خانواده |
|
بهترین روش برای از شیر گرفتن روش تدریجی است که همراه با عشق و علاقه بوده و هم برای مادر و هم برای کودک بسیار راحت تر است و بدون مشکل و در طی چند ماه اتفاق می افتد. بنابراین بعد از 2 سال کامل که کودک از شیر مادر بهره مند شده و در روز 5 وعده غذا (سه وعده غذای اصلی و 2 میان وعده) می خورد و مایعات را هم با لیوان می نوشد می توان یک تا دو وعده شیر پاستوریزه یا آب میوه را جایگزین شیر مادر نمود. در این زمان نقش مادر آن است که خود پیشنهاد شیر دادن نکند و اگر زمانی هم کودک تمایل به شیر خوردن داشت از او دریغ ننماید، به ویژه وقتی کودک بیمار باشد که فقط اشتها به خوردن شیر دارد و غذای دیگری را تحمل نمی کند. در این روش چون از شیر گرفتن آرام آرام است مشکلات عصبی، روانی و تغییرات هورمونی مادر که در یکباره از شیر گرفتن اتفاق می افتد بوجود نمی آید و کودک نیز دچار ضربه روانی نمی شود. به این ترتیب کودک کم کم علاقه به شیر خوردن را از دست می دهد و ممکن است خودش یکباره آن را کنار بگذارد |
| |
|
از قدیم الایام درکنار طب رایج دنیا علوم دیگری هم به رشد وتکامل خود ادامه داده اند که در چند دهه اخیر بیشتر به آنها توجه شده است. علم پزشکی در دهه های اخیر به حدی بر روی روشهای درمان فیزیکی متمرکز شده که گاهی به نظر می رسد که جنبه های روانی و غیر فیزیکی انسان بیمار به فراموشی سپرده می شوند . ناتوانی دانش آکادمیک پزشکی در بسیاری از جنبه ها باعث شده است که توجه به این گونه علوم رونق بیشتری پیداکند. در روزگارگذشته نقش دوگانه روحانی وپزشک را یک نفر به نام « کاهن » ، « مرد مقدس » ویا « طبیب قبیله » و... انجام می شده است، اما باگذشت زمان جدا شدن پزشکی ومذهب در واقع تخصصی شدن هرکدام ازاین مقولات، به هنگام درمان جسم، پزشکان ازبعدمعنوی بشرتقریباً غافل شدند.اقدامات صحیح بهداشتی ازوجودانسان ریشه می گیرد.وجودی که فردراازنظر جسمی، روحی ومعنوی کامل می داند. لذابرای اعمال اقدام بهداشتی صحیح باید به جنبه روحی ودرمان روح فردهم توجه بسیارداشت. دراین فرصت قصد داریم به روشهای موازی با درمانهای معمول پزشکی درمواجهه با یکی ازبزرگترین تنشهای انسان یعنی بیماری خصوصاً بیماریهای صعب العلاج اشاره کنیم. ازجمله روشهایی که می تواندبه موازات درمانهای پزشکی معمول اثربخشی فراوان داشته باشد نیایش درمانی است که به معنای تقویت بعد روحی ومعنوی بشربه منظور دستیابی به مراتب بالاترمعنوی، روحانی وکسب عزت نفس وهدفدارشدن فعالیتهای وی است. دانشمندان علوم رفتاری چندسطح ازنیازهای انسانی راتعریف کرده اند. ازجمله نیازهایی که درتقویت یاتحلیل بعدروانی فرد دخیل است می توان به مواردزیراشاره کرد: نیازبه داشتن هدف درزندگی نیازبه داشتن عشق وایثار نیازبه ایثاروعفو نیازبه امیدوخلاقیت این نیازهای معنوی درسلامت و بیداری وجود دارند وتنها گاهی کمرنگ ویاپررنگ تربه نظرمی رسند. 1- نیازبه داشتن هدف درزندگی: بیشترافرادهنگام بروزمشکل به مرورزندگی خود می پردازند وسعی دریافتن مفهومی برای زندگی خود می کنند. بنابراین جستجوجهت یافتن معناوهدف درزندگی می تواند نیروی بالقوه ای درفرد برای مبارزه با بیماری فراهم آورد. 2- نیازبه عشق وایثار: این مسئله خصوصاً درموردافرادی که ازبیماریهای مزمن رنج می برندشایعتراست. فرآیند بدخیم بیماری باعث کاهش تماسهای انسانی پرمفهوم شده ودرنتیجه بیماراحساس دوری از خداوند خواهد کرد. این انزوا وتنهایی نوعی حالت تفاوت بادیگران ویااحساس انسان نبودن را به وجودمی آورد. آنهافکرمی کنندبرای هیچ کسی اهمیتی ندارند. بنابراین نیازدارندکه به اطمینان مجددی درموردعشق وایثاردست پیدانموده ومجالی برای دریافت عشق بیابند. 3- نیازبه امید وخلاقیت: خلاقیت مربوط به آینده است. همه بیماران خصوصاً بیماران بدحال نیازبه امید دارند. امید برخی آرزوها را شامل می شود: امید به بهبودی امید به خلاصی ازدرد امید به زندگی بعدی امید می تواند برای انجام برخی ازکارها مانند نوشتن وشعرگفتن ویا یافتن راهی جهت جبران روابط گذشته باشد. گاهی مابه علت بی توجهی به نیازهای روحی بیمارمان،ابهام درشناخت مفاهیم اعتقادی مانندقضاوقدرورحمت خداوند،ازاینکه پاسخ مناسبی برای سوالات اونداشته باشیم،مضطرب می شویم واصلاً وارداین مباحث نمی شویم. باانجام اقدامات ذیل می توان به نیازهای معنوی بیماران توجه کرد: کمک به آنها درایجادوتداوم ارتباط معنی دارباخداونددرهنگام رویارویی بامشکلات وتنشها. حمایت ازآنهادربرقراری پیوندهای مذهبی وپرستش خداوند. کمک به آنهادربیان ویاکشف احساسات مذهبی شان. همه انسانها فطرتاً مومن هستند، حتی اگرادعایی برمذهبی بودن نداشته باشند. بنابراین نباید تصورکردکه اگربیماری ادعای لامذهب بودن دارد،نیازهای معنوی ندارد. مذهب واعتقادات معنوی برتمام جنبه های زندگی فرد ازقبیل عادات روزانه، رفتارهای بازدارنده وتشویق کننده، مرجعی برای اندیشیدن درمورد خود و جهان، پذیرش حیات، با معنی و مفهوم انگاشتن زندگی، تقویت اعتقادات فرد برای ارزش گذاری خود، تشویق به واقع گرایی، آماده سازی فردبرای زندگی وامیدواری موثراست. بنابراین اگربا یک بیماردرمنزل و یا بیمارستان سرو کاردارید وازاو مراقبت می کنید، به خاطر داشته باشید که همواره حالات وروحیات معنوی اورا درتمام لحظات حمایت کنید. حتی وی را تشویق به انجام فعالیتهای مذهبی ودینی مانند خواندن نماز، دعاکردن، صدقه دادن، نذری دادن، خلوت کردن با خداو... نمایید. درتمام لحظات بیماری (حتی دراتاق عمل) سعی کنیداشیا و وسایلی راکه ازنظراومقدس ومذهبی هستندازوی جدانسازید. این وسایل شاید درحد یک گردن بند مذهبی، یک تکه پارچه سبزمتبرک، یک کتاب دعای کوچک و... باشد. سعی کنیددرتمام لحظات بیماری وی او را ازنظرعاطفی مورد توجه قراردهید و به اوبفهمانید که چقدردوستش دارید و برای سلامتی اونگران هستید. توصیه شده که حتی اگربیمارشما بیهوش است، بربالین وی با صدای بلند دعا بخوانید و مرتباً دستها وصورت اورا لمس