مؤثر در تحول علمى است مغفول مى گذارد. این تصور علم را کمتر انعطاف پذیر و متکیف و بیشتر جزمى مى کند... پژوهشهاى موضوعى از قبیل آنچه در فصول پیشین گزارش گردید... علیه اعتبار جهان شمول هر قاعده اى حکایت مى کنند. تمام روش شناسى ها محدودیتهاى خود را دارند و تنها «قاعده اى» که بقا مى پذیرد همانا «هر چیزى امکان پذیر است» مى باشد. (24)
نکته دیگرى که فایرابند بر آن تاکید مى کند عدم امکان مقایسه منطقى میان نظریه هاى رقیب است، چون معنا، مدلول مفاهیم و گزاره هاى مشاهدتى مورد استخدام آنها به چهارچوب و زمینه نظرى اى که در آن رخ مى نمایند بستگى خواهد داشت; امکان دارد در پاره اى از موارد، اصول اساسى دو نظریه رقیب چنان به طور بنیادى متفاوت باشند که حتى صورتبندى مفاهیم پایه اى یک نظریه بر حسب دیگرى امکان پذیر نباشد; در نتیجه دو رقیب در هیچ گزاره مشاهده اى اشتراک نداشته باشند، در چنین مواردى مقایسه منطقى نظریه هاى رقیب غیرممکن است. استنتاج منطقى پاره اى از توابع یک نظریه، از اصول نظریه رقیب، به منظور مقایسه دو نظریه، ممکن نخواهد بود، در این صورت این دو نظریه غیرقابل قیاس خواهند بود.
حال اگر دو نظریه رقیب، غیرقابل مقایسه مى باشند، چگونه باید میان دو نظریه رقیب، گزینش انجام شود؟ معیار انتخاب یک نظریه و ترجیح آن بر دیگرى چیست؟ علیرغم این که فایرابند ترجیحاتى را بیان مى کند ولى به طور قاطع اعلام مى نماید که معیار انتخاب عقل وجود ندارد و این معیار، صرفا امرى شخصى و نفسى است:
آنچه که [پس از حذف امکان مقایسه منطقى نظریه ها از طریق مقایسه مجموعه اى از نتایج قیاسى آنها] باقى مى ماند قضاوتهاى زیبایى شناختى، امور سلیقه اى، تغرضات و تمایلات متافیزیکى، و تمنیات مذهبى است. اختصارا آنچه باقى مى ماند خواسته هاى درونى یا انفسى ما است. (25)
جنبه دیگر موضع فایرابند نسبت به علم، به رابطه میان علم و انواع دیگر معرفت مربوط مى شود. در نظر فایرابند، معرفت علمى هیچ برترى بر سایر معارف بشر و از جمله سحر و جادو ندارد. او معتقد است حامیان علم بدون این که انواع دیگر را به طرز شایسته اى مورد پژوهش قرار دهند، نوعا معرفت علمى را از انواع دیگر معرفت برتر مى دانند. او قائل است که «معقول گرایان انتقادى» و مدافعان لاکاتوش علم را به تفصیل مورد کاوش قرار داده اند; اما نگرش آنها نسبت به مارکسیسم یا تنجیم یا زندقه هاى سنتى دیگر بسیار متفاوت است، در این مورد به سطحى ترین کاوشها و سست مایه ترین استدلالات بسنده مى کنند. (26)
درباره لاکاتوش مى نویسند:
او پس از به پایان رساندن «بازسازى» علم جدید، آن را متوجه معارف دیگر مى کند چنانکه گویى از پیش اثبات شده است که علم جدید از سحر و یا علم ارسطویى برتر است و هیچ نتایج وهم آمیزى ندارد. در صورتى که ذره اى استدلال از این نوع وجود ندارد. «بازسازى معقول»، «خردمندى اساسى علمى» را مفروض مى گیرند، آنها نشان نمى دهند که آن (خردمندى اساسى علمى) از خردمندى اساسى «جادوگران و جن گیران» بهتر است. (27)
توجهى اجمالى به کلام فایرابند روشن مى سازد که معرفتهاى تجربى و نظریه هاى علمى از اساس معتبرى برخوردار نیستند و هیچ گاه نمى توان صحت و درستى یک نظریه علمى را معتقد شد.
«کارل پوپر» نیز در این زمینه مى گوید:
بدین سان، بنیاد تجربى علم عینى هیچ چیز «مطلقى» ندارد. علم بر اساس مستحکمى استوار نیست. گویى بناى تهورآمیز نظریه هاى آن بر باتلاقى افراشته شده است، و همانند ساختمانى است که بر ستونهایى استوار شده که درون باتلاق فرو رفته اند، اما نه به سوى شالوده طبیعى یا «معلوم». و اگر ما از فرو بردن عمیقتر ستونها باز مى ایستیم از آن روى نیست که به زمین سختى رسیده ایم، ما فقط وقتى توقف مى کنیم که راضى شده باشیم ستونها براى تحمل ساختمان، دست کم عجالتا به اندازه کافى محکم هستند. (28)
بنابراین، با عنایت به نظریات فلاسفه مشهور علم، که بحثهاى عمیق و مفصلى در مورد اعتبار تئوریها و نظریه هاى علمى مطرح نمودند، این نتیجه به دست مى آید که هیچ گاه یک نظریه علمى - در هیچ یک از علوم تجربى - از ارزش صدق و اعتبار نظرى برخوردار نیست به طورى که به صورت قطعى نمى توان، درستى و صدق یک نظریه علمى را اثبات کرد. به عبارت دیگر، در هیچ علم تجربى یک نظریه اثبات شده نداریم. بنابراین، نظریات علمى، اعتبار و ارزش نظرى ندارند.
از این جهت، وقتى که نظریات علمى، از اعتبار نظرى برخوردار نیستند، در صورتى که میان یک نظریه علمى با یک نظریه فلسفى، عرفانى، دینى،... تعارض مطرح شود، نمى توان با اعتماد به آن نظریه علمى، نظریه رقیب را از صحنه خارج نموده و آن را باطل دانست.
به عنوان مثال، نمى توان ادعا کرد در علم ثابت شده است که انسان از نسل میمون مى باشد، پس ادعاى این که انسان از نسل انسان دیگر است باطل مى باشد; زیرا چنین ادعاهایى به لحاظ منطقى باطل است; یعنى وقتى که در هیچ علم تجربى، هیچ گزاره اثبات شده نداریم به چه دلیل منطقى باید به ادعاى علم تجربى اعتماد نمود ولى به ادعاى دین یا فلسفه و یا... اعتماد نکرد؟

پى نوشت:

1) مدرس حوزه و عضو هیات علمى پژوهشى مؤسسه امام خمینى رحمه الله، دانشجوى دکترى فلسفه، محقق و نویسنده.
2) مقاله «علم گرایى» در همین مجله در شماره 18 از همین نویسنده آمده است و هشت معناى لغوى و نوزده معناى اصطلاحى براى آن ذکر گردید.
3. The new oxforddictionary of English, oxford university press, 1999.
4. combridge international dictionary of English, combridge university press.
5. BBC Englishdictionary, Harper couins publishers, 1993.
6. observation.
7. Experiment.
8) آلن. اف. چالمرز، چیستى علم، درآمدى بر مکاتب علم شناسى فلسفى، ترجمه سعید زیباکلام، سمت، چاپ اول، 1378، صص 7 - 6.
9) ر. ک: آلن. اف. چالمرز، پیشین، صص 17 - 14.
10) برتراندراسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندرى، نشر پرواز، 1365، ج 2، ص 732.
11) ر. ک: آلن. اف. چالمرز، پیشین، صص 50 - 25.
12) همان، ص 76.
13. K. R. Popper. conjectures and Refutations, london, Routledge and Kegan pawl, 1969, p. 231.
14) ر. ک: آلن. اف. چالمرز، پیشین، صص 93 - 76.
15. Heinrich Hertz.
16) ر. ک: آلن. اف. چالمرز، پیشین، صص 48 - 41.
17. I. lakatos.
18) ر. ک: آلن. اف. چالمرز، پیشین، صص 106 - 94.
19. T. s. kuhn.
20. T. s. kuhn, The structure of scientific Revolution, chicago, university of chicago press, 1970.
21. Ibid, PP. 93-4.
22) ر. ک: آلن. اف. چالمرز، پیشین، صص 117 - 107.
23. Paul Feyerabend, Against Method: dutline of an Anarchistic Theory of knowlekge, london, new left books, 1975.
24. Ibid, PP. 295-296.
25. Ibid, P. 258.
26) آلن. اف. چالمرز، پیشین، ص 165.
27. P. Feyerabend, Opcit, p. 205.
28. K. R. Popper, The Logic of scientific Discovery, london, 1968, p. 111

نویسنده: سید محمود - نبویان / ماه نامه - رواق اندیشه

  دفعات نمایش : 39      تاریخ:  1387.4.12
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

نگرانی استکبار جهانی از پیشرفت‌های علمی ایران

قرن بیست ویکم، عصر علوم و فناوری بوده و پیشرفت‌های علمی ایران، نگرانی عمده استکبار جهانی را فراهم کرده است.
فناوری هسته‌ای یعنی تضمین امنیت انرژی ، از جمله توفیقاتی است که ایران جهت استفاده‌از این منبع گرانبها با تکیه‌بر دانش بومی به‌آن دست یافته است.
سرعت پیشرفت علم و فناوری در دنیای امروز به‌حدی است که شناخت جهان بدون برخورداری‌از این مهم میسر نیست و جمهوری‌اسلا‌می نیز نمی‌تواند از تجربه، علم و دانش جهانی به‌دور باشد و همگام با جهانیان حرکت نکند ویا قدرتهای علمی، فناوری، سیاسی و نظامی حاکم بر جهان را نشناسد.
امروز، ساخت و توسعه سلا‌ح‌های اتمی در انحصار کشورهای مخالف جمهوری اسلا‌می است و روزگاری که خود غربی‌ها خواهان تبدیل ایران به کشوری هسته‌ای بودند، امروز در برابر دستیابی این‌کشور به چرخه کامل سوخت صلح‌آمیز هسته‌ای مخالفت و صف‌آرایی می‌کنند.
آمریکا هرگونه فعالیت هسته‌ای ایران را خطرناک می‌داند در صورتی‌که جمهوری اسلا‌می خواهان تولید سوخت هسته‌ای بوده و تولید سلا‌ح هسته‌ای در دکترین نظامی این کشور جای نداشته و تولید، نگهداری و استفاده‌از این سلا‌ح‌ها در دین مبین اسلا‌م جایگاهی ندارد.
در زمان حاضر دانشمندان و متخصصان جوان هسته‌ای کشورمان ، توانایی اجرای پیچیده‌ترین مراحل تولید سوخت هسته‌ای را دارند و این علم در اذهان ایرانی ساخته و پرداخته‌شده و با هیچ قطعنامه‌ای نمی‌توان از اعتلا‌ی آن جلوگیری کرد.
به‌رغم شفاف‌سازی کامل و اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی توسط ایران در خصوص فعالیت‌های هسته‌ای ، دشمنان نظام هیچگاه قدم‌های مثبتی در این خصوص بر نداشته و باصدور قطعنامه‌های ضدایرانی، غرض‌ورزی خود با نظام جمهوری اسلا‌می را نمایان ساخته‌اند. ‌ درزمان‌حاضر انحصار علمی غرب شکسته‌شده و پیشرفت کشورهای دیگر درعرصه‌های مختلف و بر انحصارطلبی سلطه‌جویی آنان خط بطلا‌ن کشیده است.
امروز آمریکایی‌ها یک جنگ تمام عیار روانی علیه ایران به‌راه انداخته‌اند چراکه غرب و درراس آنها سران آمریکا از اینکه ایران صاحب این دانش شود و از این ره‌آورد ضربه‌ای مهلک به اقتصاد آنان وارد شود، نگران هستند. ‌ آنها، بر این باورند که هرچه ایران از نظر صنعتی و اقتصادی تقویت شود، اقتصادشان ضربه خواهد خورد.
درزمان حاضر ‌ ۱۱‌قدرت هسته‌ای در جهان وجود دارد که‌از این تعداد هشت کشور به چرخه‌ی کامل سوخت هسته‌ای دست یافته‌اند و مخالفان پیشرفت ایران از اینکه جمهوری اسلا‌می نیز به‌جمع آنان به‌پیوندد وحشت دارند.
آمریکا و متحدانش با تبلیغات گسترده علیه دانش صلح‌آمیز هسته‌ای ایران ، تلا‌ش می‌کنند افکار کشورهای منطقه را علیه جمهوری اسلا‌می بسیج و از این طریق افکار عمومی را با خود متحد سازند.
با گذشت هر روز از عمر با برکت انقلا‌ب اسلا‌می، کشور شاهد شکوفایی، عزت و سربلندی در تمامی حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و علمی است.
امسال ‌ ۲۰‌فروردین "روز ملی فناوری هسته‌ای" در شرایطی فرا می‌رسد که مردم قدرشناس ایران اسلا‌می با اتکال به نیروی لا‌یزال الهی و رهنمودهای حکیمانه‌ی رهبر فرزانه انقلا‌ب، پارسال را باحضور حماسی و هوشیاری سیاسی و تعهد دینی و انقلا‌بی خود در صحنه‌های مختلف پشت‌سر گذاشته است. ‌ مردم‌ایران درسالی که‌از سوی مقام‌معظم رهبری بعنوان سال نوآوری وشکوفایی نامگذاری شده است با قدرت و صلا‌بت افزون‌تر به میثاق خود با آرمانهای مقدس حضرت امام راحل و شهیدان گرانقدر پایبند و پابرجا خواهند بود. ‌ بیستم فروردین "سالگرد قطع رابطه سیاسی‌ایران و آمریکا" بعنوان روز ملی فناوری هسته‌ای نامگذاری شده است.

روزنامه سیاست روز

  دفعات نمایش : 26      تاریخ:  1387.4.29  
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

شکفتی های علم در سال 2008

مجله Popular Science فهرستی از شگفتی های علمی سال۲۰۰۸ منتشر کرده است که در صورت تحقق دنیا را دچار تحولاتی عظیم خواهند کرد.
این مجله علمی، با ارایه فهرستی به بررسی خدماتی که دانشمندان و محققان در سال۲۰۰۸ به جامعه بشری عرضه می کنند پرداخته است که شرح آنها در پی می آید:

بوزون هیگز

تمام دانشمندان و فیزیکدانان به دنبال این ماده هستند، حتی اگر بدانند که هیچ کس تاکنون موفق نشده است آن را به دست آورد. این ماده بوزون هیگز (Higgs Boson) است و در یکی از شگفت انگیزترین تئوری های فیزیک که یک مدل استاندارد است، یک بار برای همیشه توضیح می دهد که چرا اشیا جرم دارند. امسال در مرکز تحقیقات سرن اروپا (CERN) که مقر آن در ژنو سوئیس است، دانشمندان بزرگترین آزمایشی را که تاکنون در این خصوص انجام شده و احتراق شتاب دهنده LHC نام دارد، انجام خواهند داد.
در حقیقت در تابستان امسال دوپروتون با سرعتی برابر با سرعت نور (حدود۳۰۰ هزار کیلومتر برثانیه) به یکدیگر برخورد می کنند و ذرات ریز اتمی بی نهایتی را خواهند ساخت که یک مینی بیگ بنگ را می سازند.
فیزیکدانان سرن در شرایطی می خواهند این تحقیقات را انجام دهند که هیچ کس نمی داند زمانی که LHC وارد عمل می شود دقیقاً چه اتفاقی خواهد افتاد.

چشم مدوزا

در تابستان گذشته تعداد زیادی ستاره دریایی(مدوزا) به سواحل دریایی مناطق مختلف دنیا از ژاپن تا اروپا حمله کردند. این رویداد بیشتر شبیه سناریوی فیلم های علمی تخیلی بود اما واقعیت داشت و خسارت های زیادی به خصوص به بسیاری از مناطق جنوب شرق آسیا وارد کرد. تهاجم این جمعیت انبوه ستاره های دریایی که برابر با میلیون ها نمونه بودند، دانشمندان ژاپنی را بر آن داشت که مراکز تحقیقاتی جدیدی را در سال۲۰۰۸ برای بررسی این گونه بی مهره راه اندازی کنند، در حقیقت گرم شدن جهانی زمین علت حمله این تعداد زیاد ستاره های دریایی بود.
آمیختگی اتمی یکی از بزرگترین امیدهای بشر در۲۰ سال آینده دستیابی به منبع انرژی پاک و نامحدود است که تنها در دو واژه خلاصه می شود: آمیختگی اتمی.
پروژه ITER که با همکاری جامعه بین المللی از آمریکا تا روسیه انجام می شود از دهه۷۰ به تکامل خود ادامه می دهد و از سال۲۰۰۶ فرانسه میزبانی فاز پایانی آن را به عهده گرفته است. در حقیقت فرانسه ساختمان اولین رآکتور گرمایی را در نزدیکی شهر کاداراش در استان Aix-en ساخته است. در تابستان سال جاری قرار است اطلاعات جدیدی در خصوص پیشرفت این پروژه از کره جنوبی برسد. در واقع کره جنوبی با استفاده از ابر هدایتگر توکامک کره انرژی را از آمیختگی یک پلاسما در دمای بیش از۱۰ میلیون درجه تولید خواهد کرد. در صورتی که این آزمایش با موفقیت انجام شود، راه پروژه ITER سریع تر باز خواهد شد چرا که فناوری استفاده شده در این راکتور آسیایی همان فناوری است که باید در این پروژه فرانسوی مورد استفاده قرار گیرد.

چشم های ماهواره ها

در سال۲۰۰۸ تمایل برای کاوش های فضایی و استفاده انسانی از فضا افزایش خواهد یافت و این در حالی است که قدرت های جدید تحقیقات گسترده ای را درباره ستارگان آغاز می کنند. در حقیقت در این سال هند، کاوشگر۱- Chandrayaan را پرتاب خواهد کرد.
۱- Chandrayaan یک وسیله خودکار برای کاوش های ماه است و»اسا«، آژانس فضایی اروپا هم پاسخ هند را با پرتاب »پلانک« که ماهواره ای برای انجام تحقیقات تعیین سن هستی است، خواهد داد.
همچنین در این عرصه و پس از پرتاب Sky Med ، سیستم کنترل ماهواره ای روی مدیترانه، در ماه آوریل ماهواره Geo Eye-۱ در مدار قرار خواهد گرفت. این ماهواره که دارای یک سیستم بسیار پیشرفته است، می تواند مسیر حرکت سکه ای را که از فضا به زمین پرتاب شده، ردیابی کند و تصویر آن را با برنامه ای مشابه برنامه Google Maps نشان دهد.

شبکه همچنان می تازد

برای کاربران علاقمند اینترنت، سال۲۰۰۸ سالی خوش به شمار می رود. در حقیقت کاربران شیفته شبکه به زودی می توانند در خطوط پرواز و در مترو از رایانه و تلفن همراه خود استفاده کنند. به طوری که شرکت هواپیمایی آلاسکا ایرلاینزپس از آمریکن ایرلاینز و شرکت هواپیمایی ویرجین برای اولین بار از ماه ژانویه امکان استفاده از اینترنت و تلفن همراه را در هواپیماهای خود فراهم کرد.
همچنین کاربران اینترنت می توانند به زودی در تونل های خطوط متروی ابرشهر نیویورک به اینترنت از طریق شبکه بی سیم متصل شوند.
در این میان بسامدهای جدید اتصالات بی سیم وای- مکس با باند۷۰۰ مگاهرتز که در روزهای آینده به مناقصه گذاشته می شوند، می توانند تعداد کانال های تلویزیونی را در این کشور از۵۲ به۶۹ کانال برسانند و همچنین یک تحول بسیار بزرگ را در شبکه و توسعه فناوری اینترنت ایجاد کنند.

به سوی منابع اکولوژیکی و سبز

سال جاری بیش از سالهای گذشته سبز خواهد بود، به طوری که سوخت های غیرفسیلی و قوانین مرتبط با حفظ محیط زیست در این سال حضور رو به رشدی را پشت سر خواهند گذاشت. حجم زباله های قابل بازگشت به چرخه طبیعت در آمریکا در۱۵ سال گذشته دو برابر شده است و این در حالی است که سوخت های زیستی و مقرون به صرفه در بسیاری از نقاط دنیا تولید خود را در سال جاری آغاز می کنند. همچنین نسل جدید کتاب های الکترونیکی (e-papers) راه جدیدی را به سوی کاهش مصرف کاغذ باز خواهد کرد و این امر، منجر به کاهش قطع درختان جنگلی می شود.

ماهنامه نفت پارس

  دفعات نمایش : 38      تاریخ:  1387.5.1  
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

سیری در تئوری علمی

بخش اوّل

هدف از این سلسله نوشتارها، پیش و بیش از همه برانگیختن و یا افزایش روحیهٴ کنجکاوی و پژوهش در میان همهٴ دوستداران فکر و اندیشه است. موضوع این نوشتار بررسی دلائل و لزوم استفاده از روش علمی و توضیح ساده و جامعی در باره انواع این روش ها می باشد. فراگیری شیوه های مختلف علمی بر بینش علمی و انتقادی ما در تحلیل و برخورد با پدیده ها می افزاید.
هدف از این سلسله نوشتارها، پیش و بیش از همه برانگیختن و یا افزایش روحیهٴ کنجکاوی و پژوهش در میان همهٴ دوستداران فکر و اندیشه است. موضوع این نوشتار بررسی دلائل و لزوم استفاده از روش علمی و توضیح ساده و جامعی در باره انواع این روش ها می باشد. فراگیری شیوه های مختلف علمی بر بینش علمی و انتقادی ما در تحلیل و برخورد با پدیده ها می افزاید.

