صبح زود مادری برای بیدار کردن پسرش رفت. مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است. پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه. مادر: دو دلیل به من بگو که چرا نمی خوای بری مدرسه. پسر: 1- همه بچه ها از من بدشون می یاد. 2- همه معلم ها از من بدشون می یاد. مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه. پسر: مامان دو دلیل برام بیار که چرا من باید برم مدرسه؟ مادر: 1- تو الآن پنجاه و دو سالته. 2- تو مدیر مدرسه هستی!
حیف نون رفته بوده چتربازی. موقع پرش از هواپیما، فرمانده بهش می گه: وقتی پریدی بیرون دکمه سبز می زنی چترت باز می شه، یک درصد اگر باز نشد، دگمه قرمز رو می زنی که حتما چترت باز می شه. بعد وقتی رسیدی پایین یک جیپ هم پایین منتظرته که می بردت پادگان. حالا بپر. حیف نون می پره، دگمه سبز رو میزنه چتر باز نمی شه، دگمه قرمز رو می زنه چتر باز نمی شه، می گه: "اگه شانس ماست، حالا وقتی برسیم پایین جیپه هم رفته!"
حیف نون یه پول سیاهی می اندازه تو تلفن، می گه: الو آفریقا؟
حیف نون بچه اش می ره بالای دیوار می گه بچه بیا پائین می افتی مریض می شی!
اگه گفتی پس از مرگ مدیر عامل گوگل (البته بعد از صد و بیست سال!) به فرزندش چی میرسه؟ گوگل ارث!
به حیف نون می گن: بابات مرد.
حیف نون می گه: دروغ می گین! یه اتفاقی افتاده، شما می خواین به من نگین!
به حیف نون می گن صبحانه چی می خوری؟ می گه: تـیـلـیـد
می گن ظهر ناهار چی می خوری؟ می گه: تـیـلـیـد.
می گن شام چی می خوری؟ می گه: تـیـلـیـد.
می گن اصلا ولش کن... اوقات فراغتت رو چی کار می کنی؟ می گه نون خورد می کنم واسه تـیـلـیـد!
از حیف نون می پرسن خواهرت دختر زائیده یا پسر؟
می گه به من اطلاع ندادن. هنوز نمی دونم دایی شدم یا خاله!
به حیف نون می گن: نفت، طلای سیاه است. حیف نون فرداش یه 5 لیتری می اندازه گردنش!