کنید. مطمئن باشید تأثیرصدای شما درحین خواندن دعا ولمس و اظهارمحبت شما به بیمارحتماً ازطرف وی احساس خواهدشد. خواندن دعا ونمازنه تنها درحین بیماری بلکه به هنگام بروزشداند و مشکلات روزمره نیزتأثیر فراوانی درافزایش سطح روحیه شما در رویارویی مشکل دارد. برقراری پیوند مذهبی باخدا و ائمه به هنگام بروزمشکلات وتنشها باعث ایجاد دلگرمی واحساس داشتن پشتوانه های قوی مذهبی می گردد ، فرد را به حل مشکل امیدوارمی کند و نسبت به نیروهای ماوراء الطبیعه معتقدتر می سازد. تقویت احساسات مذهبی موجب تقویت احساس توکل به لطف واحسان بی پایان آفریننده هستی شده وبه فرداین حس راتلقین میکند که درجهان به این بزرگی او تنها نیست وهم او که او را آفریده از وی دستگیری و مراقبت خواهد کرد واوهیچ گاه فراموش نخواهد شد. ارتباط نزدیک با خدا وجهان معنویت به هنگام بروزمصائب وشدائد این تفکرمثبت را درهرفرد پاک وباایمانی القامی کند که هیچ اتفاقی دراین جهان بی علت وحکمت نیست هرچقدر ما ازآن آگاه نباشیم وبه راستی ازپس هرسختی آسانی است وتنها با توکل به ذات مقدسش آشوب درون انسان ازاصل گسیخته، آرام خواهد شد. منابع
1- ایلخانی، مهناز، تسلی دهندگان، انتشارات گلبان، 1381 |
|
| ||
نصرتی که در فصل گذشته، عضو ثابت خط دفاعی تیم پرسپولیس بود، در تابستان امسال به تیم النصر به سرمربیگری "لوکا بوناچیچ" ملحق شد در حالیکه "رضا عنایتی" و "مهرزاد معدنچی" هم در این باشگاه اماراتی عضویت دارند. به گزارش ایرنا، یک سایت ایرانی از دوبی گزارش داد نصرتی به خاطر آسیب دیدگی شدید پا که به تازگی بهبود یافته، حضور قابل توجهی در دیدارهای تیم النصر نداشت. مدافع سابق تیم پرسپولیس به این سایت گفت: «خوشبختانه آسیب دیدگی ام رو به بهبود است. من شرایط بسیار سختی را پشت سر گذاشتم اما اکنون برای بازی و شرکت در تمرینات گروهی آماده ام.» وی که برای همراهی تیم ملی فوتبال ایران در دیدار مقدماتی جام جهانی سال 2010 برابر تیم ملی فوتبال امارات نیز بسیار مشتاق نشان می دهد، افزود: «تا به حال تماسی از سوی مسوولان تیم ملی یا فدراسیون فوتبال با من گرفته نشده اما اگر "علی دایی" بخواهد، برای خدمت به تیم ملی فوتبال کشورم آماده ام.» نصرتی ابراز امیدواری کرد که علی دایی، بازی های اخیر او را دیده باشد بویژه اینکه شناخت بسیار خوبی از بازیکنان کلیدی تیم امارات مثل "فیصل خلیل"، "اسماعیل مطر" و "حمدی" دارد. عضو تیم قهرمان ایران در بازیهای آسیایی سال 2002 بوسان، ظاهرا هدفی فراتر از لیگ امارات در سر دارد و به بازی در اروپا فکر می کند. وی گفت: «دوست دارم فوتبال را در خارج از ایران تجربه کنم. هدف فعلی ام بازی در اروپا و موفقیت در تیم ملی فوتبال ایران است. ما بازیکنانی مثل "جواد نکونام" و "مسعود شجاعی" داریم که نخست در لیگ امارات بازی کرده و سپس به اروپا منتقل شدند علاوه بر اینکه جایگاه ثابتی هم در تیم ملی دارند.» نصرتی احتمال بازگشت به تیم سابقش، پرسپولیس را در تعطیلات زمستانی منتفی ندانسته و افزود: «اگر در لیگ برتر ایران بازی کنم، بازی هایم از سوی سرمربی تیم ملی بیشتر دیده خواهد شد اما به خاطر قراردادی که تا پایان فصل با تیم النصر دارم، کار راحتی نخواهد بود.» مدافع تیم النصر تصریح کرد: «هنوز تصمیمی نگرفته ام اما شاید در میانه فصل تصمیم عجیبی بگیرم و به تیم پرسپولیس برگردم اگرچه همانطور که گفتم کار سختی است.» |
| ||
فاخر حسن نژاد روز چهارشنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا افزود: مسوولان استان خوزستان به ما وعده کمک مالی داده بودند، لیکن تاکنون اقدامی نشده، ازاین رو ازاعزام تیم برای پیگیری جام حذفی ایران خودداری شد. وی خاطرنشان کرد: وقتی مساله نرفتن به کرمانشاه را با برخی مسوولان خوزستان درمیان گذاشتیم آنان بی توجه ازکنار این مساله گذشتند. حسن نژاد گفت: بی پولی ومشکلات مالی اکنون آینده تیم فوتبال ریشه دارشاهین اهواز رابرای ادامه مسابقات لیگ دسته اول باشگاه های ایران به خطر انداخته است . تیم فوتبال شاهین اهواز طبق برنامه درهفته سوم مسابقات جام حذفی باشگاه های ایران روز پنجشنبه (فردا) مهمان تیم شیرین فراز کرمانشاه است. |
صلوات نشانه محبت به حبیب خداست .
صلوات باعث تقرب به خدا و رسول خدا میشود .
صلوات موجب شفاعت است .
با صلوات حاجات برآورده میشود .
صلوات باعث آمرزش گناهان میشود .
صلوات موجب عافیت و شفای امراض میشود .
صلوات حافظه را تقویت میکند .
صلوات موجب توانگری است .
صلوات موجب روشنایی قبر و قیامت است .
صلوات باعث تشریف فرمایی پیامبر به موقع مرگ است .
صلوات نور صراط است .
صلوات باعث نجات از آتش جهنم و داخل شدن در بهشت است .
صلوات در لغت به معنی «دعاست» و نماز را به جهت این که شامل دعا میشود «صلاة» میگویند.
اما صلوات در میان عرف مردم شامل دو چیز میشود:
معنای اول: سلام و درود بیکران خداوند و فرشتگان و کسانی که ایمان به رسول خدا آوردند، به جهت عظمت، مقام و منزلت آن حضرت صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) و آلش میفرستند .
معنای دوم: صلوات به معنای نماز است .
عدهای هم صلوات پروردگار عالم را به پنج معنی تقسیم میکنند .
1) به معنای رحمت
2) به معنای مغفرت
3) به معنای شفاء
4) به معنای تزکیه
5) به معنای کرامت
بعضی از علمای دین حروف صلوات را به معنای خاصی به کار بردهاند که عبارتاند از:
«صاد» در صلوات از «صمد» است که از اسماء خداوند است .
«لام» در صلوات از «لطیف» است که از اسماء خداوند است .
«واو» در صلوات از «واحد» است که از اسماء خداوند است .
«هاء» در صلوات از «هادی» است که از اسماء خداوند عالم است .
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«هر کس صد بار بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) صلوات بفرستد، خداوند صد حاجت او را برآورده میسازد.»
حضرت علی (علیه السلام) میفرماید:
«هیچ دعایی به آسمان نمیرسد مگر این که دعا کننده بر محمد و آل او صلوات بفرستد.»