۱) تئوری علمی

١-١) تفاوت بین "تئوری علمی" و " تئوری شناخت"

تئوری علمی ) Wissenschaftstheorie ( و تئوری شناخت ) Erkenntnistheorie ( دو جریان متفاوت و از برخی جهات مکمل فلسفی هستند که در آغاز قرن ١٩ از یکدیگر متمایز گشته و بویژه در دوران معاصر با تکامل پر شتاب علمی، عرصههای متفاوتی را در بر می گیرند. در حالیکه تئوری شناخت بطور تحلیلی و تاریخی به "روند شناخت" می پردازد، وظیفه تئوری علمی یافتن شیوهها و دادههای عملی به منظور "شناخت درست" می باشد. تئوری شناخت رابطه بین ذهنیّت)که عامل شناخت است( و عینیّت )که شناخته می شود( را پژوهش می کند، مثلا" این که چه رابطهای بین طبیعت درونی انسان و دنیای واقعی وجود دارد. از نظر تئوری علمی پاسخ به چنین پرسش هایی باید بر اساس معیارها و ضوابطی باشند که ما را به نتیجهای منطقی با کاربردی عملی بکشاند، بطوری که این معیارها و ضو ابط، مشخص کننده مرز بین متافیزیک و علم می باشند. اهمیّت و موفقیّت تئوری علمی در مقابل تئوری شناخت در دنیای امروز تا حدّی است که برخی فیلسوفان به صراحت به جایگزینی تئوری شناخت توسط تئوری علمی اشاره کردهاند. در میان روشنفکران ایرانی، بیش از همه تئوری شناخت رایج بوده و هست و تئوری علمی که کاربرد عملی دارد تا اندازهای ناآشنا مانده است.

١-١) مفهوم "تئوری علمی" و "روش علمی"

در تئوری علمی میآموزیم که حتّی خود علم مورد پژوهش های علمی قرار می گیرد و این پژوهش ها خود شامل ضوابط و اصول مشخصی هستندکه بطور علمی)و نه مذهبی، هنری، ادبی یا تخیّلی( تعریف می شوند. چیزی بعنوان علم، بطور علمی مورد پژوهش قرار می گیرد. علمی ب ودنِ روشِ علمیِ پژوهشِ پدیدهها از طریق تلاش فلسفی، به خودآگا هی انسان می انجامد. این خودآگاهی فلسفی، مثلاً برخوردِ انتقادی به موضوع است: بر اساس ارزش ها و معیارهائی که عمدتاً از تجربههای ما سرچشمه می گیرند، روش برخورد با هر پدیدهای را مورد انتقاد قرار می دهیم. این ارزش ها و معیارها، اصول منطق می باشند که بنا به عقیده هگل ) Hegel ( روش "درست اندیشیدن" را به ما میآموزند. یادگیریِ اندیشهٴ منطقی و روشِ درست اندیشیدن، در حقیقت چیزی نیست که بتوان با فراگیری اصول منطق آموخت: هر چند که در بارهٴ اصول منطق کتاب های فراوانی نگاشته شده و در مدارس و دانشگاه ها تدریس می شوند، نباید چنین انتظاری داشت که با آموختن ای ن اصول می توانیم درست بیاندیشیم و منطقی فکر کنیم. اینکه روش علمی مورد استفادهٴ ما، یک روش منطقی است، قبل از هر چیز به توانائی ما در درست اندیشیدن بستگی دارد و نه به تسلط ما بر اصول نظری منطق. به این دلیل موضوع پژوهش منطق، آنگونه که هگل طرح می کند، اصولا" روش درست )یا غلط!( اندیشیدن نیست. اصول منطق نهایتا" نتیجه درست اندیشیدن می باشند که به نوبه خود از تجارب روزمره و بازسازی ذهنی این تجارب نشاٴت می گیرند. تئوری علمی اساس و بنیان روش علمی است. چنین تئوریی، راه و روش کار علمی را به ما می آموزد. در اینجا منظور از علم یا دانش، مفهوم عام و همهگیر آنست که در برگیرندهٴ تمام شاخه های علمی موجود )یا ممکن ( می باشد. تئوری علمی نه تنها روش پژوهش علمی را نشان می دهد، بلکه خود را با پرسش های پایهای علم هم مشغول می کند. مثلا" اینکه اساسا" پیشرفت علمی چیست و چه معیارهایی دارد و یا چه اصولی تعیین کنندهٴ شاخهبندی در علوم هستند. یکی از مسائل محوری تئوری علمی، مسئلهٴ مرزبندی بین علم و غیر علم، به عبارت دیگر آگاهی علمی و غیر علمی است. آگاهی علمی، آگاهی فراذهنیتی ) transsubjectiv ( است. فراذهنیتیِ آگاهی علمی بدین مفهو م است که آگاهی علمی وابسته به یک ذهنیت یا یک فرد نیست و مستقل از یک ذهنیت، قابل استدلال می باشد.به عبارت دیگر، فراذهنیتی درِ آگاهی، فراذهنیتی در استدلال را به همراه دارد.علاوه بر این آگاهی علمی هدف مند است و از این جهت با خیلی از آگاهی های دیگر در زندگی روزمره تفاوت دارد. وجود رشته های علمی متفاوت، ناشی از وجود شیوه های متفاوت در کسب آگاهی علمی است. هر شاخه علم بنوبه خود، بر اساس امکانات شناختی که در برخورد با پدیده های مورد بررسی اش دارد، مجبور به استفاده از شیوه های خاص خودش می باشد. مثلا" نمی توان به شیوه ریاضیات ) قیاس ( از وجود یک اثر تاریخی باخبر شد و یا با بیماری مقابلا کرد.

٢) روش علمی

١-٢) روش استقراء( Induction )

از طریق استقراء یا ایندوکسیون ، از یک مورد یا حالت مشخص و یا جزئی، به یک قاعدهٴ کلی وعمومی دسترسی پیدا می کنیم. بعنوان مثال پذیرش این اصل که "تمام کلاغ ها سیاه هستند" به این معنی است که تاکنون هیچ کس یک کلاغ سفید )یا رنگ دیگر( ندیده است و همه کلاغ های مشاهده شده تا به امروز سیاه بودهاند. البته از آنجا که امکان دیدن تمام کلاغ های موجود روی زمین را نداریم، از طریق استقراء مشاهدهٴ خو درا در مورد سیاه بودن کلاغ ها بعنوان یک اصل کلًی گسترش می دهیم، در حالیکه امکان مشاهده کلاغ سفید همواره وجود دارد. بنابراین اصول و قوانینی که از طریق استقرائی حاصل شدهاند، غیر مطمئن هستند، چرا که همواره احتمال زیر سئوال رفتن این اصول در رابطه با یک تجربه جدید ناهمخوان وجود دارد. در روش استقراء، از طریق مشاهدات منفرد به یک فرضیه می رسیم و بعد با گ سترش فرضیه یعنی توضیح بیشتر و منطقی تر مشاهدات به یک قانون. این مشاهدات عمدتا" نتیجهٴ " تکرار" پی در پیپدیده های مشخص در طبیعت و نهایتا" "عادت" انسانی می باشند.
مشاهده ----------< فرضیه ----------< قانون
فرضیه تلاش اولیه برای توضیح مشاهده است. تا وقتی که ما "توضیح" همه جانبه و کافی در رابطه با مشاهداتمان نداریم، اظهارات ما بصورت فرضیه خواهند بود. "توضیح" باید از طریق مشاهدات جدید پیوسته قابل تغییر و دگرگونپذیر باشد، بعبارت دیگر، معیار توضیحات ما، مشاهدات تازه و جدید هستند. مثلا" توجه کنید به قوانین کپلر) Kepler ( در علم ستارهشناسی: تلاش انسان همواره بر این بوده، حرکت های ظاهری ستارگان را بطریقی توضیح دهد. نتیجه ساده این مشاهدات، پذیرش اصل مرکزی بودن جایگاه زمین در جهان بود. مشاهدات دقیقتر کپرنیک) Kopernic ( این "توضیح" را رد نمود و بجای زمین، خورشید در مرکز چرخش سیارات و ستارگان شناخته شد. این "فرضیه" توضیحگر خیلی از مشاهدات دیگر در ارتباط با حرکت نسبی سیارات بود. تئوری کپرنیک، بدنبال مشاهدات و محاسباتِ دقیق تر، توسط کپلر)به شیوهٴ هندسی و قیاسی!( تصحیح شد و کپلر نهایتا" به این نتیجه رسید:
١) شکل و حرکت سیارات بصورت بیضی است و نه دایره
٢) هر قدر یک سیاره به خورشید نزدیک تر شود، سرعتش بیشتر می شود و بر عکس
٣) بین فاصله و زمان چرخش هر سیارهای به دور خورشید یک رابطه مشخص و سراسری وجود دارد. ا ین اصول با مشاهدات و توضیحات تکمیلکننده بعدی دقیق تر کامل تر شدند و بعنوان قوانین جهان شمول در ارتباط با حرکت سیّارات پذیرفته شدند.
بطوری که اشاره شد، در روش استقراء، از طریق مشاهده به قانون می رسیم و مجموعهای از قوانین می توانند در غالب یک "تئوری" طرح شوند. در اینجا این نکته نیز قابل ذکر است، که حالت دیگری در استقراء نیز قابل تصور است، که می توان استقراء بازگشتی ) regresive Induction ( نامید :
فکر وجود یک قانون -----< مشاهده هدفمند> -----< فرضیهسازی
از این طریق می توان با خلاّ قیت به ایده های نوین رسید و تنها به مشاهدات اکتفا ننمود. در عمل، با ترکیبی از هر دو شیوه برخورد میکنیم، که شاید بتوان استقراء ترکیبی ) combined Indunction (نامید:
مشاهده کلّی ---< فکر وجود یک قانون ---< مشاهده هدفمند ---< فرضیه ---< قانون
فکر وجود یک قانون تا حد زیادی خود ناشی از مجموعهای از مشاهدات کلّی است. این شیوه ترکیبی استقرائی در علوم طبیعی، نقش مهمّی در تحولات علمی داشته و دارد. ثال تصور شباهت انواع )که ناشی از مجموعهای ا زمشاهدات کلّی است( فکر وجود منشاٴ یگانه انواع بطور را ایجاد نمود، که در نتیجه مشاهدات هدفمند داروین ) Darwin ( به فرضیه و نهایتا" قانون و تئوری تکامل انجامید.روش استقراء، هر چند که از اطمینان علمی قاطعی برخوردار نیست، روشی است که بیش از همه در علوم طبیعی به کار گرفته می شود. در بخش دیگر ا ین نوشتار به بررسی مسائلاستقراء و نظرات کارل پوپر ) Carl Popper ( خواهیم پرداخت. پوپر تئوری استقراء را رد می کند و معتقد است که روش علمی علوم طبیعی روش ابطالپذیری است، یعنی پذیرش یک قانون بعنوان یک قانون علمی، تا هنگامیکه خلاف آن ثابت نشده است. )بیشتر در بارهٴ مسائل استقراء: W. Stegm? das Problem der Induktion (

٢-٢) روش قیاس ( deduction )

در این شیوهٴ پژوهشی، توسط قواعد منطقی، از مجموعهای از گزارهها ) premiss ( یک برآمد ) conclusion ( مشتق می شود که خود به یک قضیه می انجامد. این روش برای علم اهمیّت فوقالعادهای دارد.روش قیاس به ما این امکان را می دهد، که از قضایای پیچیده بشیوهٴ یافتن شرایط اولیّهٴ پیدایش قضایا به اجزاءساده آنها پی ببریم و از این راه، آن قضایای پیچیده را به اثبات برسانیم. همانند استقراء، میتوان در اینجا هم از دو نوع قیاس متفاوت سخن گفت:
١) قیاس بازگشتی: قضیه اثبات < گزارهها
٢) قیاس: گزارهها برامد < قضیه
در قیاس بازگشتی) regressive deduction ( یک قضیه پیچیده به مجموعهای از گزارههای منطقی تجزیه پذیر است. برای رسیدن به قضیه در شیوه قیاسی از اصول متعارف و بدیهی ) axioms ( استفاده می شود. از این اصول متعارف میتوان از طریق کنش های پیش شرط شده ) operations ( به گزاره ها و قضایا رسید. این کنش ها )مثلا" در ریاضیات، عمل ضرب، تقسیم، جمع و منها( خود بگونهای از واقعیت زندگی انسانی و رابطه متقابلش با طبیعت سرچشمه می گیرند. اصول متعارف، اصول اولیّه هستند که خود از هیچ کنشی ناشی نشده اند. از نظر پاسکال ) Pascal (، اصول متعارف، اصول "خودآشکار" هستند، به این مفهوم که بطور شهودی) intuitive ( یعنی از طریق دریافت بی وا سطه و مستقیم واقعیت حاصل می شوند. این تعبیر خودآشکاری و شهودی اصول متعارف، از نظر دانش امروزی درست نمی باشد. بطور مثال هندسه اقلیدسی، هندسه ای است که بطور شهودی از اصول رف خودآشکاری مثل "کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه ی ک خط مستقیم است" نتیجه می شود. بر خلاف مت آن در ریاضیّات ریمان ) Riemann ( که در تئوری نسبیّت عمومی اینشتین مورد استفاده قرار می گیرد، کوتاه ترین فاصله ٴ بین دو نقطه یک خط منحنی است )سطح یک گوی(. یعنی هندسه ریمان از اصول متعارف دیگر، که خودآشکار و شهودی نیستند، به قضایای دیگری می رسد. مثال دیگر در این رابطه، ریاضیات هیلبرت) Hilbert ( است که قضایای ان در مکانیک کوانتوم مورد استفاده است.

٣-٢) آبدوکسیون ( Abduction )

برای اولین بار پیرز ) S. Pierce ( اصطلاح آبدوکسیون یا جهش خلاّق را وارد تئوری علمی کرد که با مثال خودش تفاوت این روش علمی را در مقایسه با رو شهای دیگر در می یابیم: )برای اطلاع بیشتر: ) J. Habermas, Erkenntnis und Interesse (
▪ استقراء یا ایندوکسیون : نتیجه: این لوبیاها سفید هستند.
ـ حالت: این لوبیاها از این کیسههستند. قانون: همه لوبیاهای درون این کیسه سفید هستند.
ـ قیاس یا ددوکسیون : قانون: همه لوبیاهای درون این کیسه سفید هستند.
ـ حالت: این لوبیاها از این کیسههستند.
ـ نتیجه: این لوبیاها سفید هستند.
▪ آبدوکسیون :
ـ نتیجه: این لوبیاها سفید هستند.
ـ قانون: همه لوبیاهای درون این کیسه سفید هستند.
ـ حالت: این لوبیاها از این کیسه هستند.
همانطوری که دی ده میشود، قانونی که از استقراء بوجود می آید، از اطمینان چندان برخوردار نیست، در حالی که روش قیاس، استدلال قوی دربردارد. هر چند که سیر پژوهش آبدوکسیون شباهت زیادی به ستقراء دارد، این روش هم از اطمینان موجود در ستقراء برخوردار نیست. با این وجود آبدوکسیون در پیشرفت علمی و خلاقیت پژوهنده می تواند نقش مهمی ایفا نماید: خلاقیتی که همواره با آزمون و پژوهش، همسفر است. مثال پیرز در مورد لوبیا و کیسه را می توان در ارتباط با جهش خلاق یا آبدوکسیون به شکل کلی زیرین نمایش داد: (و به همین شیوه برای استقراء و قیاس)
١) همه اعضای مجموعهٴ B دارای خاصیّت C هستند.
٢) A خاصیّت C دارد.
ـ نتیجه: A عضوی از مجموعهٴ B میباشد.

۴-٢) ابطال (Falsification)

