برنامه سلوک در سفارشنامه علامه، سید بن طاووس
سفارشهای آیت حق، رضی الدین، سید بن طاووس، به فرزند گرامیاش
برخی از زیانهای کثرت معاشرت
از دیگر خطرهای مخالطت با مردم این است که وعید و تهدید ایشان را از وعیدها و تهدیدهای خدای جل جلاله خطرناکتر انگاری چنین اندیشهای بس خطرناک است، و تهدیدهای هولناک خدای جل جلاله را کوچک میپندارد.
و بدان خطر دیگر که در معاشرت به آن مبتلا خواهیشد انس به آنانست، که بیش از انس به مولای آنان، که مالک دنیا و آخرت آنان است خواهد بود. همانا که مانوس شدن به مردم و زندگی و سلامت آنان و همه آنچه از این گونه باشد، از رحمت مولای تو و از نعمتهای اوست. پس چگونه روا باشد که به دیگری غیر او انس یافت، به بندهای که در اختیار حضرت حق است، و حضرت حق سرور و مولای اوست، و از همه چیز او آگاه؟
و بدان که وقتی آدمی به معاشرت بسیار با مردم خو گرفت، آنگاه مدح آنان را دوست میدارد، و بدگویی از آنان را نمیپسندد، و با این احساس، از محبت و مذمت مولای خود نسبت به خویشتن غافل میگردد، و از محبت به مولای خود وا میماند و از خوف و مذمتی که حضرت باری تعالی به علت نافرمانی درباره او روا خواهد داشت خاطرش مشغول میگردد.
و دیگر از گرفتاریهای مخالطت آن است که تکلیف انسان چنین است که وقتی مردم به او روی میآورند، و ثنای او میگویند، او از روی آوردن و ثنا گویی مردم فریفته و مشغول نگردد و اگر مردم به او احسانی کردند، بیش از احسان خدای تعالی به اون یا به اندازه احسان او، به احسان مردم توجه نکند، و به آن دل نبازد، و از احسان هر احسان کننده در طول احسان او به شکر احسان خدای تعالی پردازد.
و شغل شاغل او احسانهای فعلی و آینده خدای جل جلاله باشد، چه اگر احسان کنندهای نیز به احسان خود ادامه دهد، مدت آن بسی اندک خواهد بود دیگر از ابتلائات مخالطت با مردم، که به صورت عادت و شیوه زندگانی در آمده است، کبر و خویهای ناپسند است .
من دیدهام که ابتلا به معاشرت، عبادات را هم به فساد کشانیده است، به طوری که دیدار بیشتر برادران دینی وابسته به سود جویی دنیائی یا رفع خطر مادی میگردد، و معاشرتها از نیات مرض آلود کمتر به سلامت رسته است، و احوالپرسی از بیماران بر سبیل اظهار رنج و درد برای بیمار است. گویی خدای تعالی به وسیله بیماری به کسی ستم کرده است، در صورتی که وظیفه عیادت کننده از بیماران آن است که آنان را به آن بیماری تهنیت گویند. چه آنان یا گناهکارند، و خدای تعالی بوسیله بیماری میخواهد که آنان کفاره گناهان را بپردازند، یا از زمره جنایتکاران نیستند، پس خدای تعالی بر آن است که با آن بیماریها مقامات آنان را بالا برد، و بر درجاتشان بیفزاید. پس وقتی آن بیمار به این نکته واقف شود، خواهد دانست که با این گونه رویدادها شرف یافته است. حال چنین کسی مانند کسی است که پزشکی او را هنگام سلامت رگ زند، و خونش بگیرد تا با این کار، بیمار از رنجوری یا از نقصی که ممکن است بر قلب او وارد شود، برهد و ایمن گردد، یا به رنجوری دچار شود که سعادت او را بیش از فصد حفظ میکند. آیا فرزند آدم که دل و خرد و زبان حالش به پلیدی جنایات کردار و گفتار آلوده است، خرسند نیست که به وسیله بیماریها از آلودگیهای گناه و از ناشایستگیها، در پیشگاه پروردگار تعالی، که بیماریها او را از آلودگیها شستشو میدهد و پلیدیها را به دست قدرت حق پاک میگرداند - برهد؟
ای فرزند، یکی از والیان بیماری شد، و از آن بیماری رنج فراوان میبرد، چندانکه نزدیک بود با مولای خود معارضه کند. آن گاه به او نامهای نوشتم، و در آن نامه مطالبی گفتم، که حاصل آن چنین است: "تو میدانی که در صف دشمن خدا قرار داری که شیطان نام دارد، و به ساحت مقدس خدا از منجنیق معاصی آشکارا سنگ نافرمانی پرتاب میکنی .
پس اگر به سبب عظمت مخالفت تو پاره سنگی سبک از سنگهای پرتابی، که کشنده نباشد، از منجنیق تو به سوی تو پرتاب شود، و به تو اصابت کند، تا از روی جلالت، کفاره گناهان ترا داده باشد، آیا این حادثه احسان و اکرام است یا اهانت و انتقام "؟