منبع:
کتاب خواص شگفت انگیز صلوات
|
|
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء، و یجعلکم خلفاء الارض، ء اله معه الله، قلیلا ما تذکرون (1) کیست که درمانده را زمانى که او را بخواند اجابت کند، و گرفتارى را برطرف سازد و شما را جانشینان این زمین قرار دهد؟ آیا معبودى با خداست؟ چه کم پند مى گیرید! 1. بررسى جایگاه و موقعیت آیه خداوند متعال در این آیه و دو آیه قبل و بعد آن پرسشهایى درباره بعضى واقعیتهاى جهان هستى مطرح کرده تا بدین وسیله از مردم اعتراف بگیرد که کسى نمى تواند در این کارها همراه با خدا باشد، و شریک او معرفى شود.در آیه 60 سؤال درباره خالق زمین و آسمان، نازل کننده باران و رویاننده درختان است. و رودها و کوهها را در آن قرار داد و در میان دو دریا برزخى ساخت؟ و بالاخره در آیه 64 سؤال مى کند: چه کسى است که آفرینش زمین را آغاز مى کند سپس آن را برمى گرداند؟ و چه کسى از آسمان و زمین به شما روزى مى دهد؟ حال در بین این چهار آیه، در آیه 62 سؤال درباره این است که وقتى انسان همچون غریقى در امواج دریا غوطه ور است و هیچ پناهگاهى ندارد، و از تمام اسباب قطع امید کرده است، در این حالت چه کسى است که اگر انسان او را صدا زند و از او یارى طلبد، جوابش مى دهد و او را از گرفتارى نجات مى دهد؟ آیا غیر از خدایى که خالق همه چیز و رازق همه مردم است، و همه امور از مبداو معاد تحت قدرت اوست، کسى شایسته عبودیت است!؟ این آیه از راه رجوع به فطرت، ما را به خدایى رهنمون مى سازد که انسانهاى درمانده و مضطر را، در صورتى که او را بخوانند و از او یارى طلبند، اجابت کرده و از گرفتارى مى رهاند. 2. اضطرار چیست؟ مضطرکیست؟ اضطرار حالتى درونى است و زمانى به وجود مى آید که انسان هیچ وسیله و پناهگاهى براى حل مشکل خود ندارد و دستش از همه راههاى طبیعى کوتاه شده است، در این حالت درونش او را به یک وسیله معنوى راهنمایى مى کند و به وسیله آن امید نجات پیدا مى کند. دل انسان در حالت اضطرار به گونه اى به خداوند متصل مى شود و آدمى با تمامى وجودش خدا را مى بیند و صدایش مى زند.در روایت است که مردى خدمت امام صادق، علیه السلام، رسید و گفت: یابن رسول الله! خداوند را به همان گونه اى که هست، به من معرفى کن. حضرت فرمودند: آیا تا به حال سوار کشتى شده اى؟ جواب داد: بله. - آیا کشتى تو شکسته است، به گونه اى که نه کشتى دیگرى باشد و نه شناگرى که تو را نجات دهد؟ - بله. - آیا در آن حالت قلبت به چیزى مرتبط نشده که قدرت داشته باشد تا تو را از این مهلکه نجات دهد؟ - بله. حضرت فرمودند: این همان خدایى است که قدرت بر نجات و فریاد رسى دارد در جایى که هیچ نجات دهنده و فریاد رسى نیست. (2) این از ویژگیهاى انسان است که هنگام گرفتارى به یاد خدا مى افتد و در همه حال او را صدا مى زند; گرچه ممکن ست بعد از رفع مشکل دوباره خدا را فراموش کند. و اذا مس الانسان الضر دعانا بجنبه او قاعدا او قائما، فلما کشفنا عنه ضره، مر کان لم یدعنا الى ضر مسه. (3) و هنگامى که به انسان ناراحتى برسد، ما را در حالى که به پهلو خوابیده، یا نشسته و یا ایستاده است، مى خواند. اما هنگامى که ناراحتى او را برطرف کردیم چنان مى رود، مثل اینکه هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسیده، نخوانده است. ناسپاسان مستکبر نیز در گرفتاریها، در حالى که با اخلاص خدا را مى خوانند با خود عهد مى بندند که در صورت نجات شکرگزار خدا باشند. حتى اذا کنتم فى الفلک و جرین بهم بریح طیبة و فرحوا بها، جاءتها ریح عاصف و جاءهم الموج من کل مکان و ظنوا انهم احیط بهم، دعوا الله مخلصین له الدین، لئن انحینا من هذه لنکونن من الشاکرین. فلما انجاهم اذاهم یبغون فى الارض بغیر حق. (4) ... تا اینکه زمانى که در کشتى قرار گرفتید و بادهاى ملایم آنها را حرکت داد و به آن خوشحال شدند، ناگهان طوفان شدیدى مى وزد و امواج از هر سو به طرف آنها مى آید و یقین پیدا مى کنند که در محاصره آن قرار گرفته اند، در این هنگام با اخلاص در دین، خدا را مى خوانند که اگر ما را نجات دهى از سپاسگزاران خواهیم بود. در این حالت حتى مشرکان نیز از بتها قطع امید مى کنند و فقط به خدا پناه مى برند، هرچند که بعد از رهایى از گرفتارى دوباره به شرک رو آورند. فاذا رکبوا فى الفلک دعواالله مخلصین له الدین، فلما نجاهم الى البر اذا هم یشرکون. (5) هنگامى که سوار بر کشتى شوند با اخلاص در دین، خدا را مى خوانند، اما وقتى خداوند آنها را سوى خشکى نجات داد، در این هنگام مشرک مى شوند. آرى، هنگامى که امواج بلاها و سختیها و حوادث دردناک انسان را احاطه کرد و دست او از همه جا کوتاه شد، حجابهایى که جان آنها را فرا گرفته بود کنار مى رود و با تمام وجود خدا را مى بیند و با اخلاص فراوان او را مى خواند. اما پس از رفع گرفتاریها، دوباره پرده هاى غفلت سراسر وجود انسان را فرا مى گیرد، به همین دلیل خداوند در بعضى مواقع به مردم سختیهایى مى دهد تا به درگاه او روى آورند و تضرع کنند. و ما ارسلنا من قریة من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون. (6) در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به سختیها و دردها دچار کردیم، شاید تضرع کنند. خداوند متعال در آیه اى دیگر از قرآن پس از بیان همین نکته، کسانى را که بر اثر سختیها تربیت نشده اند توبیخ کرده و مى فرماید: و لقد ارسلنا الى امم من قبلک، فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون× فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعلمون. (7) ما براى امتهاى پیش از تو پیامبرانى را فرستادیم و آنها را به سختیها و دردها دچار کردیم، شاید برگردند. پس چرا وقتى مجازات ما به آنها رسید برنگشتند، ولى قلبهاى آنها سخت شد و شیطان آنچه را انجام مى دادند بر ایشان زینت داد. بنابراین رنج و سختى از عوامل مهم بازگشت به سوى خداست; اما کسى که بر اثر گناه سنگدل شود، شیطان در درون او راه مى یابد و اعمال زشت او را زینت مى دهد و راه بازگشت به سوى خدا را بر او مى بندد. 3. رابطه اضطرار و اجابت دعا از آیه محل بحث استفاده مى شود که براى اجابت دعا تحقق دو شرط لازم است:1. انسان به حد اضطرار و درماندگى برسد. «امن یجیب المضطر» 2. انسان از تمام اسباب مادى نا امید شود و با تمام وجود فقط خدا را بخواند. « اذا دعاه » در این حالت انسان، ارتباط قوى و محکمى با خدا پیدا مى کند و خداوند نیز دعاى او را مستجاب مى کند و گرفتارى را از او برطرف مى کند. «و یکشف السوء» اگر مریض است، عافیت خود را به دست مى آورد. اگر گرفتار است، رهایى مى