پیش از اینکه به نظرات پوپر بپردازیم، لازم است، که با مسائل استقراء یا ایندوکسیون بیشتر آشنا شویم. روش استقراء که روش علوم طبیعی است، دشواری زیادی برای فلسفه ایجاد کرده است. همان گونه که اشاره شد، استقراء نتیجه یک یا مجموعهای از مشاهدات است، که سرانجام به یک تئوری علمی می انجامد. امّا چگونه و تا چه حد، روند کلی سازی یک مشاهده و از این راه رسیدن به یک تئوری علمی می تواند "علمی" باشد؟ اگر علمی بودن علم در "تجربی" بودن آنست، چگونه می توان یک قانون علمی را به پدیدهای که مشاهده و تجربه نشده عمومیّت داد؟ آیا "تک رار" مشاهدات و "عادت" به این تکرارها، دلیل کافی برای گسترش و عمومیّت بخشیدن به این مشاهدات است؟ برای یک پژوهش گر فیزیکدان پاسخ به این پرسش ها، بی اهمیت است. برای او، هر اندازه هم که فیلسوف به روش پژوهشش انتقاد کند و آن را زیر سئوال ببرد، کلی سازی مشاهدات منفرد، ابزار مهم علمی است، که به تئوری های نوین علمی می انجامد. پاسخ یوم) David Hume (، فیلسوف تجربه گرای اسکاتلندی در قرن ١٨، به این پرسش ها منفی است. به نظر یوم نتایج منفرد مشاهدات نمی توانند اساسی برای نتایج غیر تجربه شده باشند. مثلا" از اینکه بعد از دیشب صبح آمد، نمی توان نتیجه گرفت، که بعد از امشب هم صبح خواهد آمد، هر چند که در عمل هر انسانی چنین انت ظاری را دارد )همانند پژوهش گر فیزیکدان نسبت به مشاهداتش(. از نظر یوم این نوع انتظارات صرفا" نتیجهٴ "عادات" هستند،که بدون آن زندگی غیر قابل تصور است. عاداتی که خود ناشی از "تکرار" مشاهدات می باشند. اینکه تکرار و عادت، فاقد محتوای منطقی هستند، ولی با وجود بر فکر و فهم ما مسلط می باشند، یوم را اجبارا" به این نتیجه می رساند، که منطق و عقل، نقشی در ما این بعهده ندارد. بطوری که راسل) Russell ( معتقد است، پذیرش فلسفه یوم در باره استقراء، بمفهوم علامت تساوی گذاشتن بین عقل و بی عقلی است و به این دلیل وظیفه فلسفه علمی، یافتن پاسخی منطقی به مسئلهٴ استقراء است. دردورانمعاصر، تئوری ابطال، که بطوراساسی از طرف پوپر فیلسوف معاصر طرح شده است، بحث های جدیدی را در تئوری علمی برانگیخته است.پوپر مسئلهٴ روش استقرائیِ تئوری علمی راشدیدا" به انتقاد می کشد و معتقد است که تئوری علمی هیچ گاه بطور تجربی قابل تصدیق ) verifiable ( نیست. از نظر او تنها روش علمی پژوهش، روش قیاس است. تئوری علمی باید ابطال پذیر باشد. هر چقدر یک تئوری ابطال پذیرتر باشد، یعنی امکان آزمایش و تحقیق بیشتری برای پژوهنده و آزمایش گر فراهم آورد، آن تئوری، علمی تر و از صحت بیشتری برخوردار است. چنین تئوریی، تا وقتی قابل قبول خواهد، که خلاف آن ثابت نشود و در تناقض با اصول پایه ای مورد مشاهده نباشد. پوپر مخالف تئوری شناخت استقرائی نیست، که روندِ مشاهده بر اساس "تکرار" و "عادت" و پیدایشِ فرضیه و قانون را در برمی گیرد، بلکه مخالف استقراء بعنوان روش علمیِ تعیین و اثباتِ تجربی است. بعبارت دیگر روشی جهت اثبات تجربیِ یک تئوری علمی وجود ندارد و فقط رد این تئوری از طریق تئوری دیگری، که خلاف آن هنوز ص ثابت نشده، ممکن است. به اینگونه، پوپر مسئله استقراء را با رد خود استقراء حل می کند و با طرح تئوری ابطال وپژوهش قیاسی، بعنوان روشعلم و دانش ، افق جدیدی در تکامل تئوری علمی می گشاید. تئوری پوپر، نماینده فکری و فلسفی دورانی است که در آن علم در شاخههای مختلفش به سرعت در حال رشد و تکامل است، و نشان گر رشد بینش علمی د ر تمامی عرصه های محض فلسفی است. در ارتباط با این پرسش، که چه چیزی صحتعلمیِ یک ت ئوری را، که ابطال پذیر است "تضمین" می کند یا به عبارت دیگر چه معیار و موازینی در برتری و ابطال پذیرتری یک تئوری وجود دارد، پاسخ پوپر این است که، "آزمون انتقادیِ" همه جانبه و پافشارانه قیاسی، امکان برگزینیِ یک تئوری را بعنوان تئوری علمی فراهم می سازد. در باره محتوا و جگونگی این "تضمینقیاسی " و "آزمون انتقادی"، متاٴسفانه پوپر سخن زیادیبمیان نمی آورد و این یکی از نکات انتقادی است، که بر فلسفه او وارد می شود.
در ادامه این بحث، جهت آشنائی بیشتر با افکار پوپر، از کتاب او نقل می کنیم، که چگونه به تئوری ابطال می رسد: --< ) the Logic of Sientific discovery نوشته کارل پوپر(
نتایج فکری پوپر، همانطور که خودش اش اره می کند، در تناقض با همه تلاش های منطق استقرائی است. او از روش فکری خودش، بعنوان روش قیاسی پژوهش یاد می کند. پوپر در آغاز پژوهشش به تمایز و اختلاف بین "روان شناسی شناخت") psychology of knowlege ( و "منطق شناخت") logic of knowlege ( می پردازد و بر این مبنا که منطق استقرائی وابستگی زیادی به روان شناسی دارد، تلاش در حذف این روان شناسی و نتیجتا" منطق استقرائی در منطق علمی می کند. منظور پوپر از روان شناسی، ذهنیّتی است که بر اساس تکرار و عادتِ برخورد با پدیده های منفرد ما را به قانون سازی می کشاند. به عقیده پوپر این گونه برخوردهای روان شناسانه در منطق علمی نه فقط فرضیه ّبرای تئوری شناخت بلکه برای روان شناسی ع واقب ناخوشایندی دارند. او در ابتدا با طرح این پرسش که "چگونه یک نفر به یک ایده جدیدی می رسد" به مرزبندی بین روان شناسی شناخت و منطق شناخت می پردازد:" منطق شناخت تمایلی به پاسخگوئی به پرسش های بنیادی ) questions of fact ( ندارد بلکه صرفا" به پرسش های اعتباری ) qestions of justification or validity ( میپردازد، به عبارت دیگر به پرسش هائی از این نوع: آیا این قضیه قابل آزمایش است، آیا با قضایای دیگر بطور منطقی وابسته است و یا اینکه با آنها در تناقض است؟ بنابر این پوپر وظائف تئوری یا منطق شناخت را ) بر خلاف روان شناسی شناخت( به نوعی مشخص می کند که صرفا" روش های قانونمند آزمایه را برای تحقیق و بررسی در بر دارد. روش "آزمون انتقادی"، که به انت خاب یک تئوری می انجامد، روشی است که بر اساس پوپر همیشه مفهوم زیرین را در بر دارد: از فرضیه )انگارش( و تئوری های بی برهان، بطور قیاسی-منطقی نتایجی حاصل می شود که بین خودشان و با قضایای دیگر در مقایسه قرار می گیرند، بطوری که انسان روابط منطقی بین آنها را مشخص می کند )مثلا" رابطه تناقض، اشتقاق، تعادل یا یگانگی(. او در این رابطه چهار روند مختلف پژوهش و آزمون را متمایز می کند:
١) مقایسه منطقی نتایج بین خودشان ، که بوسیله آن، سیستم در ارتباط با هم گونی درونی اش قابل بررسی است؛
٢) تحقیق و بررسی شکل منطقی تئوری با این هدف که آیا این تئوری ماهیّت یک تئوری علمی و تجربی را داردمثلا" ه همان گو و تکراری) tautology ( نیست؛
٣) مقایسه با تئوری های دیگر، که امتحانات مختلفی را پشت این سر گذاشته اند و بعنوان عناصر پیشرفت علمی شناخته شده هستند؛
۴) نهایتا" آزمون ا زطریق کاربرد تجربی نتایج حاصله، که در آزمایشات علمی و کاربردهای عملی تکنیکی پیش می آید. روند آزمون در این جریان یک روش قیاسی است: با استفاده از قضایای شناخته شده موجود، از یک سیستم، مجموعه ای از نتایج منفرد که بسادگی قابل امتحان و کاربرد هستند )پیش بینی ها( ی شوند، از این نتایج بویژه آن هائی انتخاب می شوند که از سیستم های شناخته شده موجود قابل استنتاج نیستند و به عبارتی دیگر با آنها در تناقض هستند. در باره این نتایج )یا نتایج دیگر( ا زطریق کاربر دعملی، آزمایشات و غیره تصمیم گیری می شود. اگر تصمیم مثبت باشد، نتایج منفرد به رسمیت شناخته شده و مورد تصدیق می باشند. به این ترتیب سیستم موقتا" امتحان را بخوبی پشت سر گذاشته است و دلیلی برای رد کردن آن نیست. اگر تصمیم منفی باشد، نتایج ابطال می شوند و به همراه آن، سیستمی که از آن نتایج مشتق شده اند به ابطال کشیده می شود. بدین مفهوم یک سیستم تا وقتی از اعتبار علمی برخوردار است، که خلاف آن ثابت نشده باشد. برای چنین سیستمی همواره امکان ابطال وجود دارد. هر چه درجه ابطال پذیری یک سیستم بزرگتر باشد، آن سیستم بهتر می تواند مورد آزمون علمی قرار گیرد. سسیتم آزموده ) corborated ( سیستمی است که بطور موقّت آزمایش های مختلف علمی را با موفقیت پشت سر گذاشته و محرک پیشرفت علمی است. از نظر پوپر، یک تحلیل دقیق قیاسی آزمون، نشان گر این است که منطق استقرائی بطور کامل قابل حذف و صرف نظر کردن است بدون اینکه دشواری جدیدی بوجود آید.

۵-٢) مدل (H-O-Model) H-O

پوپر، هِمپِل) Hempel (و اُپنهایم ) Oppenheim ( یک مدل برای توضیح علمی پدیده ها ارائه دادند، که در تئوری علمی محور بحث های جدیدی شده است. این مدل بنام آفرینندگانش مدل H-O نامیده شده است. بر اساس این مدل ، هر توضیح علمی به شکل زیرین قابل تجزیه است:
-----< پیش آیند ) antecedence ( -----< قانون ) Explanans ( ----------------------------- -----< شناسنده ) Explanandum (
این مدل در جهت درک علت و معلول در توضیحات علمی بسیار مفید است. شاید مثال زیرین در فهم آن بیشتر کمک کند: آقای x در نتیجه کشیدن یک پاکت سیگار در روز، به سرطان ریه دچار شده است. جملهٴ بالا را میتوان بر اساس مدل H-O به عناصر زیرین تجزیه نمود:
-----< پیش آیند: آقای x در روز یک پاکت سیگار می کشد -----< قانون: کشیدن سیگار یکی از عوامل سرطان ریه است ---------------------------- -----< شناسنده : آقای x مبتلا به سرطان ریه است.
)بیشتر در بارهٴ مدل H-O : W. Stegm? Erkl&#۱۹۶۳۷;ng, Begrundung (
بدون اطلاع از قانون، رابطه بین پیش آیند ) علت!( وشناسنده )معلول!( مبهم خواهد بود. همانطور که می بینیم وجود و اطلاع از قانون در توضیحات علمی نقش کلیدی دارد، بعبارت دیگر این قانون است که از یک توضیح، توضیح علمی می سازد. این قوانین می توانند جبری یا احتمالی باشند. قوانین احتمالی با آمار و احتمالات سر و کار دارند، که در محدوده علوم اجتماعی و بطوری که خواهیم دید، در دنیای بینهایت کوچک ماده )دنیای کوانتومی( فرمانروائی می کنند. در بخش دیگر این نوشتار با این پرسش مواجه خواهیم شد، که تا چه حد مدل H-O توانائیتوصیف این قوانین احتمالی را دارد.

۶-٢) پدیدارشناسی (phenomenology)

پدیدارشناسی، روشی است که تلاش در فهم پدیده ها از طریق تعبیر و تفسیر کلّی آنها دارد و عمدتا" در علوم اجتماعی مورد استفاده است. بطور مثال ، مرتضی راوندی در "تاریخ تحولات اجتماعی جلد سوّ م" به بررسی علل اساسی قیام ایرانیان علیه اعراب می پردازد:
"..... اعراب ... پس از آنکه با تمدن ایران آشنا شدند خواه ناخواه تحت تاٴ ثیر تمدن و فرهنگ جدید قرار گرفتند و بحکم تاریخ، سادگی و مساوات و برابری و دیگر وعده های دروغ خود را فراموش کردند و به دستورات دین تا آنجا که با منافع اقتصادی آنان سازگاری داشت گردن نهادند....و همینکه پایه های احکام حکومت و فرمانروائی آنان اندکی استحکام یافت با ملل تابع شروع به بدرفتاری کردند تا ج ائیکه رفتار اعراب با ملل عجم )غیر عرب( شبیه رفتار خواجه با غلام بود، ملل غیر عرب حق نداشتند، دوشادوش اعراب راه بروند. در جنگها جزو پیاده نظام بودند، حق داشتن لقب نداشتند، هر گاه در کوی و برزن عربی با بار با عجمی مصادف می شد، عجم مجبور بود که بار اعرابی را بی اجر و مزد تا منزل حمل کند، و اگر اعرابی پیاده و او سوار بود، ناچار باید عرب را به اسب خود نشانده و بمقصد برساند، اگر جرمی از ملل غیر عرب سر میزد شدیدا" مورد تعقیب قرار می گرفت در حالیکه اگر اعراب بر مال و جان مردم تجاوز می کردند، کسی را یارای مخالفت نبود و بالاخره کار جنون نژادی اعراب بجائی رسید که ازدواج با عنی ایرانیان، مصریها و عراقیها را ممنوع کردند، چنان ک ه عربی را به این گناه دویست تازیانه زدند و موالی سر و روی ابروی او را تراشیدند..... غیر از علل نامبرده عامل دیگری که ایرانیان و ملل آسیای میانه را علیه اعراب برانگیخت استثمار وحشیانه و تحمیل مالیات ها و عوارض گوناگون بر ملل تابعه بود. "
راوندی علل قیام ایرانیان علیه اعراب را بطور پدیدارشناسانه و تاریخی بررسی می کند. روش پدیدارشناسانهروش کلی گوئی است. همانطور که در مثال بالا می بینیم، پدیده های منفرد، که بر رفتاری ِ غیر از رفتار توصیف شده دلالت دارد، در درک دلیل نارضایتی عجم علیه اعراب اهمیتی ندارند، و اگر هم داشته باشند، صرفا" در چهارچوب تاٴ ئید "کل" قابل ذکر است)مثالِ عربی که به دویست تازیانه محکوم شد ... (
کلی گوئیِ پدیدارشناسی می تواند امّا نتایج خطرناکی هم بهمراه داشته باشد. مثلا" اگر یک نفر بنا به مشاهدات منفردش ادعا کند، که در کشور پرو سقط جنین کودکان عقب افتاده، عملی رایج و بنابراین اخلاقی است، بدون اینکه به شیوهٴ آماری ) استقرائی!( پژوهش کند و عوامل اجتماعی-اقتصادی آن را )قیاسی!( در یابد، به سختی در اشتباه است.
روند پدیدارشناسی را شاید بتوان بصورت ساده زیرین نمایش داد:
مشاهده یا تاٴ ثیر فردی ----------< قانونمندسازی
تفاوت مهم پدیدارشناسی با استقراء در اینست که، در استقراء مجموعه ای از مشاهدات منفرد انسان های مختلف به پیدایش فرضیه و قانون می انجامد، در حالی که در پدیدارشناسی مشاهده و یا احساس و طرز اندیشهٴ فردی، اساس و پایهٴ کلّی سازی است. شاید نقطه قوّت پدیدارشناس در چنین قدرت تخیّلی است، که ازِ یک تجربه منفرد یا مجموعهٴ تاٴ ثیرات، به کلیّتی می رسد ، که گاهی هنرمندانه است.

۶-٢) تاریخ نگری (Historic)

تاریخ علم به بررسی تاریخی داده های علمی می پردازد. مثلا" تئوری داروین، تئوری علمی تکامل است، که درتاریخ تکامل علمی نقش بسیار مهمی دارد. اما پژوهش تاریخیِ علم تنها اکتفا به داده های این تئوری نمی کند، بلکه تئوری های دیگری را که در زمان داروین موجود بودند، مورد بررسی قرار می دهد و دلائل پیدایش تئوری داروینی تکامل را از نظر تاریخی-علمی به سئوال می کشاند. به این مفهوم تاریخ نگری می توا ند در کنار روش های دیگر، معنوان روش علمی برخورد با تئوری ها ارزیابی شود. تاریخ نگری میتواند، به گونه ای دیگر هم فهمیده شود: مجموعه ای از روش های علمیِ مختلف که در طول تاریخ از طرف افراد مختلف عنوان شده است. بعنوان مثال دیالکتیک هگل، دیالکتیک مارکس، دیالکتیکدر یونان قدیم و غیره . به این معنا، تاریخ نگری خودش بعنوان روش مستقل علمی شناخته نمی شود.

٧-٢) دیالکتیک (Dialectic)

همانطور که اشاره شد، اصطلاح دیالکتیک در تئوری علمی، اغلب با نام آفرینندگان آن همراه است. دیالکتیک برا ی سُقراط) Sokrates ( هنر استدلال در بحث و سخنوری است. به این مفهوم، دیالکتیک صرفا" شیوه برخورد با مفاهیم است و نه ا شیاء. نهاد ) Thesis (،برابرنهاد ) Antithesis ( وهم نهاد ) Synthesis ( دردیالکتیک یونان قدیم، مراحل مختلف تاٴ ثیر متقابل و تکامل استدلال های دیالکتیکی هستند. برای کانت ) Kant ( دیالکتیک فرارونده ) transcendentaldialectic ( یک نوع جدلعقلی است، که در نتیجه تلاش عقل برای کاربست این مفاهیمِ جدلی به اشیاء ، به قضایا می انجامد. مارکس ) Carl Marx ( و انگلس) Friedrich Engels ( مفهموم هگلی دیالکتیک را پذیرفتند و آن را از پیکرهٴ ذهن گرایانه اش جداکردند. به نظر مارکس و انگلس قوا نین دیالکتیک) گذار از کمیّت به کیفیّت،اصل وجود تضاد درونی و قانون نفی در نفی( قوانین حاکم بر جهان مادی اس ت . مارکس، بویژه به جنبه تاریخیِ دیالکتیک و تحول اجتماعی-اقتصادیِ ساختارهای مختلف اقتصادی، از زمان پیدایش بشر تا به امروز و چگونگی ادامه این تحول در آینده توجه دقیقی دارد، که ماتریالیسم تاریخی نامیده می شود.صرفنظر از ماتریالیسم تاریخی، قوانین علمی دیا لکتیک مارکس و انگلس، که یک برخورد سیستماتیک با پدیده های اجتماعی میباشند، درعلوم اجتماعی بکار میروند. به همین دلیل، شاید بتوانقوانین دیالکتیک مارکس را، نه بعنوان یک روش علمی، بلکه یک نوع جهان بینیِ علمی شمرد که از منطق صریح انسانی برمیخیزد ومیتواند در کنار سایر روشهای علمی مورد استفاده باشد. تلاش انسان تا به امروز، "فهم" قوانین طبیعت، از راه منطق انسانی بوده است، بعبارت دیگر از طریق انسانی کردن این قوانین. چنین قوانینی بیش از همه منعکس کنندهٴ "رابطهٴ بین انسان و طبیعت" هستند و نه "خودِ طبیعت". فیزیک جدید، بطوری که خواهیم دید، به ما میآموزد، که منطق انسان با منطق طبیعت همیشه در هماهنگی نیست.

٨-٢) تفسیر (Hermeneutic)

تفسیر یا هِرمِنوتیک ، بیش از همه در علوم زبانشناسی و تاریخی استفاده میشود. پیش از آموختن هر چیز، سعی ما بر براینست، که در بارهٴ آن چیز اطلاعی کسب کنیم. از این راهِ تفسیر می توانیم مثلا" بدانیم، که آموختن آن چیز تا چه حد برای ما جالب است. تفسیر می تواند به مفهوم بسیار گسترده ای بکار رود. مثلا"در بارهٴ محتوای سنگنبشتههای کهن پارسی تنها می توان از راه تفسیر به اطلاعاتی دست یافت و طبیعتا" هر اندازه که رسانائیِ نشانه ها در این نبشتهها کمتر باشند، کار تفسیر دشوارتر است. از طریق تفسیر به بوده ) fact ( میرسیم و از بوده به تفسیرهای ژرفتر و به بوده های دیگر:
تفسیر ----------< بوده ----------< تفسیر ----------< ..........
همانگونه که می بینیم، در اینجا رابطهٴ بی واسطه ای بین تفسیر و بوده موجود است و هرگز نمی توان به یک نتیجهٴ قطعی رسید. رضایت از تفسیر، وابسته به انتظارات مقطعی ما از بوده دارد و بر عکس! منطق تفسیری، تا حد زیادی خود را از اصول قیاسی و ریاضیِ منطق آزاد می بیند و بهمین دلیل جزئی از منطق بحساب نمی آید و یک تئوری مستقل است، که بویژه تو سط هایدِگِر ) Heidegger ( فیلسوف آلمانی تکامل یافته.
  دفعات نمایش : 116      تاریخ:  1387.5.12
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387
ü آیا می‌دانستید برخی‌ها واژه‌های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می‌دانند؟ آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌های دیگر. ü آیا می‌دانستید که بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن‌ها را به معنایی که خود می‌دانند در نمی‌یابند؟ این واژه‌ها را ساختگی (جعلی) می‌نامند و بیشترشان ساختة ترکان عثمانی است. از آن زمره‌اند: ابتدایی (عرب می‌گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می‌گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره (مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه‌های دیگر. ü بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می‌فهمند، از آن زمره‌اند: رقیب (عرب می‌فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب می‌فهمد: طبع‌ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه‌های دیگر. ü آیا می‌دانستید که ما بسیاری از واژه‌های فارسی‌مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می‌کنیم؟ این واژه‌های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کرده‌اند و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌های فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته‌اند، دوباره به ما داده‌اند و از آن زمره‌اند: از عربی: فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه‌های دیگر. از روسی: استکان: این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یک جام به افتخار دوست بوده است که از سدة ١۶ میلادی از راه زبان‌ ترکی وارد زبان روسی شده و به شکل استکان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌های فارسی آن را وام‌واژه‌ای روسی می‌دانند. سارافون: این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامة ملی زنانة روسی گفته می‌شود که بلند و بدون آستین است. پیژامه: همان « پای‌جامه» فارسی است که اکنون در زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می‌رود و آن‌ها مدعی وام دادن آن به ما هستند. واژه‌های فراوانی در زبان‌های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی‌دانند. از آن جمله‌اند: کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریباً همة زبان‌های اروپایی هست. شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته می‌شود. کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته می‌شود. کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می‌شود. پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می‌شود. مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته می‌شود. شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می‌شود. بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می‌شود و در این زبان‌ها معنی رشوه هم می‌دهد. لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می‌شود و در این زبان‌ها به معنی ملوان هندی نیز هست. خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان‌های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می‌شود. کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می‌شود. ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می‌شود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است. برخی دیگر از نام‌های زنان در این کشور‌ها نیز فارسی است، مانند: Roxane که از واژة فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد. Jasmine که از واژة فارسی یاسمن و نام گلی است. Lila که از واژة فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است. Ava که از واژة فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر. واژه‌های فارسی موجود در زبان‌های عربی، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد. ü آیا می‌دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی‌کنندة خود «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار می‌برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است؟ امروز ایرانیان هنگامی که می‌خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی می‌گویند: نکن! یا نگو! (یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می‌برند). در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلاً باید گفت: مترس!، میازار!، مده!، مبادا! (نه نترس!، نیازار!، نده!، نبادا!) و تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) ن نفی به کار رود، مانند: من گفتة او را باور نمی‌کنم، چند روزی است که رامین را ندیده‌ام. او در این باره چیزی نگفت. ü آیا می‌دانستید که اصل و نسب برخی از واژه‌ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژ‌ه‌ها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدة آن وارد زبان عامة ما شده است؟ به نمونه‌های زیر توجه کنید: هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملة انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند. چُسان فُسان: از واژة روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است. زِ پرتی: واژة روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران می‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است. شِر و وِر: از واژة فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است. فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی می‌گفته‌اند. اسکناس: از واژة روسی Assignatsia که خود از واژة فرانسوی Assignat به معنی برگة دارای ضمانت گرفته شده است. فکسنی: از واژة روسی Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است. لگوری (دگوری هم می‌گویند): یادگار سربازخانه‌های ایران در دوران تصدی سوئدی‌ها است که به زبان آلمانی به فاحشة کم‌بها یا فاحشة نظامی می‌گفتند: Lagerhure. نخاله: یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند 
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387


آیا علم به پایان خود رسیده است؟

اگر بخواهیم از زمانی نام ببریم که بشر به طور کامل بر طبیعت مسلط شده است، شاید هیچ زمانی بهتر از آستانه قرن بیستم به نظر نرسد. در آن هنگام فیزیکدانان توانستند با استفاده از مقدار کمی سیم و آهن ربا قدرت عظیم برق را رام کرده و به خدمت انسان درآورند.
با تحقیق در مورد اسرار طبیعت، موضوعات پیچیده و حیرت آور بسیاری بر ما روشن شد و جریان سیلاب وار توسعه به شکل مهارگسیخته ای شدت یافت.
در ابتدای قرن بیستم بسیاری گمان می کردند که علم به پایان خود رسیده است، اما گذشت زمان نشان داده است که دستاوردهایی که از نتایج پژوهش دانشمندان برجسته حاصل شده است، جنبه هایی از طبیعت بر بشر آشکار شد که اتفاقا از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار بود. هر چند فهرست این اکتشاف ها بسیار بلندبالاست اما در این بین پنج مورد از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار بودند، یا تأثیر شگرف تری بر زندگی روزمره انسان داشته و یا بینش عمیق تری از پدیده های کیهان در اختیار ما قرار دادند.اما پنج مورد منتخب عبارت بوده از: پرواز، مسافرت فضایی، نسبیت، تئوری کوانتوم و دارو.
اگر بخواهیم از زمانی نام ببریم که بشر به طور کامل بر طبیعت مسلط شده است، شاید هیچ زمانی بهتر از آستانه قرن بیستم به نظر نرسد. در آن هنگام فیزیکدانان توانستند با استفاده از مقدار کمی سیم و آهن ربا قدرت عظیم برق را رام کرده و به خدمت انسان درآورند. الکتریسیته خانه ها را روشن کرد، غذاها را پخت و چرخ های صنعت را به گردش درآورد. الکتریسیته صداها را از شهری به شهر دیگر و پیام های تلگرافی را به آن سوی دریاها انتقال داد. در همین هنگام شیمیدان ها مواد بیهوشی و ضدعفونی کننده را ساختند. با تولید این مواد، عمل های جراحی بدون درد و بی خطر شد. زیست شناسان اسرار واکسن ها را کشف کرده و توانستند بر بلای آبله و هاری غلبه کنند. مهندسان توانستند با ساخت خط آهن های بین قاره ای از زمان طولانی، ملال آور و پرخطر سفرهایی که چندین ماه طول می کشید بکاهند. معماران توانستند با ساخت آسمانخراش ها، فضا را توسعه دهند. بشر توانست با استفاده از بالن به پرواز در آید و اگر کمی بیشتر ماجراجو بود، با گلایدر پرواز کند. تعداد اختراعات آنچنان زیاد شد، اکتشافات آنچنان زیادی صورت گرفت که واقعا به نظر می رسید که دیگر کار جدیدی باقی نمانده است که کسی انجام دهد. چارلزدوئل مسئول اداره ثبت اختراعات آمریکا ادعا کرد: «تمام چیزهایی را که بتوان اختراع کرد، تاکنون اختراع شده است.»

در مسیر پیشرفت

برای آن که اثبات شود، دوئل در اشتباه بود، مدت زیادی طول نکشید. طی صد سالی که از اظهارنظر وی گذشته است، اداره اش بیش از ۵ میلیون اختراع را به ثبت رسانده است. اگر چه اختراع «محافظ چشم برای مرغ ها» که به شماره ۷۳۰۹۱۸ به ثبت رسیده است، نتوانست تغییر چندانی در بنیان های اجتماع به وجود آورد، ده ها هزار ابداع دیگر چنین تأثیری داشتند. فقط یک اختراع، یعنی اختراع موتورجت، نحوه کار و تفریح ما را به شدت متحول کرده است، چرا که امکان انتقال سریع کالا و انجام سفرهای کم هزینه را میسر ساخت. با نگاهی به این حجم انبوه اختراعات که طی قرن گذشته صورت گرفته است، این سئوال به ذهن خطور می کند که از بین چند میلیون کشف علمی انجام شده، کدامیک از اهمیت بیشتری برخوردار است؟ و چه کسی بهتر از استفن هاوکینگ (Stephen Hawking)، فیزیکدانی که اغلب از وی با عنوان برترین متفکر پس از اینشتین یاد می شود، می تواند به این پرسش پاسخ دهد.
هاوکینگ که به استفاده از تجهیزات رایانه ای مخصوص سخن می گوید در پاسخ این پرسش می گوید: «سئوال احمقانه ای است. تمام اکتشاف ها از اهمیت یکسانی برخوردارند.» یقینا استفن هاوکینگ، برج عاج نشین علم، صحیح می گوید. اما در دنیای فعالیت های روزمره، جدا کردن برندگان از بازندگان نه تنها ممکن، بلکه در بسیاری مواقع ضروری است. درست هم اکنون، که علی رغم مواجهه با محدودیت فضا در یک نشریه، باید دستاوردهای صد سال ابداعات علمی را بیان کنیم. اما می توان پنج دستاورد عمده را که به اعتقاد ما بیشترین تأثیر را داشته اند، مورد بررسی قرار داد. چهار دستاورد بزرگ بشری یعنی پرواز، مسافرت های فضایی، تئوری نسبیت و مکانیک کوانتوم به همراه دارو، مواردی است که فهرست ما را تشکیل داده اند. علت انتخاب مورد پنجم؟ شاید فکر کنید انتخاب ما بسیار عجیب است، اما در نظر داشته باشید که بدون این مورد نمی توانستیم سیاره ای با ۶ میلیارد سکنه داشته باشیم. در حقیقت ما این مورد را به عنوان مهمترین کشف قرن بیستم می شناسیم.

به سوی آسمان

در آغاز قرن، به نظر می رسید که پرواز، آرزوی دیرینه بشر، هنوز هم رویایی دست نیافتنی است. زمانی که جورج واشنگتن پسربچه ای بیش نبود، دانیل برنولی، ریاضیدان سوئیسی تشریح کرد که چگونه بال خمیده می تواند هواپیمایی را به آسمان ببرد.
پیش از آنکه اولین رئیس جمهور آمریکا فوت کند سر جورج کیلی (Sir George Cayley) فیزیکدان انگلیسی بدنه کلی هواپیماهای امروزی - بال های ثابت برای بلند کردن و دم برای کنترل و پایدار کردن هواپیما - را طراحی کرد و زمانی که برادران رایت با دوچرخه ورمـی فتند، پیشگامان پرواز، یـعنـی اوتـو لیلینتال (Otto Lilienthal) در آلـمـان و اکـتـاو چـانـوت (Octave Chanute) در ایالات متحده سرگرم انجام آزمایشات خود بودند تا رکورد ۴ هزار پرواز خود را ثبت کنند. مسئله به حرکت در آوردن بال در هوا، تا نیروی لازم برای پرواز تأمین شود، پیش از آن حل شده بود. مکانیک هایی که سرگرم ساخت موتورهای احتراق داخلی سبک وزنی برای کالسکه های بدون دوچرخه های موتوردار بودند، موتورهای عالی برای هواپیما ساختند. به رغم تمام این پیشرفت ها، یک قسمت از این پازل بزرگ پیدا شده بود. وقتی که برادران رایت این قطعه را پیدا کردند، شایسته عنوان پدران هوانوردی شناخته شدند.

تغییر در طرح ها

بسیاری از اکتشاف ها طی یک اتفاق صورت گرفته است. برادران رایت راز پرواز را طی یک اتفاق- در حقیقت طی دو اتفاق- کشف کردند. اولین اتفاق در زمستان ۸۶- ۱۸۸۵ روی داد و ویلبر، برادر بزرگتر، که در بازی هاکی مصدوم شده بود از کالج مرخصی گرفت. وی در خانه بستری شد و خود را با خواندن کتاب های کتابخانه پدر سرگرم کرد و شیفته گزارش هایی شد که روزنامه ها و مجله ها از لیلینتال، هوانورد آلمانی ارائه کردند. در این گزارش ها اخباری در مورد مرگ لیلینتال که در آگوست ۱۸۹۶ به دلیل سانحه گلایدر روی داد، وجود داشت که به گفته زندگی نامه نویسان برادران رایت، آنان را تشویق کرد که ادامه تحقیق ها را پی بگیرند. برادران رایت نیز درست مثل لیلینتال با این مسئله علمی برخورد کردند و اطلاعات مورد نیاز خود را از تونل بادی که در کارگاه دوچرخه سازی خود در دیتون اوهایو ساخته بودند، به دست آوردند. آنها از این بخت نیز برخوردار بودند که با چانوت که مهندس عمران و سازنده راه آهن بود و بعدها باشگاه گلایدرسواری در نزدیکی شیکاگو راه انداخت، آشنا شوند. دوستی برادران رایت با وی تا زمان مرگش که در سال ۱۹۱۰ روی داد، ادامه داشت.
برادران رایت دریافتند که شکل مهم برای انجام پرواز به وسیله هواپیماهای سنگین تر از هوا ایجاد نیروی بالابرنده هواپیما نیست، بلکه کنترل آن در هوا است. راه حل آنان برای این مشکل اگرچه عالی نبود، اما واقعا هوشمندانه بود. خلبان بالای بال پائین و روی یک صندلی که به سیستم انحراف بال متصل بود می نشست. با حرکت دادن بدن به سمت چپ و راست زاویه حمله در یک بال افزایش و در بال دیگر کاهش می یافت. نتیجه آن که خلبان می توانست هواپیما را حول محور طولی بگرداند و همانطور که دوچرخه می تواند در یک پیچ دور بزند، هواپیما نیز تغییر جهت دهد. البته بعدها شهپرها (ailerons)، دریچه های کوچکی که در انتهای بال نصب می شدند، سیستم انحراف را منسوخ کردند. خلاصه آن که تا زمانی که برادران رایت راه حل خود را ارائه نکرده بودند، پرواز رویای غیرممکنی بود. برادران رایت طی سال های پس از پرواز سرنوشت سازشان در ۱۷ دسامبر ۱۹۰۳ در کیتی هاوک (KittyتHawk)، طرح هواپیمای خود را اصلاح کردند.آنها اولین ماشینی را که عملا قادر به پرواز بود، در سال ۱۹۰۵ ارائه کردند. یکی از شرکت های وابسته به ارتش آمریکا در سال ۱۹۰۹ هواپیمایی خریداری کرد که می توانست به مدت یک ساعت و با سرعت متوسط ۶۵ کیلومتر در ساعت پرواز کند. با آزمایش ها و تحقیق هایی که طی ده سال بعد ارتش انجام داد، هواپیما ها نیز همانند اسلحه و مواد منفجره به یکی از تجهیزات نظامی بدل شدند.

عصر ماجراجویان

بسیاری بر این عقیده اند که خلبانان در توسعه هوانوردی در فاصله بین دو جنگ نقش بسیار عمده ای ایفا کردند. در حقیقت سهم عمده ای از این توسعه به اداره پست ایالات متحده تعلق دارد. ارائه خدمات پست هوایی عاملی برای ساخت هواپیماهای سریع تر بود. خلبانان نیز سعی داشتند مهارت های خود را توسعه داده و به سایرین نیز آموزش دهند. اما در آلمان نیروهای شیطانی دست به کار شدند. از آنجایی که معاهده ای که پایان بخش جنگ جهانی اول بود محدودیت هایی را به بار آورد دولت آلمان عمده کارهای توسعه ای خود را سری انجام می داد. نیروی هوایی جدید آلمان که طی جنگ داخلی اسپانیا به آسمان برخاست طعم اولین جنگ جدید هوایی مدرن را به جهانیان چشاند. با تجربیاتی که از مسابقه هوایی به دست آمد، بارها رکورد سرعت، ارتفاع پرواز و بار مفید شکسته شد و گسترش دانش پرواز به جنگنده های هرچه سریعتر و بمب افکن هایی با ارتفاع پرواز بیشتر منجر شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و برقراری صلح دانش پرواز، صنایع هواپیمایی تجاری را متحول کرد. توسعه موتور جت که هوانوردی پس از جنگ به آن وابسـته اسـت، ۲۰ ســال پیـش از پـرل هـار بر (Pearl Harbor) صورت گرفته بود. طرح یک موتور جت عملی برای اولین بار در مقاله ای در سال ۱۹۲۱ به چاپ رسید. در سال ۱۹۳۰ فرانک ویتل (Frank Whittl) انگلیسی اختراع توربو جت خود را به ثبت رساند. در سال ۱۹۳۵ نیز آلمانی ها موتور جت دیگری ساختند. با این همه در اواخر جنگ (سال ۱۹۴۴) اولین هواپیماهای جت یعنی هواپیمای Gloster Meteor انگلیسی و Me۲۶۲ آلمانی وارد میدان نبرد شدند. لاکهید P-۸۰ که بعدها F-۸۰ نامیده شد، اولین هواپیمای جت جنگنده آمریکا بود که وارد خدمت شد، اماتا زمان جنگ کره در میدان نبرد شرکت نکرد.

ارزش تجاری

انگلستان پس از جنگ کوشید، با استفاده از متخصصان جت گام بلندی در صنعت حمل و نقل تجاری بردارد و در سال ۱۹۴۹ اولین هواپیما از این نوع را عرضه کرد. باتوجه به بروز مشکل غیر منتظره خستگی فلزات (Metal Fatigue) منجر به یک رشته حوادث شد و در نهایت جت را از رده خارج کردند. در نهایت نیز بوئینگ با توجه به نبود این گونه هواپیماها با معرفی مدل بسیار موفق ۷۰۷ در این راه گام برداشت.
انگلستان و فرانسه که دریافتند رقابت با صنایع هواپیماسازی بزرگ آمریکا بی ثمر است، برای ساخت اولین هواپیمای مافوق صوت تجاری موفق با یکدیگر متحد شدند. مسافرین با وضع مالی مناسب می توانستند در مسافرت با هواپیمای مافوق صوت کنکورد که در سال ۱۹۷۶ وارد خدمت شد، طی یک روز دوبار صبحانه بخورند، یکبار در لندن و بار دیگر در نیویورک. اما جهانگردانی که از وضعیت مالی چندان مناسبی برخوردار نبودند می توانستند با پرداخت قیمت یک جفت کفش خوب، برگاری همین مسیر یعنی بوئینگ عظیم الجثه ۷۴۷ سوار شدند. هزینه های زیست محیطی سفرهای مافوق صوت و مخصوصا مسائل ناشی از غرش این گونه هواپیما از ابداعات بیشتر در زمینه پروازهای سریعتر جلوگیری می کند. هرچند که اندازه هواپیماهای مسافربری از زمان عرضه مدل ۷۰۷ در چهل سال پیش تاکنون افزایش یافته است، اما کنکورد آخرین گام تکنولوژی بزرگ در این زمینه محسوب می شود. در صنایع هواپیماسازی لاکهید مارتین مستقر در کالیفرنیا هواپیمایی ساخته شده است که همانند ابداع برادران رایت انقلابی است. این هواپیما که X-۳۳ نام گرفته است نسخه کوچک شده ای از هواپیماهای مورد نظر ناسا به عنوان اولین هواپیمای فضایی (Venture Star) است. X-۳۳ از این توانایی برخوردار است که بدون استفاده از سکوی پرتاب به مدار زمین برود. این هواپیما در برگشت به زمین می تواند درهر فرودگاه مخصوص هواپیماهای کوتاه برد فرود آید.

پیش به سوی فضا

اگرچه می توان زمان دقیق اختراع هواپیما را به لحظه گریز پرنده برادران رایت از بند گرانش زمین نسبت داد، اما واقعا هیچ کس به درستی نمی داند که موشک چه زمانی اختراع شد. بعضی ها در مورد زمان ابداع موشک به طرح های جنگی چینی ها در قرن سیزدهم اشاره می کنند که طی آن پیکان های مجهز به موشک و بمب های خانمان برانداز مورد استفاده قرار می گرفتند. اما گمان می رود که فکر استفاده از نیروی پیشرانش موشک به زمان های بسیار پیشتر برمی گردد. پیــش از آغـاز قـرن بیـستم، ویـلیـام هیل (William Hale) مهندس انگلیسی، مسئله مشکل ساز هدایت موشک ها در مسیر مورد نظر را حل کرد.
وی موشک های خود را به نوعی لوله های خروج گاز زاویه دار مجهز کرد، و در نتیجه این موشک ها همانند گلوله ای که از اسلحه ای شلیک می شود، طی مسیر حرکت خود می چرخید، تا در نهایت به هدف برخورد کند. تمام این موشک های اولیه از نوعی محسوب می شوند که امروزه آنها را با نام موتورهایی با سوخت جامد می شناسیم. سوخت و اکسیدکننده که برای انجام عمل احتراق لازم است با یکدیگر ترکیب می شود.
به اصطلاح «وقتی که شمع روشن می شود» سوخت می سوزد و از لوله های خروجی بیرون می رود. در این روش انرژی بیشتر و در زمان کمتر نسبت به موتور جت به دست می آید. چرا که در موتورجت سوخت فقط متناسب با اکسیژن دریافتی از هوا می سوزد.
علم واقعی موشک فقط در ابتدای قرن بیستم که رابرت گودارد (Robert Goddard) آمریکایی مبتکر موشک، جزئیات مربوط به موتورهای با سوخت مایع را عملا مورد بررسی قرار داد، آغاز کرد. برخلاف موشک های سوخت جامد این موتورها را می توان به طور دلخواه خاموش و روشن کرد.
با افزایش قابلیت کنترل این موشک ها و سایر جنبه های جدید دانشمندان می توانستند ماهواره ها را دقیقا به مدار مورد نظر و فضاپیماها را به ایستگاه انتقال دهند. با اولین پرواز موفقیت آمیز این گونه موشک ها در ۱۶ مارس ۱۹۲۶، عصر فضا آغاز شد، هر چند که لازم بود سی سال دیگر بگذرد تا موشکی یک ماهواره را در مدار زمین قرار دهد. در سال ۱۹۶۹ بشر توانست روی کره ماه قدم بردارد.

مسابقه فضایی

اگر چه توسعه موشک های قابل پرواز به فضا در آمریکا تا پس از جنگ جهانی دوم به تعویق افتاد، تلاش برای دستیابی به چنین فناوری در آلمان از اولویت ویژه ای برخودار بود. این تلاش ها با ساخت V-۲ که شکل اولیه موشک های بالستیک قاره پیمای امروزی است به نقطه اوج خود رسید. در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم روس ها و متفقین برای دستیابی به آنچه که بتواند فناوری موشکی آلمان را برملا سازد، با یکدیگر رقابت می کردند. ورنر فون براون (Wernher von Braun) دانشمند برجسته موشکی نازی ها با آمریکا وارد مذاکره شد و به همراه اعضای گروهش به آمریکا مهاجرت کرد. در ابتدا اعضای گروه فون براون مجبور بودند در خانه ای در نیومکزیکو تحت مراقبت و به طور سری کار کنند تا آنکه نهایتا پس از جنگ مدل اصلاح شده موشک را تحویل دادند.
در سال ۱۹۵۷ این توهم نزد افکار عمومی آمریکا پدید آمد که شاید متخصصین آلمانی موشک در اتحاد شوروی از متخصصین آلمانی موشک در آمریکا برتر باشند، پرتاب اسپوتنیک ۱، اولین ماهواره ساخت بشر به فضا، حاوی پیامی موذیانه برای کل جهان بود.مسابقه فضایی که تا به امروز به طور کاملا سری انجام می گیرد، به موضوع گفت وگوهای روزمره بدل شده است.
در نهایت نیز اولین ماهواره آمریکا با نام اکسپلورر۱، (Explore۱ ) در سال ۱۹۵۸ به فضا پرتاب شد.جان اف کندی مدت کوتاهی پس از آنکه به ریاست جمهوری برگزیده شد، مسابقه فضایی را شتاب بیشتر بخشید و آن را از دو مارتن به دو سرعت بدل کرد.
در مه ۱۹۶۱ وی به ناسا دستور داد تا یک مسافرت رفت و برگشت به ماه را طی همان دهه به پـایان برساند. در۲۰ جولای ۱۹۶۹نیــل آرمســترانـگ Neil Armstrong)) و ادویـن آلــدریــن (Edwin Aldrin) کاری را که در ظاهر غیر ممکن به نظر می رسید عملی ساختند. زمانی که آپولوی ۱۱ در کره ماه فرود آمد، بشر رویای دیرینه خود را از زمانی که بشر اولیه چشمانش را به روی آسمان و ماه گشود، در روحش زبانه می کشید، حیات بخشید. در نهایت نیز پس از آنکه ده ها نفر روی زمین خشک ولم یزرع ماه قدم گذاشتند، برنامه آپولو لغو شد. مشخص شد که انجام عملیات در فضا برای زندگان بسیار پر هزینه است، آینده از آن روبات هاست.
از زمانی که کاوشگرهای خودکار مسئولیت تحقیق در مریخ، زهره، مشتری و سیارات ورای آن را بر عهده گرفته اند، اکتشافات فضایی سرنشین دار به مسافرت تا مدار پائین زمین واستقرار در ایستگاه فضایی آمریکا، اسکای لب (Skylab) محدود شد. در همین حین متخصصین موشک توجه خود را به نسل جدید فضا پیماهای بزرگ آمریکا معطوف کردند. برخلاف ساتورن ۵ (Saturn V) که مأموریت آپولو برای سفر به ماه را به انجام رساند، فضاپیماهای جدید از نوع شاتل بودند، یعنی موشک هایی که می شد آن را بارها و بارها مورد استفاده قرار داد. اولین شاتل از کاروان جدید فضاپیماها که کلمبیا نام داشت در ۱۲ آوریل ۱۹۸۱ از مرکز فضایی کندی در فلوریدا به فضا پرتاب شد.
پس از آنکه آتش جنگ سرد فروکش کرد، دستاوردهای فضایی شوروی نیز کاهش یافت. حوادثی که در چندین موشک پیچیده روی داد و پرونده آنها طی سال ها ناگشوده ماند، باعث شد که اینگونه برنامه ها پس از فرود آپولو به حال خود رها شود. در سال ۱۹۹۹ روسیه که برنامه های فضایی اتحاد شوروی را به میراث برده بود، ایستگاه فضایی میر را بازنشسته کرد و به یکی از اجاره نشین های ایستگاه فضایی بین المللی که تحت سرپرستی ناسا ساخته می شود، تبدیل شد.
علی رغم اختلاف های زیادی که بین این دو فناوری وجود دارد، در پایان قرن بیستم فضاپیماهای X-۳۳ که پیش از این نیز ذکرش رفت، ظاهر شد و تحولی بنیادین در حمل و نقل فضایی ایجاد خواهد کرد. طی دهه های آینده ماشین هایی ساخته خواهند شد که ما را به ماه و ورای آن ببرد.