یابد. اگر فقیر است، بى نیاز مى شود. اگر از گناهانش پشیمان است، توبه اش پذیرفته مى شود. اگر هراسناک است، امنیت به دست مى آورد. و بالاخره اگر در جامعه اى ظلم و ستم فراگیر شود، مردمى که به ضعف کشیده شده اند یار و یاورى نداشته باشند تا آنها را از این رنج و بلا نجات دهد، و تلاش و کوشش آنها براى تغییر اوضاع اثر نداشته باشد، در این حالت اگر مردم با قطع همه واسطه ها، ارتباط کامل با خداوند پیدا کنند، آن وعده الهى - که همان تحقق خلافت در زمین براى مؤمنان صالح و مستضعفان روى زمین است - محقق خواهد شد. این بخش از آیه که مى فرماید: «و یجعلکم خلفاء الارض » بیانگر خواسته مهمى است که مردم باید طالب آن باشند، و همین جمله قرینه اى است که یکى از مصادیق «سوء» چیره شدن ظالمان بر مستضعفانى است که پناهگاهى جز خدا ندارند. و لذا اگر در این حال مستضعفان با اخلاص تمام خدارا بخوانند، وعده الهى محقق مى شود و آنها وارث زمین مى گردند. بنابراین، آیاتى که در بحثهاى گذشته بیان شد و در آنها خداوند وعده داده بود که دین الهى بر همه ادیان غلبه پیدا مى کند، و حق بر باطل پیروز مى شود، و مؤمنان صالح و مستضعفان وارث زمین مى شوند، و... زمانى محقق مى شود که مردم، خود قدم اول را بردارند و با تمام وجود براى رسیدن به این اهداف کوشا باشند. 4. مصادیق آیه محل بحث از مصادیق بارز این آیه، مردمى هستند که با تحمل همه سختیها و گرفتاریها، زمینه حکومت جهانى حضرت مهدى، عجل الله تعالى فرجه، را فراهم مى کنند.در روایتى از پیامبر اکرم، صلى الله علیه وآله، آمده است که: سیکون من بعدى خلفاء، و من بعد الخلفاء امراء، و من بعد الامراء ملوک، و من بعد الملوک جبابرة، ثم یخرج رجل من اهل بیتى یملا الارض عدلا کما ملئت جورا. (8) بعد از من خلفایى مى آیند، و پس از آن امیرانى مى آیند، و بعد از آن پادشاهانى مى آیند، و پس از آن جبارانى مى آیند، سپس مردى از خاندان من قیام مى کند و زمین را پر از عدل مى کند همانطور که از ظلم پر شده بود. در حدیث دیگرى نیز چنین آمده است: ینزل بامتى فى آخر الزمان بلاء شدید من سلطانهم. لم یسمع بلاء اشد منه حتى تضیق عنهم الارض الرحبة، و حتى یملاء الارض جوراو ظلما، لا یجد المؤمن ملجا یلتجى الیه من الظلم، فیبعث الله تعالى رجلا من عترتى، فیملا الارض قسطا و عدلا کما ملدت ظلما و جورا. (9) در آخرالزمان از جانب حاکمان بلاى شدیدى بر امت من نازل مى شود که شدیدتر از آن شنیده نشده است، تا اینکه سرزمین پهناور بر آنها تنگ مى شود و زمین پر از ظلم و جور مى شود. مؤمنان هیچ پناهگاهى از این ظلم نمى یابند تا بدان پناه برند، پس خداوند مردى از خاندان مرا برمى انگیزد تا زمین را از قسط و عدل پر کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده بود... در حالت عادى، مردم وقتى خواهان عدالتند که اجراى آن به نفع خودشان باشد، و در جایى که عدالت براى آنها ضرر داشته باشد، پذیراى آن نیستند. اما زمانى که با تمام وجود طعم ظلم را چشیدند، از دل و جان در همه شرایط عدالت را مى پذیرند. فراهم شدن این آمادگى نیز کار آسانى نیست. حضرت مهدى، عجل الله تعالى فرجه الشریف، نیز در نامه خود به محمد بن عثمان، مردم را به دعا براى ظهور فرج ترغیب کرده و فرموده اند: و اکثرواالدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم. (10) براى تعجیل فرج زیاد دعا کنید، چون همین دعا موجب فرج شماست. وجود مبارک آن حضرت نیز از مصادیق مضطرین است که با مشاهده ضعف و خوارى مسلمانان و ظلم ستمگران به آنها، در مقدس ترین مکان روى زمین دست به دعا برمى دارد و تقاضاى کشف سوء مى کند. امام صادق، علیه السلام، در ذیل این آیه مى فرماید: نزلت فى القائم من آل محمد، علیهم السلام، هو والله المضطر اذا صلى فى المقام رکعتین و دعا الى الله، فاجابه و یکشف السوء و یجعله خلیفة فى الارض. (11) این آیه در مورد قیام کننده اى از آل محمد است، به خدا سوگند، او همان مضطر است، هنگامى که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز مى خواند و با دست به سوى خدا دعا مى کند، پس خداوند به او جواب مى دهد و ناراحتى را برطرف مى کند و او را خلیفه در زمین قرار مى دهد. و درروایت دیگرى از امام صادق، علیه السلام، نیز چنین آمده است: و الله لکانى انظر الى القائم و قد اسند ظهره الى الحجر، ثم ینشد الله حقه... قال: هو والله المضطر فى کتاب الله فى قوله: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض. (12) به خدا سوگند گویا من به سوى قائم مى نگرم در حالى که پشتش را به حجرالاسود زده و خدا را به حق خود مى خواند... سپس فرمود: به خدا سوگند مضطر در کتاب خدا در آیه «امن یجیب المضطر...» اوست. آرى، انتظار فرج وقتى از حالت دعاهایى که فقط بر زبان جارى است خارج شود و همه به مرحله اى برسند که واقعا منتظر قیام مهدى، علیه السلام، باشند و خود را براى آن روز آماده کنند و با تمام وجود از خداوند درخواست فرج کنند، دعاى آنها به اجابت مى رسد. اللهم اکشف عنا السوء، و عجل فى فرج مولانا صاحب الزمان، و سهل مخرجه، و اجعلنا انصاره و اعوانه، آمین یا مجیب دعوة المضطرین. پى نوشتها:
1. سوره انعام (6)، آیه 62. عبدالرسول |
مفاهیم و مؤلفههاى انتظار |
وفا به پیمان؛ فلسفه غدیر، شرط ظهور |
داستان آفرینش انسان و آغاز حیات او بر کرة خاک با یک عهد و پیمان شکل میگیرد. عهد و پیمانی که بر پذیرش پروردگاری خداوند متعال و نفی پرستش شیطان بسته شد و همة انسانها بر وفای به آن همداستان شدند: ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید؛ زیرا وی دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید؛ این است راه راست!1 و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنها را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.2 این عهد و پیمان در طول تاریخ، بارها و بارها توسط پیامبران الهی و جانشینان آنها، به انسانها یادآوری شد تا آنان نسبت به عهدی که با خدای خود داشتند دچار فراموشی نشوند: و در حقیقت، در میان هر امتی فرستادهای برانگیختیم [تا بگوید:] خدا را بپرستید و از طاغوت [= فریبگر] بپرهیزید.3 و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: «خدایی جز من نیست، پس مرا بپرستید».4 از سوی دیگر برای این که مردم در وفا به پیمانی که بر عهده داشتند دچار مشکل نشوند و در تشخیص راهی که به اطاعت و بندگی خدا و مخالفت با شیطان میانجامد گرفتار سردرگمی نگردند، به آنان گوشزد شد که اطاعت خدا در اطاعت رسول اوست و هر کس بیشتر در طریق اطاعت رسول گام بردارد در اطاعت خدا از دیگران پیشی گرفته است: هر کس از پیامبر فرمان بَرَد، در حقیقت، خدا را فرمان برده؛ و هر کس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادهایم.5 ... و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت کیفر است.6 با پایان یافتن عصر رسالت، نه تنها از بار عهد و پیمانی که آدم خاکی با خدای خود داشت کاسته نشد، بلکه بسیار شدیدتر از دوران حیات پیامبر(ص) از او خواسته شد که به عهد و پیمان خود وفا کند؛ چرا که او در وفاداری به این پیمان مورد بازخواست قرار خواهد گرفت: ... و به پیمان [خود] وفا کنید؛ زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد.7 و این عهد، چنانکه امام موسی کاظم(ع) در تفسیر آیه یادشده میفرماید، چیزی نبود جز پیروی از امیر مؤمنان علی(ع): [مراد از] عهد [در این آیه] آن پیمانی است که پیامبر درباره دوستی ما و پیروی از امیر مؤمنان[ع] از مردم گرفت؛ اینکه با او مخالفت نورزند، از او پیشی نگیرند، با خاندانش نیکی کنند و آنها را آگاه کرد که درباره این پیمان بازخواست خواهند شد.8 یعنی این بار عهد آدمی با خدای خود در صورتی دیگر متجلی شد و اطاعت امیر مؤمنان و امامان پس از او همسنگ اطاعت خدا و رسول او گردید: آگاه باشید، هر کس خدا را درباره ولایت امیر مؤمنان و امامان پس از او پیروی کند، این همان پیمان گرفته شده از سوی خداوند است.9 و برای اینکه هیچکس در شناسایی شخصی که پس از پیامبر(ص) میبایست با او عهد اطاعت بسته میشد به اشتباه نیفتد، در اجتماعی عظیم از مسلمانان نو شدن عهد آدمی به آگاهی همگان رسید و اعلام شد هر کس پیمان ولایت نبی خاتم(ص) را پذیرفته از این پس باید به پیمان ولایت امیر مؤمنان علی(ع) گردن نهد: هر کس را من مولای اویم، پس این علی مولای اوست.10 ای مردم! هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که از آنها یاد کردم، اطاعت کند، بیتردید به رستگاری بزرگی نائل آمده است.11 و از همین رو بود که این روز را روز «عهد معهود» (عهد شناخته شده) نامیدند. همانا امروز، روزی بس بزرگ است... امروز، روز کامل شدن دین و روز عهد و پیمان شناخته شده است.12 آری، انسانها مأمور شدند که پس از رحلت نبی خاتم(ص) با وصی او تجدید عهد کنند و دست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا(س)، آنها را آسان آسان و به راحتی و ملایمت به راه هدایت و رستگاری رهنمون شود: به خدا سوگند، اگر پای در میان مینهادند و علی را بر کاری که پیغمبر به عهدة او نهاد میگذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست میبرد و حق هر یک را بدو میسپرد. چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر میگشتند. اگر چنین میکردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان میگشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود.13 اما چنانکه فاطمه زهرا(س) نیز فرمودند: اینچنین نشد و بدعهدی و عهدشکنی از همان نخستین روزهای عروج رسول خدا(ص) آغاز گردید و پیمانی که جماعت مسلمین در روز غدیر بر اطاعت ولی خدا بسته بودند به راحتی شکسته شد و جز جمع اندکی، همه امت اسلامی از اطراف امام و حجت عصر پراکنده شدند: هنگامی که پیامبر (ص) رحلت فرمود همه مردم جز سه تن؛ سلمان، مقداد و ابوذر غفاری، به گذشته کفرآمیز خود برگشتند.14 از آن به بعد اگر چه در مقاطعی از دوران 250 ساله امامت شیعه، شاهد روی آوردن مردم به ائمه معصومین(ع) و مرجعیت علمی آنها هستیم، اما هیچگاه عهدی که مردم در برابر امامان خود داشتند به تمامی پاس داشته نشد و این سخن امامان معصوم(ع) که فرموده بودند: مردم تنها به سه چیز تکلیف شدهاند: شناخت امامان، تسلیم شدن به ایشان در آنچه بر آنها وارد میشود و رجوع به آنها در آنچه که در آن اختلاف دارند.15 هیچگاه محقق نشد و سرانجام بدعهدیها و عهدشکنیهای امت اسلام منجر به مقتول و مسموم شدن یازده امام و غیبت آخرین امام شد و جامعة اسلامی از برکات حضور امام معصوم(ع) در میان خود محروم گشت. و این همان اتفاقی بود که پیش از این در کلام امام محمد باقر(ع) پیشبینی شده بود: هنگامی که خداوند تبارک و تعالی، از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهل بیت] را از مجاورت با آنها دور میسازد.16 آری، غیبت امام از جامعه و به درازا کشیدن آن نتیجه بدعهدی و پیمانشکنی مردم نسبت به حجتهای الهی و جانشینان به حق رسول خدا(ص) است و تا زمانی که مردم چنانکه باید و شاید به پیمانی که در برابر امامان معصوم(ع) برعهده دارند وفا نکنند و با همه وجود آماده پذیرش اوامر و نواهی آنها نگردند، ظهور محقق نخواهد شد؛ چنان که امام عصر(ع) فرمود: اگر شیعیان ما - که خداوند توفیق طاعتشان دهد - در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند همدل میشدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میگشت، دیداری بر مبنای شناخت راستین و صداقتی از آنها نسبت به ما.17 با توجه به همین اهمیت وفا به عهد و پیمان و تأثیر آن در ظهور امام عصر(ع) بوده است که از ما خواستهاند هر بامداد عهد و پیمان اطاعتی را که نسبت به امام خود بر دوش داریم، به یاد آوریم و آن را تجدید کنیم: بار خدایا! من در بامداد این روز و تمام دوران زندگانیام، عهد، عقد و بیعتی را که نسبت به او (امام مهدی(ع)) بر گردن دارم، تجدید میکنم، که هرگز از آن برنگردم و بر آن پایدار بمانم.18 در پایان این مقال توجه شما را به روایتی بلند و پرمعنا از امام باقر(ع) جلب میکنیم. در این روایت امام باقر(ع) در پاسخ پرسش یکی از یاران خود که از زمان فرا رسیدن امر [ظهور] پرسیده، در قالب یک داستان یا حکایت تمثیلی با تقسیم زمانها به سه زمان گرگ، قوچ و ترازو بر این واقعیت تصریح کردهاند که مردم در یک مقطع زمانی که از آن به «زمان گرگ» تعبیر میکنند، یکسره از در پیمانشکنی با خاندان رسالت برآمدند و حتی در فکر وفا به پیمان خود نبودند، اما در مقطع زمانی دیگر که از آن با تعبیر «زمان قوچ» یاد میکنند، مردم اگر چه تصمیم دارند به پیمان خود وفا کنند، اما در عمل پیمانشکنی میکنند و از بازگرداندن حقوق اهل بیت(ع) سرباز میزنند، تا سرانجام در مقطعی از زمان که «زمان ترازو» نامیده میشود، مردم واقعاً تصمیم میگیرند به پیمان خود عمل کنند و حقوق غصب شده خاندان رسالت را به آنها برگردانند. و این زمان، زمانی است که میتوان در آن امید تحقق ظهور داشت. زراره نقل میکند که: حمران از امام باقر(ع) پرسید: قربانت گردم کاش به ما میفرمودید این امر (ظهور امام مهدی(ع)) چه زمانی خواهد بود تا به آن خبر شادمان شویم. آن حضرت فرمود: ای حمران