در گستره اتم

اظهار نظر دوئل کارمند اداره ثبت اختراعات مبنی بر اینکه دیگر چیزی برای اختراع باقی نمانده است، موجی از خشم و عصبانیت، مشابه خشمی که در صورت بروز چنین نظری در این روزگار ایجاد می کند، به وجود نیاورد. در حقیقت در آغاز قرن بیستم بسیاری از دانشمندان واقعا بر این عقیده بودند که گذشته از افزودن چند رقم اعشاری دیگر به دقت ثابت های فیزیکی، دیگر کاری برای انجام دادن وجود ندارد. به نظر می رسید، فیزیک که در حقیقت نقش شاهزاده علم را طی قسمت اعظم این قرن برعهده داشته است، برای کار در زمینه مهندسی برق بسیار مناسب است.
البته لازم به ذکر است که همه بر این عقیده نبودند که به پایان جاده علم رسیده ایم. تعداد کمی از فیزیکدانان عقیده داشتند ممکن است نکات بسیار با اهمیتی در نتایج غیر عادی بعضی از آزمایش های هوشمندانه آنان نهفته باشد. برای مثال، تلاش های انجام شده برای اندازه گیری سرعت زیاد و باورنکردنی نور نشان داد که مقدار آن ثابت است و چه به سمت منبع نور حرکت کنیم و چه از آن دور شویم، سرعت نور بدون تغییر می ماند. این مسئله بسیار مشکل ساز بود.
زیرا ریاضیاتی را که برای توصیف رفتار امواج به کار می رفت، نقض می کرد و نور هم به شکل موج حرکت می کند. مشکل دیگر به نور نشر شده از اجسام با دمای بالا مربوط می شد، چرا که نمی توانستند رنگ نور نشر شده را توجیه کنند.
در آغاز شکاکین از این نابهنجاری ها چشم پوشی می کردند، چرا که بر این عقیده بودند که از عدم دقت در کارهای آزمایشگاهی به وجود آمده است. اما پس از آنکه این آزمایش ها بارها و بارها تکرار شد و نتایج یکسانی به دست آمد، عقاید نگران کننده ای گسترش پیدا کرد. شاید توصیف طبیعت که موجب چنان پیشرفت های عظیمی در قرن نوزدهم شده بود و اقعا کامل نبود و همانند قسمت پیدای یک کوه یخ، فقط نشان دهنده قسمت کوچکی از تمام آن بود.
تلاش های انجام شده برای درک لایه های عمقی تر طبیعت به دو انقلاب بزرگ علمی قرن بیستم، یعنی نسبیت و تئوری کوانتوم منجر شده است. تئوری نسبیت تعبیر تازه ای برای درک ما از ماده، انرژی، فضا و زمان ارائه می دهد. درک مبانی تئوری کوانتومی از آن هم مشکل تر است.
آن قواعدی که در حوزه قابل درک برای انسان معتبر است، در مراکز اتم اعتبار خود را از دست می دهد. ایده هم ارزی ماده و انرژی که در قالب تئوری نسبیت بیان شده است، در نیمه های قرن در سلاح های نظامی و نیروگاه ها به کار گرفته شد. مکانیک کوانتوم نیز، با توجه به کاربردهایش در ترانزیستورها و استفاده ده ها عدد ترانزیستور در رادیو و تلویزیون و میلیون ها عدد از آن در کامپیوترهای شخصی، تأثیر شگرفی بر زندگی روزمره ما داشته است.
لیزر یکی دیگر از فناوری هایی است که از تئوری کوانتوم ناشی شده است. پیش از پایان قرن بیستم به پرکاربردترین ابزار همه ادوار تبدیل شد. از جمله موارد کاربرد بسیار زیاد آن می توان به برش استیل، ضبط موسیقی و اعمال جراحی قلب اشاره کرد.

نسبیت

اگر به فهرست نام های دانشمندان توجه کنیم، اسمی را در صدر همه این نام ها می بینیم: آلبرت اینشتین. اینشتین در مجامع علمی از اعتبار ویژه ای برخوردار است، چرا که وی با انجام رشته ای از اکتشاف های هوشمندانه، تصور ما از مفاهیم فضا و زمان و ماده و انرژی را تغییر داده است. برای بسیاری از مردم نام وی با یک کلمه که عموما اشتباه نیز درک شده است، گره خورده است: نسبیت.
نسبیت به ما می گوید نحوه کارکرد ظاهری جهان- مواردی مثل اجسام با چه سرعتی حرکت می کنند، زمان با چه سرعتی عبور می کند - به این نکته بستگی دارد که ما در کجا قرار داریم. اگر با سرعتی کاملا نزدیک سرعت نور حرکت کنیم ساعات کند می شود. با سفر به مرکز سیاهچاله، که در آن جرم ستاره رمبش (collapse) یافت است، زمان متوقف می شود.
مشهورترین و در عین حال بدنامترین جنبه تئوری نسبیت، هم ارزی جرم (M) و انرژی (E) است. این هم ارزی در رابطه ای خلاصه شده است که حتی دانشجوی رشته ادبیات هم آن را می داند:
E=MC۲ قسمت وحشتناک داستان این است که ثابتC این دو کمیت را به یکدیگر مربوط می کند. این ثابت سرعت نور یعنی عددی بسیار بزرگ است و هنگامی که در خود ضرب می شود به عدد بسیار بزرگ تبدیل می شود که تقریبا غیر قابل درک است. کافی است فقط چند کیلوگرم جرم در یک آن به انرژی تبدیل شود تا هیروشیما سوخته و به تلی از خاکستر تبدیل شود. اما اگر جرم به آرامی به انرژی تبدیل شود انرژی لازم برای حرکت طولانی مدت یک زیر دریایی در اعماق آب فراهم می شود.

تئوری کوانتوم

تا سال ۱۹۱۱ چارچوب کلی ساختار اتم مشخص شده بود. قسمت اعظم جرم اتم در مرکز آن که منطقه ای بسیار کوچک است و هسته نام دارد متمرکز بود. اوایل دانشمندان ساختار اتم را به منظومه شمسی کوچکی تشبیه می کردند که هسته دارای بار مثبت، نقش خورشید را برعهده دارد. الکترون ها نیز که ذرات باردار منفی هستند همانند سیاراتی هستند که به گرد خورشید می گردند. این تشبیه برای تصور قلمروی که آنچنان کوچک و غیر قابل مشاهده است، کمک بسیار مؤثری محسوب می شد، اما نمایش کاملا دقیقی از اتم به حساب نمی آمد. گام بزرگ بعدی را نظریه پرداز بزرگ دانمارکی نیلزبور (Niels Bohr) برداشت.
وی ایده های نو ماکس پلانک (Max Plank) فیزیکدان آلمانی را که می گفت انرژی به صورت ذرات مجزا از هم، همانند دانه های شن یک ساعت شنی منتقل می شود و همانند عبور رودخانه به صورت قسمت هایی از یک جریان پیوسته نیست، به دنیای اتم وارد کرد.
در سال ۱۹۱۳ تصور می شد که ابرهای الکترونی، مدارهای ثابتی را اشغال کرده اند و سطوح انرژی ثابتی دارند ، که این سطوح انرژی با جذب یا نشر یک ذره انرژی که فوتون (Photon) نام دارد، تغییر می کند. فیزیکدانانی که ساختار هسته ای را دقیقتر کاویدند، دریافتند که هسته اتم یک جنگل تمام عیار از ذرات زیر اتمی با طول عمر متفاوت جدید سامان یافت. این تئوری فرض می کند که جهان از تعداد کمی ذرات مشخص که کوآرک (quark) نام دارند، تشکیل شده است. بسته به آرایش این ذرات و روش انجام آزمایش ها، کوآرک ها حضور خود را به شکل یکی از این ذره زیر اتمی آشکار می سازند. هم اکنون، مفهومی که مدل استاندارد (Standard Model) نامیده می شود، اغلب (و البته نه همه) اسرار قلمرو کوانتوم را کشف می کند.
طی این روند بود که تمام انواع تجهیزات مفید سربرآوردند: از تصویر برداری مغناطیسی هسته (MRI) که قادر به شناسایی غده سرطانی موجود در قسمت های داخلی بدن است، گرفته تا لیزر که می توان آن را چنان دقیق تنظیم کرد که سلول های سرطانی را از بین ببرد بدون آنکه به بافت های سالم اطراف آن آسیبی وارد کند. علی رغم همه این پیشرفت های عظیم که حاصل شده است، هنوز یک راز ناگشوده باقی مانده است. تئوری نسبیت می تواند دنیای بسیار بزرگ اطراف ما و نحوه عملکرد نیروهای گرانشی در گیتی را به شیوه ای بسیار عالی تشریح کند. تئوری کوانتوم هم برای تفسیر قلمروهای بسیار کوچک، یعنی فواصل درون اتم به کار می رود.
چیزی که هنوز حاصل نشده است و فیزیکدانان امیدوارند طــی آزمایش های قرن بیست و یکم بـه آن دسـت یـابـنـد، تئـوری هـمـه چیــز (Theory of every thing) نام دارد. پاداش عظیم دستیابی به این بینش توانایی استفاده از الکترومغناطیس برای ایجاد گرانش است، همانطور که با کلید می توان چراغ را روشن و خاموش کرد.
پیشرفت های صورت گرفته در زمینه علوم پزشکی طی قرن بیستم مدیون توصیفات غنی و عمیقی است که از دنیای طبیعی توسط زیست شناسان طی ۲۰۰ سال گذشته صورت گرفته است. این مشاهدات عمیق نهایتا منجر به کشف آنتی بیوتیک ها شد، که همانند گلوله ای در مقابل آلودگی ها می مانند و واکسن هایی که عملا فلج اطفال را ریشه کن کردند، شد. بزرگترین شکاف موجود در آگاهی ما از سیستم زنده با کشف DNA، پر شد. با پر شدن این شکاف، زیست شناسان توانستند با ارائه یک نظریه منسجم چگونگی تشکیل و عملکرد حیات را شرح دهند.

آنتی بیوتیک ها

آنتی بیوتیک ها به طور طبیعی در طبیعت یافت شده و قادرند در مقادیر بسیار کم چرخه زندگی باکتری ها را از کار بیندازند. مکانیسم های به کاراندازنده آنتی بیوتیک ها متفاوت است اما تأثیر نهایی آنها یکی است : مرگ ارگانیسم های مهاجر.نخستین آنتی بیوتیک مورد استفاده در دنیای پزشکی، پنی سیلین بود.
این آنتی بیوتیک توسط میکروب شناس اسکاتلندی، الکساندر فلمینگ (A.Fleming) در سال ۱۹۲۸ کشف شد. کشف این آنتی بیوتیک یکی از معروف ترین و مبارک ترین اتفاقات به وقوع پیوسته در طول تاریخ است. فلمینگ، باکتری استافیلوکوک را در تعدادی محیط کشت رشد داد. در ادامه کار او متوجه شد در محیط کشتی که در آن مقداری کپک رشد کرده بود اثری از باکتری ها باقی نمانده و همگی از بین رفته بودند.
او برای اطمینان دوباره آزمایش خود را تکرار کرده و با کمال تعجب مشاهده کرد که با رشد کپک ها در محیط کشت حاوی استافیلوکوک، رشد استافیلوکوک ها متوقف و از بین می رفتند. فلمینگ توانسته بود در دنیای پزشکی انقلابی به پا کند و از آن پس مستقیما از کپک ها بر روی زخم ها استفاده می کرد. متأسفانه در آن زمان، بیوشیمیست ها قادر به جدا کردن اجزای فعال موجود در کپک ها نبودند. تا اینکه، ۱۰ سال قبل پژوهشگران دانشگاه آکسفورد موفق به جدا کردن فرم خالص پنی سیلین شدند و از آن پس این آنتی بیوتیک در تمامی کارخانه ها سنتز می شود.
پنی سیلین در مقابل تمامی باکتری ها مؤثر نیست. به عنوان مثال این آنتی بیوتیک در مقابل باکتری مسئول توبرکلوزیس بی اثر است. تحقیقات صورت گرفته در جهت شناسایی یک ماده مؤثر در مقابل این بیماری منجربه کشف استرپتومایسین در سال ۱۹۴۴ شد. در دهه ۱۹۵۰، کمپانی های تهیه دارو تلاش های خود برای یافتن آنتی بیوتیک هایی که قادر به نابود کردن باکتری های مقاوم به پنی سیلین و استرپتومایسین بودند را گسترش دادند.
با توجه به اینکه روش تهیه آنتی بیوتیک ها بسیار ارزان قیمت بود طیف وسیعی از آنتی بیوتیک ها تهیه شد. اما این طیف وسیع آنتی بیوتیک ها همانند یک شمشیر دو لبه عمل می کرد. طی سالیان جنگ، رساندن پنی سیلین به میدان جنگ بسیار با ارزش بود و گاه دیده می شد که این آنتی بیوتیک به صورت دستبندی به مچ دست قاصدان بسته شده و به میادین جنگ رسانده می شد.
پس از جنگ، یک مرتبه تولید پنی سیلین افزایش یافته و کمپانی های تولید دارو در جست وجوی یافتن بازارهای جدید برآمدند. آنتی بیوتیک ها به سرعت راه خود را به داخل غذای حیوانات نیز باز کردند. اضافه کردن کمی آنتی بیوتیک به داخل علوفه گاو و گوسفندان باعث تشدید رشد آنان می شد.
علاوه بر این با دادن دارو به ماکیان، سلامتی آنان تضمین شد. بسیاری از فروشگاه های مربوط به حیوانات خانگی، آنتی بیوتیک هایی را برای درمان ماهی های بیمار به فروش می رساندند. سرانجام این اجزای ضد باکتری راه خود را به داخل صابون ها نیز باز کردند.
در دهه ۱۹۹۰ مشخص شد که استفاده از آنتی بیوتیک ها بسیار افراطی و زیاده از حد شده است.
  دفعات نمایش : 29      تاریخ:  1387.5.6
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

سیری در تئوری علمی

بخش دوّم

هدف از این سلسله نوشتارها، پیش و بیش از همه برانگیختن و یا افزایش روحیهٴ کنجکاوی و پژوهش در میان همهٴ دوستداران فکر و اندیشه است. موضوع این نوشتار بررسی دلائل و لزوم استفاده از روش علمی و توضیح ساده و جامعی در باره انواع این روش ها می باشد. فراگیری شیوه های مختلف علمی بر بینش علمی و انتقادی ما در تحلیل و برخورد با پدیده ها می افزاید.

۳) تصویر طبیعت در فیزیک نوین

١-٣) روش فیزیک نوین

فیزیک جدید شامل دو تئور ی اساسی است: تئوری نسبیت در دنیای بینهایت بزرگ ماده و مکانیک ر دنیای بینهایت کوچک ذره.مکانیک کوانتوم به پرسش های کهن فلسفه طبیعی، که ماده چگونه کوانتوم ساخته شده و چه روابط متقابلی آن را مشخص می کند، پاسخ می دهد. واقعیت این است که در دنیای پیرامون ما،" طبیعتی " وجود دارد، که به طریق معمول قابل فهم نیست. برای درک این طبیعت احتیاج به زبان دیگری داریم. هایزنبرگ) Heisenberg ( از بنیانگزاران مکانیک کوانتومی می نویسد:
"ا ز بور ) Bohr ( سئوال کردم: "اگر، بطوری که شما می گویید، یک توضیح واضح و آشکار در بارهٴ ساختمانِ درونی اتم، که به ما امکان بحث و سخن در باره این ساختمان را بدهد، به سختی قابل دسترسی است، آیا اصلا" خواهیم توانست اتم را بفهمیم؟" بور پس از لحظه ای سکوت پاسخ داد: " البته. اما در ابتدا همزمان یاد خواهیم گرفت، که واژهٴ فهمیدن چه معنائی دارد."
ا زدیدگاه زندگی روزمره و فیزیک کلاسیک، فیزیک کوانتومی غیر قابل فهم و پر از عجایب است. به همین دلیل بعضی از فیزیکدانان مثل اینشتین، آن را ناکامل و غیر قابل پذیرش دانستند. یکی از این رفتارها ی عجیب و غیر قابل فهم، رفتار موجی- ذره ای است: در زندگی روزمره و در فیریک کلا سیک بین خواص ذره ای و موجی تمایز می گذاریم. مثلا" ازیک طرف حرکت موج آب و از طرف دیگر حرکت یک گلوله. حرکت موج آب بصورت ظهور پی در پی دایره ها در سطح آب قابل مشاهده است و تعداد ظهور این دایره ها در واحد زمان ، مثلا" ثانیه، را تواتر یا فرکانس موج آب می نامیم. در ارتباط با گلولهٴ در حال حرکت نیز می دانیم که این گلوله در هر زمان مشخصی، دارای یک مکان و یک سرعت مشخص است. فوتون ) Photon ( کوچکترین ذره نور است و دارای هر دو خواص موجی ) شبیه آب ( و ذره ای ) شبیه گلوله( می باشد. اما رفتار موجی-ذره ای فوتون ماهیت ویژهای دارد، که آن را از مثال های درشت بینانهٴ آب و گلوله کاملا" بدور می سازد:
١) اگر یکی از خواص ذره ای فوتون را اندازه بگیریم، مثلا" مکان)یعنی اینکه آن فوتونکجاست(، خواص موجی آن ناپدید می شود، و بر عکس.
٢) تعیین همزمان خواص ذره ایِ مکان و اندازه حرکتِ یک فوتون، برخلاف مثال گلوله، غیر ممکن است ) اصل عدم قطعیت(.
٣) دو فوتون، که از نظر مکانی از یکدیگر دور هستند و هیچگونه امکانی برای یک رابطهٴ متقابل ندارند، ا وجود این بر یکدیگر تاٴ ثیر بگذارند و یک رابطه متقابل ایجاد کنند. بعبارت دیگر نتایج آزمایشات میتوانند انجام شده در یک سیستمِ فوتون، میتواند بطور همزمان در سیستم دیگری از فوتون مشاهده شود. این رابطه متقابل از نظر فیزیک کلاسیک غیر قابل درک است، در حالی که در مکانیک کوانتومی پیش بینی شده است ) EPR-correlation (.
مثال " گربه اِ شرودینگر" ، برا ی فهم عدم قطعیت کوانتومی در دنیای معمول )و نه در دنیای بینهایت کوچک اتم( بسیار معروف است: ) بیشتر در این باره: K. Mainzer, wieviele Leben hat Schr?gers Katze? ( در یک مثال تخیلی، یک گربه به همراه یک کپسول کشنده سمّی، درون یک جعبهٴ کاملا" بسته، که هیچ رابطه ای با محیط خارج ندارد، فرض می شود. سمّ این کپسول، از طریق بمباران اتمی آزاد می گردد. از نظر کلاسیک، بعد از آزاد شدنِ سمّ درون جعبه ، دو حالت می تواند موجود باشد:
١) گربه مرده است.
٢) گربه زنده است. پذیرش یکی از این دو حالت، مطابق با عقل صریح انسانی است. از نظر کوانتومی حالت سومی هم وجود دارد:
٣) گربه مرده و زنده است. درک ذهن گرایانه، این حالت را تا وقتی محتمل می دا ند، که در جعبه باز نشده باشد. بعد از گشودن جعبه، گربه می تواند فقط مرده یا زنده باشد. بعبارت دیگر، تا هنگامی که در جعبه گشوده نشده، گربه در یک وضعیت کوانتومی بسر می برد. بر اساس این درک، این انسان است که بدلیل ناآگاهی اش در بارهٴ شرایط واقعیِ درون جعبه، برای گربه یک حالت کوانتومی فرض می کند. با گشودن جعبه و با کسب آگاهی در بارهٴ شرایط واقعیِ گربه، فرض وجود این حالت کوانتومی از بین می رود. چنین درک ذهن گرایانه ای، مطابق با درک کلاسیک و دیالکتیکیِ انسانی از واقعیت است. از نظر این درک، واقعیتِ طبیعت، نسبی است و "طبیعت در خود" وجود ندارد، بلکه، از آنجا که رابطهٴ ما با طبیعت تنها از طریق حس و درک است، می توانیم صرفا" از "طبیعت برای ما" سخن بگوئیم. د رک واقع گرایانه، که بدور ازهر نوع درک ساده انسانی است، حالت کوانتومیِ سوّم را، حتی بعد از گشودن جعبه هم ممکن می داند. چنین درکی وجود واقعیت را وابسته به درک و آگاهی انسانی نمی داند. این درک واقع گرایانه، فقط از طریق منطق کوانتومی قابل توضیح و "فهم" است، بطوری که مفهوم این "فهم"، در وراء یک "فهم راحت" از واقعیت قرار دارد. مکانیک کوانتومی، ریاضیات نسبتا" ساده ای دارد، یعنی بطور قیاسی قابل اثبات است. اما پیش از همه تعبیر استقرائی این ریاضیات است، که از این تئوری یک تئوری فیزیکی می سازد. استقراء به این معنا که رابطه ریاضی موجود، مثلا" اینکه "حاصل ضرب مکان و اندازهٴ حرکتِ ذرات از مقدار مشخص و ثابتی میکند"، بر مبنای مشاهدات منفرد اینگونه تعبیر می شود که هر چه دقت ما در اندازه گیری مکان تجاوز بیشتر باشد، بی دقتی ما در اندازه گیری اندازه حرکت بیشتر خواهد بود. حال اینکه آیا این رابطه مبهم بین مکان و اندازه حرکت، ناشی از ذهنیت ماست یا عینیت واقعیت، ماهیت وجودیِ مکانیک کوانتومی را زیر سئوال نمی برد، بلکه بر تعبیر فلسفی آن می افزاید یا می کاهد ونه بر دادههای استقرائی آن. مین شیوه تئوری نسبیت خصوصی قابل فهم است، که سرعت نور را بالاترین سرعت ها می داند. روابط به ریاضیِ نسبیت خصوصی قبل از اینشتین وجود داشت. کار بزرگ او در یافتن روابط منطقی فیزیکی بین آنها و تعبیر علمی این روابط است. تعبیرات فلسفی مکانیک کوانتو می، بیش از همه منعکس کننده بحران بین عینیت و ذهنیت است و به این ترتیب، مرزی که عقل صریح انسانی در فیزیک کلاسیک بین این دو قائل است مخدوش می شود.
اکنون این پرسش عنوان می شود، که آیا این محدودیت در برخورد با طبیعت، فقط منحصر به دنیای بی نهایت کوچک ذره می باشد؟ بعبارت دیگر، چه وجه یا وجوه مشترکی بین علوم اجتماعی و مکانیک کوانتومی وجود دارد؟ برای رسیدن به پاسخی برای این پرسش ها، باید در ابتدا به یک تئوری انتقادی ) در مقابل تئوری علمی( برسیم.