تو دوستان و برادران و آشنایانی داری.19 در زمانهای قدیم مرد دانشمندی بود که پسری داشت و آن پسر علاقهای به علم پدرش نشان نمیداد و در مورد دانش پدرش چیزی از او نمیپرسید. آن مرد دانشمند همسایهای داشت که به نزد او میآمد، پرسشهایش را با او مطرح میکرد و مطالبی از او میآموخت. تا اینکه زمان مرگ مرد دانشمند نزدیک شد، پس او فرزندش را فرا خواند و گفت: »تو از آنچه در نزد من بود دوری میگزیدی علاقهای به آن نشان نمیدادی و چیزی از من نمیپرسیدی، اما همسایهای دارم که به نزد من میآمد و از من سؤالاتی میکرد و چیزهایی فرا میگرفت و به ذهن میسپرد. اگر به چیزی نیاز داشتی، نزد او برو« و همسایهاش را به او معرفی کرد. مرد دانشمند از دنیا رفت و پسر (همچنان) زنده بود تا اینکه پادشاه آن زمان خوابی دید و سراغ آن مرد دانشمند را گرفت. به او گفته شد: «آن مرد از دنیا رفته است». پادشاه گفت: «آیا فرزندی از او بهجای مانده است؟» گفتند: «آری او یک پسر بهجا گذاشته است». پادشاه گفت: «او را نزد من بیاورید» و کسانی را به دنبال پسر فرستادند تا او را نزد پادشاه بیاورند. پسر [با خود] گفت: «به خدا قسم، نمیدانم چرا پادشاه مرا احضار کرده است. من هیچ دانشی ندارم و اگر پادشاه چیزی از من سؤال کند، بیشک رسوا خواهم شد» در این حال سفارش پدرش را (در هنگام مرگ) به خاطر آورد. پس نزد همسایهای که از پدرش علم میآموخت رفت و به او گفت: «پادشاه کسانی را به دنبال من فرستاده و نمیدانم چرا احضارم کرده است. پدرم به من گفته بود اگر به چیزی نیاز داشتم، به شما مراجعه کنم». همسایه گفت: «اما من میدانم 20 بهخاطر چه چیزی تو را احضار کرده است. اگر به تو بگویم تو باید هر چیزی را که خدا از این طریق نصیب تو گرداند، با من تقسیم کنی». پسر گفت: «میپذیرم» همسایه از او خواست سوگند یاد کند و به او اطمینان دهد که به عهدش وفا میکند. پسر هم سوگند یاد کرد. آن مرد گفت: «پادشاه میخواهد از تو در مورد خوابی که دیده پرسش کند و بداند که این زمان چه زمانی است. پس بگو این «زمان گرگ» است. پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه گفت: «آیا میدانی به چه دلیلی تو را احضار کردهام؟» پسر گفت: مرا احضار کردهاید تا در مورد خوابی که دیدهاید از من بپرسید و بدانید که اکنون چه زمانی است». پادشاه گفت: «درست گفتی. پس به من بگو این زمان چه زمانی است». پسر گفت: «این زمان «زمان گرگ» است». پادشاه دستور داد پاداشی به آن پسر بدهند، آن پسر جایزه را گرفت و به سوی خانهاش رفت. اما از اینکه به دوستش (مرد همسایه) وفا کند، خودداری کرد و [با خود] گفت: «شاید پیش از اینکه این مال را به او بدهم یا خودم بخورم از دنیا رفتم و شاید پس از این به آن مرد نیاز نداشته باشم و دیگر از اینگونه پرسشهایی که از من پرسیده شد، از من سؤال نشود». پس مدت زیادی [در وفا کردن به آن مرد] درنگ کرد. مدتی بعد پادشاه خوابی دید و بهدنبال پسر فرستاد. پسر از کرده خود پشیمان شد و [با خود] گفت: «به خدا سوگند، هیچ دانشی ندارم که با آن نزد پادشاه بروم و نمیدانم با دوستم (همسایه) چکار کنم چون به او نیرنگ زده و به او وفا نکردهام» بعد گفت: «به هر حال به نزد او میروم، از او عذرخواهی میکنم و برای او سوگند یاد میکنم، شاید او [از خواب پادشاه] به من خبر دهد». پسر نزد مرد همسایه رفت و گفت: «کاری کردهام که نمیباید میکردم و به آنچه که میان من و تو بوده وفا نکردهام و آنچه داشتم از دستم رفته و به تو نیازمند شدهام. تو را به خدا قسم میدهم که مرا تنها نگذاری، من به تو اطمینان میدهم که هر چه بهدست آوردم با تو تقسیم کنم. پادشاه به دنبال من فرستاده و نمیدانم از من چه میپرسد». آن مرد (همسایه) گفت: «پادشاه میخواهد از تو در مورد خوابی که دیده سؤال کند و بداند که این زمان چه زمانی است. پس تو به پادشاه بگو: این زمان، «زمان قوچ» است». آن پسر نزد پادشاه رفت، پادشاه وارد شد و گفت: «میدانی چرا به دنبال تو فرستادهام؟» آن پسر گفت: «شما خوابی دیدهاید و میخواهید بدانید که اکنون چه زمانی است». پادشاه خطاب به پسر گفت: «درست گفتی. پس به من بگو این زمان، چه زمانی است؟» پسر گفت: «این زمان، زمان قوچ است». پس از آن پادشاه دستور داد پاداشی به پسر بدهند. پسر آن پاداش را گرفت و به سمت خانهاش رفت و فکر میکرد که آیا به دوستش وفا کند یا نه، یکبار تصمیم میگرفت وفا کند و یکبار تصمیم میگرفت به عهدش وفا نکند پس از آن گفت: «شاید پس از این دیگر تا ابد به آن همسایه نیازی نداشته باشم» و در نهایت تصمیم گرفت که بیوفایی کند و به عهدش وفا نکند. پس مدتی دیگر در وفا به عهدش درنگ کرد. مدتی بعد پادشاه خوابی دید و به دنبال پسر فرستاد، آن پسر بهخاطر آنچه با دوستش کرده بود پشیمان شد و پس از دو بار بیوفایی گفت: «چه کنم که دانشی ندارم» سپس تصمیم گرفت که به نزد مرد همسایه برود. پسر نزد آن همسایه رفت و او را به خدای تبارک و تعالی سوگند داد و از او خواست که او را [در مورد خواسته پادشاه] آگاه سازد و به همسایه گفت این بار به او وفا میکند و به او اطمینان داد و گفت: «مرا به این حال وامگذار! بدون شک دیگر پیمانشکنی نمیکنم و به تو وفا میکنم» همسایه از او خواست تا به او اطمینان دهد، سپس گفت: «تو را خوانده تا از تو در مورد خوابی که دیده سؤال کند و بداند که این زمان چه زمانی است. وقتی که پادشاه از تو سؤال کرد، بگو این زمان، «زمان ترازو» است» آن پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه وارد شد و گفت: «[میدانی] چرا تو را احضار کردهام؟» پسر گفت: «شما خوابی دیدهاید و میخواهید سؤال کنید که این زمان چه زمانی است» پادشاه گفت: «درست گفتی پس به من بگو اکنون چه زمانی است». پسر گفت: «این زمان، زمان ترازو است». پادشاه دستور داد هدیهای به او بدهند، پسر هدیه را گرفت و آنرا نزد مرد همسایه برد و آنرا جلوی همسایه گذاشت و گفت: «آنچه که من بهدست آوردهام برای تو آوردم پس تو آن را تقسیم کن». آن همسایه دانشمند گفت: «زمان اول زمان گرگ بود و تو از گرگها بودی و زمان دوم زمان قوچ بود که قوچ تصمیم میگیرد و انجام نمیدهد و تو هم مثل قوچ تصمیم میگرفتی اما وفا نمیکردی و این زمان (سوم) زمان ترازو بود و تو در آن زمان وفادار بودی. پس بگیر آنچه که برای تو است چون من نیازی به آن ندارم» و آن دانشمند (همسایه) هدیه را به پسر برگرداند.21 پینوشتها:
1 . ألم أعهد إلیکم یا بنیادم أن لاتعبدوا الشیطان إنّه لکم عدوّ مبین و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم. سوره یس (36)، آیه 61-60. ابراهیم شفیعی سروستانی - ماهنامه |
عهد گرگی، عهد قوچ |
دهها سال پیش از میلاد حضرت صاحبالزمان(ع)، برخی صحابی والامقام ائمه معصومین(ع)، با بیقراری از فصل ظهور و قیام قائم آلمحمد(ع)، میپرسیدند و گاه آرزوی حضور در خیل یاران حضرتش را در دل پاس می داشتند. این پرسش و تمنای زود هنگام، محصول اهتمام و تذکر مداوم حضرات معصومین(ع)، درباره موضوع «غیبت و ظهور» امام دوازدهم از سلاله پاک نبیگرامی اسلام بود چنان که، حضرت ختمی مرتبت در خطبه غدیر و پس از ایشان تمامی ائمه دین(ع)، به مناسبتهای مختلف مسلمین را متوجه و متذکر دو امر مهم «غیبت و ظهور» می ساختند. جمله اقوال و روایات رسیده در این باره، مملو از حکمت، زیبایی و شنیدنیاند، امّا، وقتی زراره، پرسشِ «حمران» از «زمان ظهور» و پاسخ امام پنجم، حضرت امام محمدباقر(ع)، به او را روایت میکند سئوال کننده و خواننده فهیم درمییابد که امام ضمن بیان حکایتی تمثیلی نه تنها پرده از «شرایط لازم ظهور» برمیدارند بلکه تمامیت فلسفه و حکمت تاریخ نزد شیعیان اهلبیت(ع)، را بیان میکنند. امام محمد باقر(ع) میفرمایند: «در زمانهای قدیم مرد دانشمندی پسری داشت که علاقهای به علم پدر نشان نمیداد، به عکسِ همسایهای که نزد دانشمند بهرهها می برد. آن هنگام که مرگ دانشمند رسید، پسر را نصیحت کرد که هر گاه پس از من در امری درماندی به سراغ همسایه برو و از او کمک بخواه. روزگاری چند گذشت. پادشاه را رؤیایی پیش آمد و به امید کشف تعبیر به سراغ پسر مرد دانشمند فرستاد. آن پسر که از پدر علمی نیاموخته بود، به امید یاری، به سراغ همسایه رفت. همسایه به شرط تقسیم تحفه و صله سلطان، تعبیر خواب را گفت و به پسر سفارش کرد تا در پاسخ سؤال پادشاه بگوید: «اینک زمان گرگ است». پادشاه تعبیر خوابش را دریافت کرد و پسر صله و انعام را، اما از روی طمع جمله صله را نزد خود نگه داشت و عهد با همسایه را رها کرد. با گذر روزگار، دیگر بار پادشاه را رؤیایی پیشآمد. به سراغ پسر مرد دانشمند فرستاد و مطالبه تعبیر کرد. پسر ناگزیر اما سرافکنده و خجلت زده دیگر بار به سراغ همسایه رفت و کمک خواست. همسایه دیگر بار به شرط حفظ عهد و تقسیم تحفه و صله پادشاه تعبیر خواب را گفت و به پسر سفارش کرد تا درجواب سؤال پادشاه بگوید: «اینک زمان قوچ است». در وقت بازگشت، پسر در میانه تردید و دودلی با خود جدال داشت. گاه بر آن میشد تا وفای به عهد کند و حق همسایه را بدهد و گاه پای پس میکشید. تا آن که بر خود فایق نیامد و جمله هدایای سلطانی را به خانه برد و به تنهایی بهره برد. چندی بگذشت. برای سومین بار پادشاه را سؤالی پیش آمد. پسر را برای پاسخ طالب شدند. پسر نادم و پشیمان از نقص عهد پیشین و از روی اضطرار، درب همسایه را کوبید و کمک خواست اما، وعده کرد ضمن حفظ عهد و وفاداری، حق همسایه را بدهد. همسایه نیز پاسخ سؤال پادشاه را به پسر گفت و از او خواست تا به پادشاه بگوید: «اینک زمان میزان است». پسر، جمله هدایای سلطانی را به در خانه همسایه برد و اختیار تقسیم را به او سپرد اما همسایه که اهل دانش بود گفت مرا به این هدایا نیازی نیست. زمان اول تو از گرگها بودی و زمان دوم چون قوچ در انجام تقسیم و ادای عهد در تردید اما، زمان سوم زمان میزان بود و تو وفادارانه بر عهد خود ماندی. جمله هدایا از آن تو1. حضرت در پاسخ به سؤال حمران، به سه مقطع تاریخی، سه دوره اشاره دارند. سه مرحله که در هر یک حالی و عهدی بر جان مردم مستولی میشود. اول، عهد گرگی؛ دوران خودکامگی، درندهخویی، ظلم، ستیزهجویی و احساس استغنای از اهل حکمت و عصمت، دوران دوری. این دوره، هزاران هزار مرد را در سیاهچال ظالم گرفتار و آوردگاهها را از خون مردان مرد رنگین کرد. مجال تأسیس و تداوم دولت حق را برای قرنها از بین برد، و در نقطه عطفهای بسیاری، زخمهایی جان کاه بر جسم و جان فرزندان آدمی فرود آورد چنان که؛ در شبانگاهی تیره و سخت، مظلومانه کوثر درخشان آل محمد(ص)، را مدفون در خاک تیره و مکان مجهول ساخت. در سحرگاهی نوای جانسوز «فزتُ و ربّ الکعبه» را تا به عرش بالا کشید و در ظهری داغ و سوزان، ندای «هل من ناصر ینصرنی» را بیپاسخ گذاشت. تا آن جا که گویی این عهد و عصر را پایانی نبود. این همه نتیجه عهد آدمی با «خوی گرگی» بود. همه تباهی، سیاهی، ناکامی مردان و غلبه نامردمانی که فرزند خواندگان شیطان بودند و شبیه قبیله سیاهی. گریزی نیست. تا داد عهدی داده نشود به سر نمیآید. سنتی است ثابت، حکمی ناگزیر و کیفری برای بدعهدی با مردان قبیله ایمان. دوم، عهد قوچ؛ دوره تردید و دودلی، دورخیز و عقب گردهای لرزان و ترسان، چون فراز و فرود یک بیماری،گامی به جلو و گامی به عقب، وقتی میان شب و روز، نه شب و نه روز، عهدی مملو از جهشهای ناقص و حرکتهایی بیتداوم، تولّایی بیتبرّا و تبرّایی بی تولّا، دستی که دور میسازد و پایی که به پیش میکشد، میلی برای تجربه روز و دلی بسته شب. چه بسیار مردان که در مسلخ تردید، به کام اهل ظلم غلتیدند و در قربانگاه بیهمتی خود، شبیخون خصم بر اردوگاه را به تجربه نشستند. دستی که شمشیر انتقام را از نیام برمیکشد اما، دیگر بار در غلافش پنهان میسازد، ناگزیر به این تجربه است. هر چه هست عهدی و دورهای دیگرگون است در میان تردید در وفای به عهد یا گسست آن. سوم، عهد میزان؛ دوره ترازو، رفتنی تمام، چرخشی تمام در میانه میدان، تجربه صبحی طلوع کننده، پرشی بلند تا آستانه مهر و اعلام «نه» بر فرزند خواندگان سیاهی و لبیک تمام به امام مبین. تولایی و تبرایی توأم و تمام. نیکبخت مردمانی برای دهش بزرگ و پذیرش تامّ ولایت. نه عهد گرگ و نه خوی گرگی، هیچ کدام مستعدّ پذیرایی و پذیرش امام مبین نیستند، به همان سان که در عهد قوچ، و خویی چون خوی قوچ، زمینه این امر مقدس فراهم نمیشود. گویا این ضربات تازیانه و آتش تجربه بلا و دوری است که فرزند آدمی را متوجه و متذکر این معنی میکند که: «بی او رفتن محال است». این تجربه، فرمان ناگزیر و اراده آسمانی نبود. این خوی گرگی و ناسپاسی بود که آدمی را در ورطه هولناک افکند، ورنه به قول آن رسول گرامی اسلام(ص) اگر مردم بر محبت علیبن ابیطالب گرد میآمدند خداوند جهنم را نمیآفرید.2 به همان سان که حضرت مولانا صاحبالزمان(ع) فرمودند: «اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، به عهدی که با ما داشتند، وفا میکردند فیض دیدار ما از آنان سلب نمیشد». عهد میزان، عهد طلب و تمنای میزان و تسلیم بیچون و چرا و تردید آدمی در برابر «میزان حق» و «صراط مستقیم» است. چنانکه فرمودند: «علیٌ میزان العمال». ورنه بهرهجستن و برخوردن از خانه اهل بیت(ع)، در هر عصر و عهدی جاری بوده چنان که امروز نیز هست. مراجعه و برخوردن بسان آن فرزند ناخلف دانشمند، متضمن هیچ رهایی، و ظهور و دیداری نیست. بررسی فراز و نشیبهای گذشته در صحنهحیات انسان، برخوردهای گوناگونی با میزان حق را نشان میدهد. 