٢-٣) اصل علیّت در مکانیک کوانتومی و علوم اجتماعی

از اصول علمی که در همهٴ شاخه های علوم اعتبار می جوید، اصل علیت است. این اصل در دنیای ذرات یکی و در مکانیک کوانتومی، حداقل به شکل عام آن فاقد اعتبار است. بر خلاف آن در تئوری نسبیت از اعتبار کامل برخوردار است، چرا که در اینجا مکان و زمانِ هر واقعه کاملا" مشخص است. در مکانیک کوانتومی حضور یک ذره در مکان، بعنوان یک واقعه، قابل پی گیری نیست و بهمین دلیل همیشه سخن از انبوهی از ذرات است. مثلا" یک ذره فوتون از ذره فوتون دیگر به هیچ گونه ای قابل تمایز نیست، به مفهوم دیگر نمی توانیم بدانیم، که یک ذره عامل چه معلولی است و بر عکس. قیدهٴ وینفرید داوی ) W. D&#۰۳۹;Avis, Neue Einheit der WissenSchaft ( اصل علیت می تواند بعنوان پایهای به برای اتحاد تمام شاخه های علمی بشمار رود، هر چند که این اصل در مکانیک کوانتومی فاقد اعتبار باشد. به نظر او )که مورد انتقاد است( عدم اعتبار یک اصل پایه ای مثل علیّت در قسمتی از شاخهٴ علم، مانعی در رد آن اصل پایه اینیست. با وجود این، داوی، اصل علیت را بر اساس "واقعیت وجودی علت"رده بندی می کند )که در اینجا ردهٴ چهارمی به آن افزوده میشود(:
در رده اول، علت ها ) X۱, X۲, X۳ ( که باعث یک معلول) W ( هستند، از یکدیگرمستقل، ولی بطور کیفی یکسان می باشند.
بطور مثال می توان برای X۱, X۲, X۳ سه اسب را در نظر نمود که علت وجود ترس ) بعنوان یک معلول( درون یک کودک W میشوند. علت این ترس رنگ یا اندازهٴ اسب ها نیست، بلکه کلیت آن بعنوان ردهٴ اسب می باشد.
در رده دوم، علت ها ) X, Y, Z ( از یکدیگر مستقل، و بطور کیفی متفاوت می باشند:
بطور مثال X می تواند یک اسب باشد، Y تاریکی و Z اسب سوار، که در مجموع باعث ترس کودک W می شوند.
در رده سوم، علت ها ) X,Y, Z ( به یکدیگر وابسته و بطور کیفی متفاوت می باشند:
بطور مثال : اگر اسب ) X ( وجود داشته باشد و اگر تاریک باشد ) Y ( و اگر مرد بر اسب سوار باشد ) Z ( ترس در کودک ایجاد می شود ) W (.
علاوه بر این ها، شاید بتوان ردهٴ چهارمی هم تعریف کرد: علت ها ) X, Y, Z ( به یکدیگر وابسته، بطور کیفی هم یکسان می باشند:
مثال: انبوه اسب ها ) X۱, X۲, X۳, ... ( باعث ترس در کودک ) W (می شوند.
تفاوت رده اول و رده چهارم در این است که، در رده چهارم، بطور مثال، تعدادِ کمّی اسب ها، باعثترس در کودک میشود و نه اسب های منفرد. بعبارت ساده تر: در رده اول، علت، بطور منفرد باعث معلول میشود )هر یک از اسب ها ! ( ، ولی دررده چهارم، بطور کلّی )مجموعهٴ اسب ها در کل! ( این گونه ردهبندی در درک مسئله علیت در علوم و تلاش جهت فهم تفاوت در شاخههای علوم و نهایتا" رسیدن به یک پایه در یگ انگی در علم و روش علمی می تواند نقش مثبتی داشته باشد: شاید بتوان علیتِ رده اول و رده چهارم را در مکانیک کوانتومی پذیرفت: ذراتی که از یکدیگر مستقل یا وابسته ، ولی بطور کیفی یکسان هستند مثلا" فوتونها، باعث پیدایش نور می شوند. در اینصورت شاید بتوان گفت که اصل علیت به مفهوم رده اول و چهارم ، وجه تشابهی بین علوم اجتماعی و مکانیک کوانتومی است. ژرفنگری در اصل علیت، می تواند ما را به این نتیجه برساند، که این اصل، احتمالا"در همهٴ شاخه های علوم از اعتبار برخوردار است.

٣-٣) مدلِ H-O و یگانگی علمیِ علم گرایانه

برخی از دانشمندان علم گرا ) Scientist ( به جایگزینی اصل علیّت توسطمد ل H-O برایرسیدن به یک یگانگی در علوم اعتقاد دارند. همانطور که بررسی شد، درمدل H-O ، رابطهٴ بین پیش آیند ) antecedence ( وشناسنده ) Explanandum ( از طریق قانون ) Explanans ( آشکارمی شود. سیله ظاهرا" می توان به کمک این مدل هر نوع رابطه ای را )علّی یا غیر علّی(، از راه قوانین شناخته بدین شده علمی، "توضیح" داد. واقعیت اینست که، بر خلاف این بینش علم گرایانه، رابطه بین علم و طبیعت، همیشه از طریق قوانین علم نیست و نمی تواند باشد. نمی توان چنین رابطه ای را، آنگونه که در H- پیشنهاد می شود، صرفا" به یک رابطه علمی، که ماهیت تجربی دارد محدود نمود. حتی را بطه مدل علّی یک رابطه متقابل است. مثال اسب و ترس کودک را بیاد آوریم، که پیدایش ترس در کودک )بدلیل اسب(، بطور همزمان می تواند ترس در اسب ایجاد کند.

۴-٣) آمار و احتمالات در مکانیک کوانتومی و علوم اجتماعی

آمار و احتمالات شیوه ای است که اصولا" برا ی پژوهش وقایع یا پدیده هائی بکار می روند، که بطور کیفی قابل تمایز نیستند. مثلا" درآمار رشد جمعیّت، بطور کیفی بین عناصرِ آمار، که افرادِ انسانی هستند، هم گونی فرض می شود، یا در پژوهش رفتارهای روانی- اجتماعی در روان شناسی، آمار نقش مهمی دارد، با این فرض که افراد مورد آزمایش غیر متمایز می باشند. از آنجائیکه در جامعه شناسی و روان شناسی جربی دیگری برایپاسخ علمی به پرسش های اجتماعی و روانی وجود ندارد، اجبارا" از آمار استفاده امکان می شود.مثلا" به هیچگونهٴ دیگریغیر از آمار، نمی توان ازمیدانِ گسترش یک بیماری در جامعه، که پیوسته در حال تغییر است، اطلاع یافت. آمار، یک شیوهٴ استقرائی است و اینکه تا چه اندازه، کلی سازیِ نتایجِ یک آمار، علمی است، مسئلهٴ آشنایِ استقراء می باشد، که مورد بررسی قرار گرفت. از دیدگاه ابطال پذیریِ پوپر، میتوان نتایج یک آمار را، تا هنگامی که توسط آمارِ جدیدِ دیگری ابطال نشده است پذیرفت، و به این شیوه ،خود را از مسئلهٴ استقراء رهانید. یکسان بودن کیفی ذرات درمکانیک کوانتومی، این امکان را فراهم میآورد، که ذرات کوانتومی نیز بطورآ ماریمورد پژوهش قرار بگیرند.

۴) تئوری سیستم

"سیستم" محور بسیاری از تفکرات فلسفی دوران جدید می باشد و بسیاری از تئوری های علمی نوین بر این اساس پرداخته شده اند. واژهٴ سیستم ریشهٴ یونانی دارد و تقریبا به مفهوم یک "دستگاهِ منظم" می باشد.

١-۴) تمایز بین سسیتم ها بطور کلی روپول

Rophol ( سه تصویر متفاوت از سیستم ارائه می دهد: Systemtheorie als Wissneschaftsprogramm, Lenk Hg.) (
- سیستم به مفهوم کارکردی ) functional (: این گونه سسیتم همانند یک جعبه سیاه عمل می کند، بدین مفهوم که درآیند ) input ( ، آنچه که سیستم دریافت میکند، معادل برآیند ) output ( ، آنچه که سسیتم بیرون میدهد، میباشد:
اینجا z برای بیان حالات مختلف درون سیستم نشانده شده است. ماشین بخار یا دماسنج مثال های در بارزی از این گونه سسیتم ها می باشند. )بطور کلی سسیتم های تکنیکی و سیبرنتیکی(
- سسیتم به مفهوم ساختی ) structural (: چنین سسیتمی از عناصر وابسته به یکدیگر تشکیل شده است، بطوری که ارسطو بخوبی توصیف می کند: " کلّ بیشتر از مجموع ِ اجزاء است" روابط بین عناصر، برای چنین سسیتمی اهمیت فوق العاده ای دارد. برای مثال سسیتمی متشکل از پنج عنصر را در نظر بگیریم که در مجموع n(n - ۱) بعب ارت دیگر ٢٠ = ۴ x ۵ روابط متفاو ت بین این عناصر می تواند وجود داشته باشد. هر کدام از این روابط می توانند وجود داشته باشند یا وجود نداشته باشند و به این ترتیب ٢ به توان ٢٠ امکان مختلف برای رویاروئی این روابط وجود خواهد داشت . این روابط مختلف می توانند باعث پیدایش میلیون ها سسیتم جدید درون این سیستم باشند. چنین روند سیستم سازی در درون یک سیستم و از طریق روابط مختلف، "یک سازی" ) Intergration ( نامیده می شود.
در این شکل E برای عنصر و R برا ی رابطه بین عناصر نشانده شده است. مثا ل بارز برای یک سیستم ساختی، مجموعه ٴ افراد یک جامعه می با شد.
- سسیتم به مفهوم طبقه ای ) hiearchy (: چنین سسیتمی از زیرسیستم های مختلفی تشکیل شده است، که به نوبه خود شامل سیستم های مختلف می باشند. به این ترتیب به سیستم طبقه ای و هیرارشی میرسیم، بطوری که بررسی این سیستم از طبقات بالا به طبقات پائین، ما را به" توضیح" جزئیات سیستم و بررسی سسیتم از طبقات پائین به بالا به " فهم " آن سسیتم میرساند.
در این تصویر s نشان گر " زیرسیستم " ) Subsystem ( می باشد. تئوری ماتریالیسم تاریخی کارل مارکس مثالی برای چنین سسیتمی است.

٢-۴) درک سیستمی در تئوری علمی

در دوران معاصر بطور کلی چهار درک متفاوت ا زسیستم وجود دارد:
الف) درک کلی : برتالانفی ) Bertalanffy ( سیستم را به شکل زیرین توصیف می کند: یک سسیتم مجموعه ای از عناصر است که بینشان تاٴ ثیر متقابل حاکم است. مثلا" سیستم ذرات اتمی. بر اساس این توصیف، برای شناخت یک سسیتم نه تنها باید عناصرآن ، بلکه روابط بین این عناصر را مورد بررسی قرار داد. ا ز سوی دیگر یک سسیتم صاحب کلیّتی است، که خواص مشخصی را در بر میگیرد. ب( درک فرمانشناسی ) cybernetics ( : تئوری این نوع سیستم ها توسط "وینر" ) N. Wiener ( ، ریاضی دان آمریکایی ارائه شد. انگیزه اصلی پیدایش این تئوری، یافتن رابطهٴ بین سسیتم های اندام وار ) organic ( و سیستم های فنّی است. بنا بر تئوری فرمانشناسی یا سیبرنتیکی، روابط متقابل یک سسیتم به یکدیگر وابسته هستند، بطوری که عملکردِ یک عنصر ِ درون این سیستم هدایت کننده عملکردِ عنصر دیگر ِ این سیستم می باشد. ماشین بخار مثال کهنی است برای چنین سیستمی: هر چه این ماشین سریعتر کار کند، اهرم تنظیم کننده، در نتیجه نیروی گریز از مرکز، بالاتر می رود شار بیشتری به اتاق بخار وارد می آورد. در نتیجه این فشار بخار، اهرم به پائین کشیده می شود و ماشین و بخار آهسته تر می گردد.
پ) درک ساختی- کارکردی ) structural - functional (: آورنده های این تئوری ماکس وبر ) Max Weber ( جامعه شناس آلمانی و تالکوت پارزونز ) Talcott Parsons ( جامعه شناس آمریکایی میباشند. این تئوری، بر خلاف تئوری سیبرنتیک ، خود را صرفا" به جامعه انسانی محدود می کند. تئوری ساختی-کارکردی تلاش می کند جامعهٴ انسانی را از طرفی بطور تشریحی ) anatomic ( پژوهش کند و به ساخت ) structure ( آن پی ببرد و ا ز سوی دیگر بطور پیکرشناسی ) physiology ( به کارکرد ) function ( آن برسد.
ت) درک خودآفرینی ) autopoiesis (: تئوری آوتوپویزی یا خودآفرینی درک بسیار نوین و انقلابی از سیستم ها ارائه می دهد که محور بسیاری از بحث های جدید د ر تئوری شناخت و تئوری علمی است و به این دلیل در اینجا بیشتر مورد ب ررسی قرار می گیرد. بنیان گذاران این تئوری دو زیست شناس ازکشور شیلی ماتورانا ) H. Maturana ( و وارلا ) F.J. Varela ( میباشند. این دو پژوهشگر بر اساس داده های زیست شناسی شان به این نتیجه رسیدند، که یک سسیتم طبیعی بطور خودآفرین عمل می کند، به عبارت دیگر چنین سسیتمی از نظر کنشی ) operativ ( یک سیستم بسته می باشد. بطور مثال سلول ، یک سیستم خودآفرین است: چنین سلولی برای بقای خودش پیوسته عناصر مولکولی مورد نیاز خویش را تولید می کند و بدین وسیله سازمانش ) Organisation ( پا بر جا می ماند. چنین سسیتمِ خودآفرینی، رابطهٴ مستقیمی با محیط) environment ( ندارد، بلکه صرفا" با شرایط درونی ِ خودش در رابطه متقابل است. ماتورانا و وارلا با مشاهده ٴ فعالیت های مغز انسانی به این نتیجه رسیدند، که بسیاری از علائم و سیگنال های مغزی، هیچگونه ارتباطی با محیط زیست ندارند. چنین علائمی منعکس کننده ٴ پدیده های محیط زیست نیستند و بطور مستقل برای بقای سازمان و هویت ) identity ( فعالیت های فکری و مغزی بشر در کنش متقابل می باشند. ماتورانا در کتاب مهم خود " زیست شناسی واقعیت " ) Biology of Reality ( تلاش می کند، این داده های زیست شناسانه را به قلمرو تئوری شناخت بکشاند و به آن عمومیت بخشد. به عقیده او روند شناخت یک روند خودآفرینانه است که می تو اند به یک شناخت علمی بیانجامد. بر اساس این خودآگاهی ) conscious (، یک سسیتم، آوتوپویزی یا خودآفرین است. برای چنین سسیتمی کنش های درونی، اساس و شرط بقای این سسیتم می باشند. بطوریکه می بینیم تئوری ماتورانا و وارلا برخورد زیست شناسانه با تئوری شناخت است که به سسیتم های زنده استقلال می دهد. اساس این تئوری آزمایشاتی هستند که بازگو کننده ٴ این استقلال می باشند، مثلا" اینکه پیدایش رنگ در مغز ما نتیجه فعالیت های درونی مغز است و نه رابطه متقابل با محیط. این بینش نوین از واقعیت در تئوری علمی، سازندگرایی ریشه ای ) radical construktivism ( نام دارد، زیرا در این دیدگاه، واقعیت توسط ناظر بازسازی می شود و همانطور که خواهیم دید به ای تازه ای در علم جامعه شناسی انجامیده است. دیدگاه آوتوپویزی یا خودآفرینی، مثل هر تئوری دیدگاه یگری ، شدیدا" مورد انتقاد دانشمندان واقع گراو تجربه گرا می باشد .به عقیده آنان، این تئوری تلاش تازه در نفی واقعیت مادی دارد و بازگشتی است به ایده آلیسم ذهنی و اینکه علم تنها نتیجه ٴ فعالیت و بازسازی ذهنی است. این انتقاد C ت مورد تاٴ ئید نخواهد بود، اگر درک خود را از مفاهیم ذهنیت و عینیت در چهارچوب یک تئوری سسیتم نوین تغییر دهیم. در اینجا به بررسی این انتقادات و نقطه نظرها نمی پردازیم و صرفا" به این نکته تاٴ کید می شود که تئوری آوتوپویزی یا خودآفرینی، واقعیت مادی و تکامل تئوری علمی از راه تجربی ر ا به هیچ وجه منکر نیست بلکه به تحلیل دقیق آن می پردازد. لومان ) N. Luhmann ( جامعه شناس معاصر آلمانی با کاربرد تئوری ساختی-کارکردیِ پارزونز در تئوری خود آفرینیِ ماتورانا، راه تازه ای در تئوری سیستم های اجتماعی گشود. از انجا که درک این تئوری درفهم بینش علمی معاصر می تواند مهم باشد، در بخش دیگراین نوشتار بطور مختصر و مفید به بررسی آن پرداخته میشود.

۵) رهیافت های تئوری علمی

German: wissenschaftstheoretische Ans&#۱۹۷۷۰;e, English: approachs of scientific theory (
پس از آشنائی با برخی ازمهمترین مفاهیم و شیوه های تئوری علمی، بار دیگر به طرح اساسی ترین پرسش تئوری علمی می پردازیم : - چگونگی پیدایش و تکامل ِ یک تئوری علمی ؟ در فلسف ه علمی پاسخ های فراوانی به این پرسش داده شده، که هر پاسخ، در چهارچوب یک مدل یا رهیافت ) approach ( که دربر گیرنده ٴ مجموعه ای از فرضیات و استدلال های منطقی است، قابل تصور است. د راین بخش با مهمترین این رهیافت ها آشنا خواهیم شد.

١-۵) تجربه گرائی

Empirism ( بر اساس بینش تجربه گرایانه ، منشاٴ تمام آگاهی ها تنها تجربه است. هر چیز که به فهم و آگاهی ما میرسد، در ابتدا از طریق حواس اولیه دریافت می شود. همانطور که در ارتباط با تئوری ابطال پذیری اشاره شد، چنین بینش تجربه گرایانه ای در پاسخ به پیدایش تئوری علمی از طریق استقراء یا ایندوکسیون دچار تناقض می شود. ب ه همین دلیل بین تجربه گرائی ریشه ای و متعصب از سوئی و تجربه گرائی ملایم و متعادل از سوی دیگر طیف بزرگی از تئوری های مختلف وجود دارد که بر اساس نقشی که برای تجربه در تئوری شناخت قائل هستند، طبقه بندی می شوند.
برای یک تجربه گرای ریشه ای، که پوزیتیویست ) Positivist ( یا اثبات گرا نامیده می شود، شناخت واقعی تنها در چهارچوب علم امکان پذیر است. نمایندهٴ مهم این مکتب کومته ) A. Comte ( می باشد. برای او شناخت مثبت و مفید ) Positiv ( تنها شناختی است بر اساس تجربه، که به نوبه خود اساس علم می باشد.
پوزیتیویست منطقی که طبیعت گرا ) Naturalism ( نامیده می شود، معتقد به تع بیر تجربی شناخت واقعیت ا زطریق درک غیر تجربی ریاضی و منطقی است و به تئوری به عنوان یک سسیتم متشکل از اصول بدیهی و متعارف ) axiomatic system ( می نگرد. از این طریق نمایندگان این تئوری ) Carnap, Hempel, Schlick, Neurath, Feigl,... ( تلاش به مطلق سازی روش قیاس دارند، که در تئوری تجربه گرائی خود مسئله بزرگی است، هر چند که مسئله استقراء پا برجا می ماند.

٢-۵) تئوری انتقادی

در تئوری علمی سلسله ای از تئوری هائی موجود است، که بطور انتقادی به تئوری علمی می نگرند و آن را به زیر سئوال می کشانند. ناگفته نماند که وجود این تئوری ها در تکامل بینش و تئوری علمی نقش بسیار مهمی ایفا کرده و می کنند. مهمترین نمایندگان این نوع تئوری های انتقادی دو دانشمند آلمانی کوهن ) T.S. Kuhn ( و فایرآبند ) P. Feyerabend ( می باشند.
کوهن تکامل علم و پیدایش تئوری های علمی را اینگونه توصیف می کند: )ٰ Die Struktur wissenschaftlicher Revolutionen, T.S. Kuhn ( تکامل واقعی علم نتیجه تغییر و تحولی است بین دوره های ایستا ) (station&#۱۹۶۲۱; Phasen و انقلاب های علمی ) wissenschaftliche Revolutionen ( . دوره های ایستا، دوره های علمی معمول هستند که تحت تاٴ ثیر یک الگوی همگانی بنام پارادیگما ) Paradigma ( می باشند. چنین پارادیگما ئی همه دانشمندان را به پیوند می کشاند. مثلا" تئوری علمی نیوتنی فیزیک، یک پارادیگما در زمان خودش بود و نتیجتا" پژوهش های دانشمندان آ نزمان در چهارچاب این پارادیگما صورت می گرفت و امکان برخورد انتقادی با این پارادیگما وجود نداشت. یک تئوریدر صورتی میتواند به عنوان یک پارادیگما شناخته شود، که بهتر از تئوری دیگر به نظر آید. چنین تئوریی احتیاج ندارد که تما م واقعیت را در بر بگیرد. مثا ل ساده دیگر برای یک پارادیگما : "همه کلاغ ها سیاه هستند" اگر روزی کلاغ سفیدی مشاهده شود، این اصل دچار تناقض می شود، اما از آنجا که به عنوان یک پارادیگما پذیرفته شده است، این اصل طرد نمی شود ، بلکه کلاغ سفید بعنوان کلاغی از نژادی دیگر شناخته می شود. بر اساس تئوری پارادیگمای کوهن، تکامل استقرائی علم، افسانه ای بیش نیست بلکه این تنها پارادیگما و تحول انقلابی از یک پا رادیگما به پارادیگمای دیگر است که موجب تکامل علمی است.
بر اساس این تئوری پارادیگما، فایرابند به نتایج آنارشیستی در تئوری علمی میرسد: ) Wider den Methodenzwang, P. Feyerabend ( از نظر او اساسا" روش علمی نباید وجود داشته باشد. علم راه خود را فارق از هر اجباری در روش، می یابد. ا زنظر فایرابند، عقل و علم، اغلب راه های متفاوتی را طی می کنند. انسان همواره بدنبال تئوری هایی است که با تئوری ها و قوانین موجود علمی هماهمنگ باشد. او برای علم، شیوه کونتراایندوکتیو یا ضد استقراء ) Kontrainduktiv ( ر اپیشنهاد می کند. در این شیوه باید چنین پرسشهائی عنوان شود: آیا این شیوهٴ "بی شیوه گی " بهتر از استقراء است؟ چه چیز ما را به پذیرش این تئ وری می کشاند؟ فایرابند به تاٴ ثیر قدرت های سیاسی و اقتصادی در پیشرفت علم توجه دارد و به شیوه ای رادیکال و ریشه ای معتقد است که تکامل علمی تحت تاٴ ثیر شدید این قدرت ها ست .

٣-۵) سازندگرائی ) constructivism

سازندگرائی شامل همه تئوری هائی است که به نحوی به نقش ناظر ) observer ( در پیدایش و تکامل تئوری علمی توجه دارند. منظور از سازندگرائی اینست که ناظر یا مشاهده گر، واقعیت را بازسازی می کند. در سازندگرائی ، اشیاء و روش های علمی برخورد با اشیاء بعنوان "ساخته " نگریسته می شوند. سازندگرائی تلاش می کند ،با استفاده از آناگویش ) analogon ( و رهیافت های علم ی از یک جایگاه فراذهنی با واقعیت برخورد و از این راه بر ذهنیت غلبه کند. دسته ای از سازندگرایان نظیر لورنز ) K. Lorenz ( تلاش بر آن دارند که تئوری سازندگرائی را با رهیافت های زبان شناسانه، منطقی و اخلاقی پایه ریزی کنند.
دسته ای دیگر از سازندگرایان با استفاده از تئوری تکامل داروین، تلاش بر آن دارند، که سیر تکامل علمی و تئوری های علمی را از این طریق توضیح دهند. بر اساس این تئوری ِ تکاملی شناخت ) Evolution&#۱۹۶۲۱; Erkenntnisstheorie ( ، پیدایش و تکامل تئوری علمی بر اساس اصول تکامل زیست شناسی داروینی عمل میکند، با این تفاوت که در پیشرفت علمی، بر خلاف تکامل انواع، تنها ئوری امکان بقاء خواهد داشت. بر ا ین اساس صحت یک تئوری از طریق اصو ل پوپری ِ ابطال پذیری و یک آزادی از هر گونه تناقض درونی و خارجی ممکن است. اگر چنین تئوریی در فرضیات یا نتایجش دچار تناقض شود، فورا" مورد رد است، زیرا تناقض می تواند به نتایج دلبخواهی و نه علمی بیانجامد. همان گونه که در بخش ابطال پذیری اشاره شد، یک تئوری علمی باید آزمونبار و توضیح مند باشد.
سازندگرایان ریشه ای ) radical construktivism ( به کاربرد بخش دیگری از علم زیست شناسی در تئوری شناخت در جهت یافتن رهیافت تئوری علمی اعتقاد دارند. در این نوع نگرش، شناخت، یک پدیدهٴ زیست شناسانه است، که باید به آن از دیدگاه علم زیست شناسی برخورد شود. بنیانگزار چنین بینشی ماتور انا و وارنا می باشند که در بخش مربوط به سسیتم خودآفرینی در باره آن سخن رفت. لومان، جامعه شناس معاصر، تئوری خودآفرینی ماتورانا را وارد جامعه شناسی کرد و به آن ابعاد تازه ای بخشید، که فهم آن در این مختصر چندان آسان نیست. ) رجوع کنید به: Die Wissenschaft der Gesellschaft, Niklas Luhmann ( بر اساس لومان، یک سسیتم بعنوان دگرسانی ) difference ( بین محیط و سیستم )خودش ( قابل فهم است. بطور مثا ل یک درخت را در نظر بگیریم: این واقعیت، که درخت بعنوان درخت مشاهده می شود نتیجه این است که این درخت یک "شکل " ) Form ( دارد. در نتیجه این شکل ، این درخت از محیط پیرامونش متمایز می شود. به عبارت دیگر، در سیستم لومان، در ابتدا شکل و بعد اختلاف یا دگرسانی سرچشمه شناخت می باشد. بر اساس شکل درخت، نوع کنشی ) operation ( که درخت در ناظر ایجاد می کند، مشخص می شود. چنین سسیتم مشاهده پدیده ها، سسیتمی خودآفرین است، یعنی سسیتم بر اساس واقعیت، به آفرینش کنش های بعدی مثلا" دگرسانی می پردازد. بر اساس چنین دیدگاهی یک ارگان ، هیچ "رابطه شناختی " با محیط ندارد و این تنها از طریق مشاهده ممکن است. به همین دلیل این نوع سازندگرائی به عنوان ریشه ای و رادیکال شناخته می شود.
  دفعات نمایش : 31      تاریخ:  1387.5.15  
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

کنسرت آفرینش

به تازگی دانشمندان علم ستاره‌شناسی، بعد از تحقیقات وسیع و طولانی، به این نتیجه رسیده‌اند که آفرینش نه با یک انفجار عظیم (به نام بیگ بنگ) که با نوایی آرام آغاز شده است. نوایی که به تدریج منتشر شده و اکنون در تمام فضا جریان دارد.
موسیقی DNA، نوای کهکشان
در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود...
کلمة Universe (به معنای جهان) که در زبان انگلیسی برای توصیف بی‌نهایت و فضای لایتناهی به کار می رود از دو جزء UNI به معنی یک و Verseبه معنی آواز ساخته شده است؛ جهان یعنی یک آواز. به تازگی دانشمندان علم ستاره‌شناسی، بعد از تحقیقات وسیع و طولانی، به این نتیجه رسیده‌اند که آفرینش نه با یک انفجار عظیم (به نام بیگ بنگ) که با نوایی آرام آغاز شده است. نوایی که به تدریج منتشر شده و اکنون در تمام فضا جریان دارد. محققان در دانشگاه کمبریج نیز دریافته‌اند که خورشید کهکشان پرسیوس آوازی خاص و ریتمیک می‌خواند.۱ اصوات و نواها نه تنها در اعماق فضا، بلکه در مولکولها و اتمها نیز یافت شده‌اند. دکتر دیوید دیمر۲ زیست شناس و سزوان ژاندر۳ موسیقی دان، سراع شگفت‌انگیزترین مولکول حیات یعنی DNA رفته‌اند. این ایده کهDNA و موسیقی ممکن است با یکدیگر مرتبط باشند برای اولین بار توسط دکتر سوسومواوهنو۴ مطرح شد. DNA نردبانی مارپیچ است که از یکسری رمز تکرار شونده تشکیل شده است. رمزهایی که با ترجمه بخش اندکی از آن، پروتئین‌ها و در نهایت موجودات زنده شکل می‌گیرند.DNA زبان رمز مشترک در بین تمامی موجودات زنده روی کرة زمین می‌باشد، در آغاز حیات تاکنون، و راستی این زبان مشترک چه می‌گوید؟
دکتر دیمر و ژاندر، در طی آزمایشات علمی و با ثبت ارتعاشات مولکول DNA به وسیله اسپکترومتر مادون قرمز و تبدیل فرکانسها به نت موسیقی، سعی کردند این زبان مشترک را به صوت ترجمه کنند۵. و حالا سؤال این است: آیا این اصوات و نتها، ملودیک و آهنگین هستند و یا DNA تنها مجموعه‌ای نامنظم و تصادفی از صدا و فرکانسهاست؟
آنها فرکانسهای DNA یک سلول را به نت ترجمه کرده و شروع به نواختن کردند. نتیجه شگفت‌انگیز بود، یک موسیقی بسیار زیبا!
ژاندر در این رابطه می‌گوید:«برخی از این ترکیبات فرکانسها، بسیار حیرت‌انگیز بودند. با شنیدن آنها من به موسیقی زندگی خودم گوش می‌دادم.
بسیاری از افرادی که به موسیقی DNA گوش دادند، کاملاً هیپنوتیزم و مسحور شده‌اند و بسیاری دیگر نیز ساعتها گریسته‌اند. برخی دیگر اذعان کرده‌اند که این موسیقی نوایی از درون آنهاست و آنهایی که با موسیقی کلاسیک آشنایی داشتند به شباهت موسیقی DNA با آثار نوابغی چون باخ، برامز، شوپن و…اشاره کرده‌اند.
دکتر اوهنو در این باره می نویسد: «ملودی های DNA با عظمت و الهام بخش می باشند. بسیاری از افرادی که برای اولین بار این موسیقی را می شنوند، شروع به گریه می کنند. آنها نمی توانند باور کنند که بدنشان – که تا حالا اعتقاد داشتند فقط تجمعی از مواد شیمیایی است – شامل چنین هارمونی های معنوی و الهام بخشی باشد.
نه تنها می توان با DNA موسیقی ساخت، بلکه حتی امکان معکوس کردن فرایند نیز ممکن است. به بیان دیگر شما یک بخش از موسیقی را برداشته و نت ها را به واحدهای سازنده DNA (نوکلئوتیدها) برمی گردانید . در پایان نتیجه شبیه یک رشته از DNA می شود. اوهنو تلاش کرد تا با قطعه شوپن این کار را انجام دهد. در پایان نتیجه شبیه یک ژن سرطانی شد!
دانشمندان از نتایج این یافته ها در تحقیقات پزشکی نیز استفاده کرده اند. اگر شما هم اهمیت دنبال کردن این آواها را بدانید ممکن است به این نتیجه برسید که با بررسی دی ان ای در تریلیونها سلول بدن و دانستن نوسانات آنها شاید راهی برای بیش از پنج میلیون نفری که از سال ۱۹۹۰ مبتلا به سرطان تشخیص داده شده اند، پیدا شود. فابین مامن یک متخصص بیوانرژی است که با کمک هلن گریمال بیولوژیست و موسیقی دان، بیش از یک و نیم سال بر روی افکت های سلولهای سرطانی در مرکز ملی فرانسه که یک مرکز معتبر تحقیقات اند است کار کرده اند. آنها به این نتیجه رسیده اند که سلول های بافتهای سرطانی صداهای مغشوش و ناهنجاری تولید می کنند.
و علاوه بر این در آزمایشات بسیاری ثابت شد که قرار گرفتن سلولهای سرطانی در معرض صداها و امواج صوتی، تغییراتی اساسی در آنها ایجاد می کند،صداهایی که آوادرمانی را به عنوان یک پتانسیل قوی درمانی برای این نوع بیماریها و موارد بسیار دیگری مطرح می کند. مامن همچنین تحقیقاتی را بر روی دو بیمار مبتلا به سرطان سینه دنبال کرده است. هر خانم به مدت سه ساعت در روز در طول دوره یک ماهه تحت آوادرمانی (موسیقی درمانی) قرار گرفتند. پس از اتمام دوره درمان، تومور یکی از آنها کاملا ناپدید شد، اما بیمار دوم مجبور شد تومور را جراحی کند. جراح او گزارش می دهد که اندازه تومور کاملا کوچک شده بود و تا حد بسیار زیادی هم تحلیل رفته بود.
از این یافته ها به این نتیجه می رسیم که وقتی اندامهایمان بصورت هماهنگ آواز می خوانند ما سلامت هستیم و وقتی که آنها خارج از تنظیمشان آواز می خوانند ما احساس بیماری می کنیم.
و این داستان شگفت‌انگیزتر می‌شود اگر بدانیم که تمام سلولهای بدن یک موجود زنده، دارای یک نوع DNA منحصر به فرد هستند و DNA هر موجود (با وجود زبان و ساختار مشترک)، با DNA دیگری متفاوت است و این بدین معناست که در هر موجود زنده آهنگی ویژه نوشته شده است و در تمام هستی، همه مشغول نواختن آهنگی منحصر‌‌به‌فرد هستند. تصور کنید چگونه «۱۰۰ تریلیون سلول در بدن هر انسان در حال خواندن آوازی یگانه هستند و شاید این آواز، هم‌ آوا با آواز کهکشان پرسیوس باشد! چرا که نه؟ موسیقی‌دان و رهبر ارکستری که نتها را در آغاز آفرینش نوشته است یکی بوده و یکی هست.
نکات جالب توجه دیگری نیز در این تحقیقات و یافته‌ها وجود دارد. هر چه موجود از نظر تکاملی (تکامل در زیست‌شناسی) پیشرفته‌تر بوده، موسیقی DNA آن نیز پیچیده‌تر شده است. یک جاندار تک سلولی با داشتن DNA کمتر و پروتئین‌های محدودتر، موسیقی ساده‌تری ایجاد می‌کند. در حالیکه در انسان، هر ژن (و پروتئین مربوط به آن) خود، آهنگی پیچیده می‌سازند و بدین سان، هر انسان تبدیل به کنسرت باشکوهی می‌شود، در حالیکه خود در کنسرت آفرینش یک آهنگ است.
و راستی در کنسرت بزرگ جهان ما آهنگ را چقدر هم‌آهنگ می‌نوازیم؟ آیا، هم آواز با هستی و خیره به دستان رهبر ارکستر می‌نوزایم؟ آیا با هر حرکت آرام او، آرام و با هر اشارة سریع، تند می‌زنیم؟ شاید هم ساز خودمان را می‌زنیم؟

ترجمه: فروغ بصیرت
تدوین و تالیف: سارا یوسف پور
دبیر انجمن حرفه ای متفکرا ن و محققان

  دفعات نمایش : 34        تاریخ:  1387.5.31
دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

رکورد حمل جعبه روی چانه

وانک ئسالواتور.رکورد نگاهداشتن بیشترررین جعبه به شکل متعادل روی چانه شکست این مرد امریکایی قادر است18 جهبه پلاستیکی با وزنی معادل 40/300  kg  را به مدت 11 ثانیه و53 صدم ثانیه به طور متعادل روی چانه اش نگاه دارد

 

دسته ها :
جمعه دهم 8 1387

« کراک » ؛ روح و جسم را متلاشی می کند

اول

اطلاعاتی که درباره این ماده مخدر وجود دارد، بسیار اندک است، یک جستجوی ساده در یکی از موتورهای جستجوگر اینترنتی نشان می دهد که فقط کمی اطلاعات کلی در خصوص کراک به زبان فارسی در سایتها و وبلاگهای مختلف وجود دارد که بیشتر آنها هم کپی برداری از یک منبع بوده و بسیاری از آنها هیچ اطلاعات جدید و تازه و حتی به درد بخوری ندارند.
در سایت پلیس هم نمی توان هیچ اطلاعات جالب و خواندنی پیدا کرد، در بخش معرفی مواد مخدر، تنها سه تقسیم بندی توهم زا، سستی زا، توان افزا به چشم می خورد و در زیر هر کدام از آنها توضیح مختصری درج شده که به نظر می رسد از یک کتاب استخراج شده است، چرا که هیچ همخوانی با مواد مخدر موجود در بازار ندارد.
در سایت ستاد مبارزه با مواد مخدر هم نمی توان اطلاعاتی بیشتر از آنچه در سایت پلیس وجود دارد، پیدا کرد. هر چند نامی از برخی مواد مخدر رایج دیده می شود، اما دسترسی به این سایت و لینکهای آن، آن قدر دشوار است که کمتر بیننده ای حاضر به ادامه جستجو در سایت می شود.

دوم

شایعه شده که معتادان به کراک را پس از مرگ در غسالخانه ها، شستشو نمی دهند. مردم می گویند، در یکی از غسالخانه ها وقتی داشتند جسد یک معتاد به کراک را می شستند اجزای بدنش از هم جدا شده و پس از آن بخشنامه شده که دیگر اجساد معتادان به کراک را بدون شستشو دفن کنند.
گفته می شد که در مقابل غسالخانه ها تابلویی نصب شده که در آن تأکید شده چنانچه متوفی معتاد به کراک بوده، آن را با غسال در میان بگذارید. خبرنگار ما با حضور در چند غسالخانه این مسأله را جویا شد که البته در هیچ کدام چنین تابلویی دیده نشد و غسالها هم که البته گفتگو با آنها بسیار دشوارتر از مدیران قبرستانهاست، عنوان کردند که تاکنون چنین دستوری دریافت نکرده اند.
البته آنها هم می گفتند که شنیده اند جنازه معتادان به کراک از هم می پاشد، اما تاکنون موردی که زیر دست خود آنها از هم بپاشد، رؤیت نکرده اند.
یکی دیگر از غسالها می گفت که بدن معتادان عموماً سیاه، لاغر و خشک است ولی تا به حال یک جنازه معتاد به کراک که خیلی خراب باشد، نشسته است.
البته یک غسال که سابقه بسیار بیشتری از سایرین دارد، می گوید که جنازه های خیلی پوسیده را هم شسته و از هم نپاشیده است، اکنون هم برای او فرقی ندارد، اگر جنازه پوسیده باشد، دقت بیشتری می کند.

سوم

یکی از دوستان خبرنگار می گفت، یک مأمور انتظامی گوش معتادی به کراک را می گیرد، اما او فرار می کند و گوش این معتاد به راحتی کنده شده در دست پلیس می ماند، هر چند در خصوص سند این خبر جستجو کردیم کمتر نتیجه ای حاصل شد.
سرانجام ماجرای این متلاشی شدن بدن مرده و زنده معتادان به کراک باید یک سرچشمه ای داشته باشد.
دکتر اسماعیل پور که مدیر گروه درمان یک بیمارستان خیریه است در پاسخ به این پرسش می گوید: مصرف کراک باعث می شود که فرد هیچ دردی را حس نکند و در نتیجه بیماریهای مختلف در بدنش به راحتی پخش می شود، علاوه بر آن، مخدرها سیستم ایمنی بدن را تضعیف می کنند و راه برای ورود عوامل عفونی باز می شود، در نتیجه یک شخص معتاد به کراک احتمالاً دچار چند بیماری مختلف هم خواهد بود.
وی می افزاید: حالا اگر این فرد کارتن خواب باشد قطعاً عوامل عفونت زا در جسم او خانه کرده اند، ولی به دلیل بی حس بودن ناشی از مصرف مخدرها درکی از وضعیت خود ندارد، وقتی یک فرد سالم می میرد پس از 72 ساعت جسمش دچار پوسیدگی خواهد شد، حالا اگر شخصی معتاد به کراک و آلوده به عفونت درونی باشد، پس از 12 ساعت به این مرحله خواهد رسید و جنازه یک روزه او مانند جنازه چندین روزه افراد سالم است و بسیار زودتر فاسد شده و از هم می پاشد.
او در مورد اینکه بدن معتادان به کراک کرم می افتد هم می گوید: این هم مثل مرگ آنهاست، بسیاری از معتادان به کراک مشاهده شده اند که زخمهای بسیار بزرگی روی بدن خود داشته اند، اما مصرف ماده مخدر نگذاشته درد آن را حس کنند و به دلیل حضور در مکانهای کثیف و فاقد بهداشت عفونی شده و حتی کرم کرده اند.

چهارم

کراک ماده مخدری جدید است که گفته می شود در آزمایشگاهها ساخته می شود و آنچه که اکنون در ایران توزیع می شود از هروئین استحصال شده است.
تاریخچه کراک در دنیا با مافیای مواد مخدر در آمریکا ارتباط دارد. قاچاقچیان کوکائین که مشتریان آنها را به دلیل گران بودن اقشار مرفه جامعه آمریکا تشکیل می دادند، به فکر افتادند که افرادی با درآمد کمتر را هم دچار اعتیاد کنند.
آنها ماده ای مخدر به نام کراک را از کوکائین استخراج کردند که ارزانتر بود و خواص تحریک کنندگی بیشتری داشت و آن را در بازار مصرف آمریکا توزیع کردند.
اما قاچاق این ماده مخدر به کشورهای آسیایی از جمله ایران هزینه های بسیار زیادی دارد و اگر به کشور ما برسد قیمتی چند ده برابر هروئین خواهد داشت، بنابراین نه بازاری خواهد یافت و نه مشتری.
در آسیا هنوز کاملاً مشخص نشده که چه کسی اولین بار فرمول کراک را طراحی و تولید کرده برخی آن را به روسها نسبت می دهند و برخی به جنوب شرق آسیا، اما از همه اینها گذشته مسأله این است که کراکی که در آسیا تولید می شود، چون از ترکیب دو مخدر هروئین و کوکائین تولید می شود، بسیار خطرناک تر از نوع آمریکایی آن است.
البته اکنون آنچه که به نام کراک در بازار توزیع می شود و به شکل تکه ای گچ مانند دارای ناخالصی زیاد است، از هروئین و مواد دیگری که بسیار ارزانتر است، تولید می شود و همین امر خطرات مصرف آن را بسیار بیشتر می کند، به طوری که مصرف کننده آن به طور متوسط دو سال و حداکثر پنج سال پس از اعتیاد زنده می ماند.

پنجم

خیلیها هنوز در خاطر دارند که حدود یک قرن قبل انگلیسیها چطور تریاک را وارد ایران کردند چطور با خرید سوخته و ... مردم ایران را تشویق به مصرف این ماده مخدر کردند.
تریاک و مشتقات آن از جمله شیره خیلی زود در میان مردم فراگیر شد و تعداد معتادان به این مواد مخدر رو به فزونی نهاد.
پس از آن هروئین وارد بازار شد که قدرت به نسبت بیشتری از سایر مواد داشت و اعتیاد آن نیز بسیار خطرناکتر بود و در برخی موارد افراد تزریقی رو به سوی نیستی می گذاشتند.
در عین حال مصرف کنندگان تریاک و مشتقات آن تا سالها می توانستند اعتیاد خود را مخفی کنند و به زندگی عادی بپردازند و فقط در موارد حاد بود که اصطلاحاً کنار جوی آب می افتادند و تابلو می شدند.
همین افراد به یک معضل بدون حل در نظام اجتماعی تبدیل شده بودند و هنوز هم یکی از مشکلات عمده تلاش برای ترک دادن این دسته از معتادان است، اما با پیشرفت جوامع، مواد مخدر نیز رو به تغییر گذاشت و از سه سال قبل همراه با یک سری مواد مخدر صنعتی دیگر «کراک» هم وارد بازار توزیع شد.
در ابتدا این گونه عنوان می شد که برای ترک هروئین می توان به این ماده پناه برد، اما بعد خواص ترک زایی آن نیز مورد توجه قرار گرفت و به ویژه روی جوانان برای مصرف آن کار شد، این در حالی بود که اثرات مخرب این ماده مخدر که ارزانتر از هروئین عرضه می شد بسیار بیشتر از سایر مواد مخدر بود.
مصرف کنندگان کراک که بیشتر قشر جوان جامعه بودند، تریاک و مشتقات آن را سنتی می دانستند و مصرف آسان و سریع این ماده جدید باعث شده بود بیشتر از قبل جذب آن شوند.
به گفته یک کارشناس، مواد مخدر جدید معمولاً از سه روش عمده برای گسترش مصرف استفاده می کنند که برای کراک از هر سه روش استفاده شد.
اول اینکه کسانی که به هروئین اعتیاد دارند و قصد دارند به کمک یک ماده دیگر آن را ترک کنند، نوع مصرف را به کراک تغییر می دهند.
دومین روش گسترش این است که برای تسکین عوارض مواد محرک یا توهم زا که معمولاً در پارتیها مصرف می شوند، از جنس جدید استفاده می شود و معمولاً هم تصور این است که ماده استفاده شده برای رفع سردرد یا افسردگی اعتیادآور نیست، در حالی که سه بار مصرف کراک کافی است که فرد را به اعتیاد بکشاند.
سوم اینکه همانند مدل لباس، مو و آرایش، مصرف مواد مخدر نیز به صورت یک مد رایج می شود، بنابراین اگر ماده ای جدید وارد شود برخی به جهت حفظ کلاس و کسب پرستیژ آن را مصرف می کنند و صد البته جوانانی که بنگ و حشیش و تریاک را نشانه عقب ماندگی می دانند، مصرف کراک را نشانه پیشرفت تلقی می کنند.

ششم

شاید اگر از میزان نشئگی یا اثرات این ماده بر روح چیزی نوشته شود بیشتر از آن که جوانان را بترساند و ریسک تجربه این ماده مخدر را بیشتر کند، آنها را ترغیب به مصرف یا حداقل یک بار تجربه نماید.
اولین دلیل مصرف کراک نشئگی همراه با تحریک کنندگی آن است که بر خلاف مواد مخدری مثل تریاک که فرد را به سمت آرامش سوق می دهد، این ماده مخدر بیشتر او را تحریک به تحرک و شادمانی می کند.
البته این فقط مربوط به همان چند روز یا حداکثر چند ماه اول مصرف است و پس از آن چنان در بدن و حتی روح وی رسوخ می کند که فرد یا در حال درد کشیدن از خماری است یا فقط با استعمال و حتی تزریق می تواند دردهایش را تسکین داده یا کاهش دهد. حتی ذهن او نیز دیگر جایی برای نشاط و شادمانی ندارد و علاوه بر افسردگی، به طور دائم به راهی برای تهیه مواد مشغول می شود.
این در حالی است که در ماههای سوم به بعد مصرف میزان نشئگی که قبلاً 48 یا 24 ساعت دوام می آورده به کمتر از چهار تا دو ساعت کاهش می یابد و فرد فقط آنقدر فرصت دارد که مواد برای مصرف خود تهیه کند.
حمید از معتادان به کراک در خصوص اعتیادش می گوید: دفعه اول با سه پک نشئه شدم به یک ماه نرسید که مصرفم دو برابر شد، بعد از 6 ماه به جایی رسیدم که هر سه یا چهار ساعت باید دود می گرفتم، اگر دیر می شد شروع به لرزیدن و تشنج می کردم و بعد هم مجبور می شدم تزریق کنم.
نازنین معتاد دیگری است که اظهار می دارد: اکس پارتی بودم و به یکی دیگر از دخترها گفتم دارم از سردرد می میرم، گفت بیا کراک بزن، خودش هم برایم درست کرد، هنوز دود را بیرون نداده بودم که احساس کردم سرم آرام شد، چند روز بعد به او تلفن زدم و پرسیدم بازم از این مواد داری؟
بهروز نیز از معتادانی است که در بیمارستان بستری است و می گوید: من قبلاً تریاک می کشیدم، اشکال کراک این است که نمی فهمی داری بیشتر می کشی و اگر هم بفهمی، نمی توانی جلوی خودت را بگیری. اول روزی یک ذره برمی دارید، بعد همین طور بیشتر و بیشتر می شود تا جایی که سراغ تزریق می روی.

هفتم

واقعاً تغییر مصرف از سمت مخدرهای به اصطلاح سنتی به سمت مواد مخدر جدید و صنعتی است؟ این پرسشی است که هنوز آمار و ارقام دقیق و درستی در خصوص آن وجود ندارد، هر چند که چون اعتیاد مسأله ای نیست که کسی به طور رسمی و علنی آن را بیان نماید، نمی توان آمار رسمی و دقیقی به دست آورد.
حتی هنوز آمار درستی از تعداد کل معتادان کشور وجود ندارد برخی آن را 4 میلیون و برخی دیگر 5/2 میلیون عنوان می کنند.
بنابر اعلام برخی منابع که در بخش ترک اعتیاد فعال هستند، بیشتر معتادان به کراک را جوانان 20 تا 30 ساله تشکیل می دهند، اما تنها اطلاعات ثبت شده درباره 9500 نفر از کسانی که برای ترک اعتیاد به یک جمعیت خیریه مراجعه کرده اند، نشان می دهد که مصرف کراک روبه رشد است.
بنابراین آمار، در فروردین ماه سال گذشته 26/6 درصد مراجعان به هروئین و 3/30 درصد به کراک اعتیاد داشتند، ولی 6 ماه بعد یعنی در شهریور ماه سال 1385 اعتیاد به هروئین 64/14 درصد کاهش پیدا کرد، در حالی که مصرف کراک تا 56/12 درصد افزایش یافته بود.
اما رییس یک مرکز تخصصی ترک اعتیاد در تهران معتقد است که سه سال پیش که تازه کراک وارد کشور شده بود 80 درصد معتادان مصرف کننده تریاک بودند و 20 درصد هروئین مصرف می کردند، اما اکنون اغلب مراجعان به مراکز ترک اعتیاد مصرف کننده کراک هستند.
اما یک مقام انتظامی فعال در مبارزه با مواد مخدر ناجا اظهار می دارد، اینگونه نیست که کراک و شیشه جای مواد مخدر سنتی را گرفته باشند.
وی معتقد است که فقط 19 درصد معتادان تهرانی کراک مصرف می کنند، 12 درصد هروئین و 5 درصد حشیش مصرف می کنند و یک درصد با اکس و یک درصد هم با آمپول خود را نشئه می کنند و 62 درصد باقی مانده از وفاداران به تریاک هستند.
اما همیشه در آمار بخش مهمی به مصرف کنندگان تفننی اختصاص دارد، یعنی کسانی که هر چند وقت یک بار مواد مخدر مصرف می کنند، اما مصرف منظم ندارند و معتاد نشده اند. این مسأله بیشتر درباره تریاک و مشتقات آن مصداق پیدا می کند، اما جمع کثیری از جوانان که با مواد مخدر سنتی آشنا می شوند و چند بار آن را به صورت تفننی مصرف می کنند به گمان اینکه با کراک هم می توان رفتار مشابهی داشت، در دام این ماده اعتیادآور گرفتار می شوند.

هشتم

اعتیاد از هر نوع که باشد در سایرجرایم نقش دارد، فرد معتاد وقتی که نمی تواند هزینه اعتیادش را تأمین کند دست به هر کاری می زند، از دله دزدی گرفته تا سرقت مسلحانه بانک و زورگیری و کیف قاپی و جعل و کلاهبرداری و هر جرم دیگری که منجر به کسب درآمد برای وی شود.
گذری در ادارات آگاهی مؤید این نکته است که درصد زیادی از مجرمان به یکی از مواد مخدر اعتیاد دارند.
اما گاهی اوقات هزینه مصرف مواد مخدر آنقدر بالا و زمان لازم برای رسیدن به نشئگی و پس از آن خماری آنقدر زیاد است که عملاً فرد معتاد قادر به انجام هیچ شغل درآمدزایی نمی شود و ناچار دست به خلافکاری می زند.
مواد مخدر سنتی اگر چه هزینه زیادی بر خانواده تحمیل می کند، اما تا زمانی که معتاد به مرحله تزریق نرسیده باشد، می تواند او را آنقدر نشئه کند که حداقل یک روز کاری را بگذراند، در عین حال هزینه آن هم آنقدر کمرشکن نیست. اما مسأله در مورد کراک کاملاً متفاوت است. مصرف کراک در مدت کوتاهی به شدت افزایش می یابد و آنقدر مصرف زیاد می شود که حتی پردرآمدترین شغلها هم پاسخگوی آن نیست. از طرفی آنقدر نشئگی کوتاه و خماری زود هنگام است که فرد اصلاً نمی تواند کاری انجام دهد که از آن درآمدی حاصل کند.
به گفته یک فرد آگاه در یک مرکز ترک اعتیاد معتادان گمنام، بوده اند کسانی که حتی 10 سال معتاد به تریاک بوده اند و سپس اقدام بر ترک کرده اند و کسی هم متوجه آن نشده است، اما در مورد کراک آنقدر تغییرات در چهره فراوان است که نمی توان آن را مخفی کرد و دیگر اینکه اکثر معتادان از نظر مالی بقدری ضعیف می شوند که در همان شش ماهه اول به نداری می رسند.
سرهنگ علی تواضعی مدیر کل مبارزه با جرایم جنایی ناجا معتقد است که نقش کراک در ارتکاب جرم بیش از گونه های سنتی بوده و بر اساس آمارها، دست کم دو برابر دیگر مواد است.

نهم

اصلاً باورتان می شود بگویم ورود مخدرهای صنعتی و از جمله کراک با این خطر فراوانی که دارند آنقدر سریع انجام شد که مسؤولان هیچ برنامه ریزی برای آن نکردند یا هم آنقدر گیج شدند که نتوانستند حتی راههای مقابله با آن را آموزش دهند.
از آن بدتر اینکه ما اصلاً در قانونمان چیزی به اسم مخدرهای صنعتی نداریم و نمی دانیم مجرمان این مواد را چگونه محاکمه کنیم.
کیانوش شاهرخی، حقوقدان در این باره می گوید: متأسفانه قانونهای موجود در زمینه مواد مخدر هنگام مواجهه با مواد مخدر صنعتی، با سکوت و خلاء قانونی روبرو می شوند که این امر خود عاملی برای تجری مجرمان و گسترش استعمال بیشتر این مواد و مانع از کنترل شدن جامعه می شود.
به همین اندازه که در قانون سکوت می بینیم، در کار فرهنگی هم یا سکوت بوده یا طرحهایی اجرا شده که عملاً در آموزش و پیشگیری نقشی نداشته اند.
دکتر اصغر مهاجری، جامعه شناس و استاد دانشگاه می گوید: برای نسل سوم به اندازه کافی کار فرهنگی نشده و نمود آن را امروزمی توانیم در سرگردانی و پناه بردن این نسل به اعتیادهای خطرناک مشاهده کرد. گامهای رساندن جوانان به قله های پیشرفت به درستی انجام نشده و جوان می اندیشد که این فاصله را باید با توهم جبران کند.
اما سرهنگ علی سماواتی اظهاراتی دارد که بسیار تکان دهنده است، رئیس مرکز آموزش پلیس مبارزه با مواد مخدر ناجا می گوید: هنگامی که بیشترین تبلیغات قاچاقچیان و فروشندگان مخدرهای صنعتی با عنوانهایی چون بی خطر بودن، عدم اعتیاد آوری و ... در کنار ارزانی و آسانی تهیه آنها قرار می گیرد، برای رویارویی با این مواد هیچ راهکاری بهتر از پیشگیری نیست.
این کارشناس مبارزه با مواد مخدر می افزاید: هم اکنون از 15 میلیون دانش آموز سراسر کشور 7/13 درصد در معرض مستقیم اعتیاد قرار دارند که این موضوع اهمیت آموزش و پیشگیری را دو چندان می کند.

دهم

نمی خواهم مطلب را بیشتر از این طولانی کنم، فقط یک نکته را در خصوص علایم مصرف کراک بیان می کنم و توجه به آن را گوشزد می کنم. معتاد به کراک در مدت کوتاهی که از چند ماه تجاوز نمی کند دچار تغییرات بارز در شخصیت و رفتار، از دست دادن توجه و تمرکز، کاهش وزن، آشفتگی، رفتار کینه توزانه و خشن با خانواده، خواب نامنظم، سوءظن به همه، بی قراری و اضطراب می شود، شاید در این مدت مقداری از وسایل خانه نیز مفقود شود و البته فرد معتاد هیچ توضیحی برای مخارج زیادش هم ندارد.
گفتگو با دکتر شمس بخش پایانی این گزارش خواهد بود که البته موارد ذکر شده در آن قابل توجه است.
وی که در معاونت پیشگیری بهزیستی فعال است، می گوید: سال 84 از تعداد معتادان مراجعه کننده به مراکز 59 درصد معتاد به تریاک و 24 درصد معتاد به مصرف کراک بودند که این رقم در مهر سال 85 به 30 درصد رسید.
وی با اشاره به اینکه کراک در بین زنان نیز مصرف کنندگان زیادی دارد، می افزاید: 90 درصد از مصرف کنندگان کراک زیر 24 سال سن دارند.
وی در عین حال یادآور می شود: فشرده کردن هروئین در آزمایشگاههای خانگی انجام می شود که هیچ کدام استاندارد نیستند، هر آزمایشگاهی بسته به نوع امکانات و سلیقه تولید کننده متفاوت است و همین موضوع وضعیت مواد موجود در بازار را آشفته تر کرده است.
به گفته وی، هر یک از تولیدکنندگان هر نوع داروی آرام بخش و کورتون را که بخواهند اضافه یا کم می کنند، بنابراین عوارض مصرف کراک ایرانی با انواع مختلفش متفاوت است.
وی با بیان اینکه کراک چند برابر هروئین اعتیاد آوری دارد، دلایل گرایش به این ماده مخدر را متفاوت عنوان می کند و اظهار می دارد: کراک ماده ای بی بو است، مصرف آن راحت است و با یک فندک در هر جایی که باشی می توانی مصرف کنی.
وی خاطرنشان می کند: بنابر اظهار مددکاران، بیشتر کسانی که برای ترک مراجعه می کنند معتادانی به کراک هستند که تنها 4 تا 6 ماه از مصرفشان گذشته و کاملاً تابلو شده اند.
دکتر شمس معتقد است، ترک اعتیاد برای کسانی که کراک مصرف می کنند بسیار سخت است و می گوید: این افراد تحمل ماندن در کمپهای ترک اعتیاد را ندارند و بیشتر ترجیح می دهند از داروهای جایگزین همچون متادون استفاده کنند.

پایان داستان

پایان داستان بسیاری از معتادان به کراک مرگ های ناگوار و سختی است که در کنار جوی یا در خرابه ها نصیب آنها می شود.
هر روز اجساد تعداد زیادی از این معتادان توسط شهرداریها جمع آوری و در حالی دفن می شود که هیچ کس سراغی از آنها نمی گیرد و نه تنها از خانواده ترد شده اند که جامعه نیز آنها را انگل می پندارد.
این افراد که بیماریهای بسیاری را در وجود خود دارند یا در اثر افسردگی شدید ناشی از مصرف دست به خودکشی می زنند یا در اثر نرسیدن مواد با زجر و درد فراوان چشم بر دنیا می بندند.
در این میان فراوان هستند کسانی هم که بر اثر سوء مصرف در تزریق جان می دهند.
یحیایی قاضی ویژه قتل معتقد است که هر روز چندین جنازه در گوشه و کنار شهر یافت می شود که در اثر سوء مصرف مواد مخدر جان سپرده اند و پس از شناسایی جسد برای شناسایی علت مرگ و تشخیص هویت به پزشکی قانونی منتقل می شوند و دردناک است که هیچ کس برای شناسایی بسیاری از این اجساد مراجعه نمی کند.

قدس ش573 - سعید کوشافر

  دفعات نمایش : 223      تاریخ:  1386.6.7
دسته ها :
پنج شنبه نهم 8 1387
X