1. جماعتی چنان بر آبشخور زندگی غنودند و بیخیال از پرسش و پاسخ به دم غنیمت دانی مشغول شدند که گویا هیچ میزان و محکی برای سنجش، و هیچ چشمی برای مشاهده در میانه هستی نیست. 2. جماعتی با تجربه «خود میزانی»، انانیت و خودکامگی را امام خویش ساختند و بر سرخود و همگنان آن آوردند که دیدهایم و خواندهایم. 3. جماعتی میزان و صراط حق را به مسخره گرفتند و بر طبل لامذهبی و شرک و ارتداد کوبیدند. 4. و جماعتی اندک، در هوای خلاصی از عهد گرگی و خوی قوچی و تردید، دست به آسمان برداشتند و در جان آرزوی تجربه میزان حق و عدالت را پاس داشتند. جماعت آخر، خیل منتظرانند که خود را تسلیم میزان حق ساختهاند تا شاید عهد دوری به سر رسد و «دوران طلایی تسلیم» و «عدالتخواهی» برسد. این «عهد جمعی» و تسلیم عمومی مؤمنان است که مجال حضور میزان حق در عرصه تاریخ را ممکن میسازد. این «آمادگی برای پذیرش حق» است که خوی گرگی را از انسان «غاصب» دور میسازد و او را مستعد شهود و تجربه حقیقت ناب میکند. وا اسفا از خوی تردید و دو دلی قوچ، گاه برای گذار از جوی خودکامگی، و انانیت و فرعونیت چنان دورخیز میکند گویی که به یکباره بر سر همه ما سوی الله چهار تکبیر زده و خود را میرهاند. اما، در آخرین لحظه میایستد، به خود باز میگردد، خودکامگی پیشه میکند و رأی خود و کام خود را کافی و کامل فرض میکند. «انتظار و آمادگی»، عین تجربه «عهد و عصر میزان» است. عهد تسلیم همه چیز به آستان امام حق و میزان اعظم الهی؛ بیآنکه هجمه بلا و سیل خصم لحظهای تردید در تسلیم ایجاد کند. شاید حسب همین پیشنیاز است که ما را متذکر استمرار در انعقاد عهد در هر صبحگاه ساختهاند. ظهور تمام قد عهد قلبی در «قول و فعل»، میوه «تسلیم محض» را به بار میآورد. این تسلیم محض آدمی است که میدان فراخ و مجال ظهور «ولایت» امام مبین را سبب میشود. اعمال ولایت به نحو تام و اتم، سبب انهدام ابنیه شرک و نفاق، و باعث اضمحلال و سقوط همه مظاهر طاغوت از عرصه وساحت حیات مادی و فرهنگی انسان میشود. واسپسن عذیر، جفای اشباح الرجال و نامردی آنان که در صحنه فراخ غدیر حاضر و ناظر «عهد با ولی» بودند همه مجال را برای اعمال ولایت امام معصوم(ع)، از بین برد و بر خلق عالم طی دهها قرن آن آمد که خواندهایم و اینک نیز در پی آن در اقصا نقاط عالم شاهد و ناظریم اینک باید از خود پرسید بر کدامین عهد مؤمن و در کدامین خوی مسقریم؟ ما را تا «عهد میزان» چند منزل فاصله است؟ خدا بر آشکار و نهان جمله خلایق آگاه است. پینوشت:
1. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج 8، ص 362؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 14، ص 497. ماهنامه موعود شماره |
|
| |
1 . بایستههای عملی در فرهنگ اسلامی کسی که نقش دعوت کننده (داعی) مردم را به عهده میگیرد، رسالت و مسئولیت سنگینی دارد و لازم است خود بیش از هر کس دیگر به آنچه مردم را به آن فرا میخواند پایبند باشد; زیرا سخن آنگاه بر دل مینشیند که از دل برآمده باشد و تنها سخنی از دل برمیآید که از مرحله ادای زبانی فراتر رفته و به عمق جان راه یافته باشد . روشن است که انسان تا چیزی را با همه وجود نپذیرد و در عمل بدان پایبند نباشد به عمق جانش راه نمییابد .با توجه به آنچه گفته شد کسی که میخواهد جامعه پیرامون خود را به سوی امام زمان (علیه السلام) فراخواند و آنها را دعوت به توجه و انس و التفات بیشتر نسبتبه آن حضرت کند، قطعا باید خود بیش و پیش از دیگران با امام زمان (علیه السلام) رابطه معنوی برقرار کند و در زندگی فردی و اجتماعی خود یاد و نام آن حضرت را همواره درنظر داشته باشد . افزون بر این، انس و ارتباط معنوی با امام عصر (علیه السلام) از جهت دیگری نیز برای مروجان و مبلغان فرهنگ مهدوی ضروری است و آن به دست آوردن پشتوانه لازم در فعالیت تبلیغی و ترویجی است . توضیح آنکه: به دلیل شرایط فرهنگی خاص حاکم بر برخی از محیطها فعالیت تبلیغی و ترویجی چندان ساده نیست و قطعا مسائل و مشکلاتی را به همراه خواهد داشت; از این رو اگر مروج و مبلغ این فرهنگ از ظرفیت و تحمل بالایی برخوردار نباشد چه بسا که پس از مدتی دچار یاس و دلسردی شود . در این شرایط تنها چیزی که میتواند ظرفیت و تحمل لازم را به فعالان در این حوزه ببخشد و پشتوانه لازم را برای آنها فراهم کند ارتباط معنوی با امام عصر (علیه السلام) است . در صورت وجود این ارتباط معنوی، ظرفیت و تحمل محدود ما در پیوند با ظرفیت و تحمل نامحدود آن امام وسعت و گسترش مییابد و به ما توان تحمل سختیها و مشکلات این راه را عطا میکند . در اینجا ممکن است پرسیده شود: چگونه میتوان با امام مهدی (علیه السلام) رابطه معنوی برقرار کرد؟ در پاسخ باید گفت: این کار بسیار ساده است . البته به شرط آنکه از همان ابتدا به دنبال دستیافتن به جایگاههای بسیار بالایی چون تشرف خدمت آن حضرت نباشید، بلکه قدم به قدم و به تدریج این رابطه معنوی را گسترش داده و تعمیق بخشید . نخستین قدمها برای ایجاد ارتباط معنوی با امام عصر (علیه السلام) میتواند با انجام یک یا چند مورد از کارهای زیر آغاز شود: خواندن دعای عهد در هر صبحگاه; عرض سلام خدمت آن حضرت در آغاز و پایان هر روز; خواندن زیارت آلیاسین یا دعای ندبه در هر روز جمعه; دعا برای سلامتی آن حضرت در مواقعی چون قنوت نماز و تعقیب نمازهای روزانه; خواندن نماز امام زمان; توسل به آن حضرت در مواقع سختی و مشکلات و ... همانطور که گفته شد لازم نیست همه این کارها را به یکباره و همزمان آغاز کنید، یکی دو مورد از کارهای یاد شده را انتخاب و سعی کنید به طور مرتب و مستمر آن را انجام دهید و به تدریج کارهای دیگر را نیز به برنامه خود اضافه کنید . گفتنی است که شما میتوانید با بهرهبرداری از کتاب راز و نیاز منتظران، که از سوی انتشارات موعود منتشر شده، بیش از پیش با دعاها، زیارتها، نمازها و صلوات و توسلات مرتبط با امام عصر (علیه السلام) آشنا شوید . این نخستین قدم در راه ایجاد ارتباط معنوی با امام عصر (علیه السلام) است و قطعا با مواظبتبر انجام کارهایی که از آنها یاد شد، رفته رفته روح انتظار در شما زندهتر شده، پیوند معنوی شما با امام مهدی (علیه السلام) مستحکمتر میشود و با آن حضرت انس و الفتی بیشتر پیدا میکنید . اما پس از این مرحله باید تلاش نمایید که حضور امام عصر (علیه السلام) را بیش از پیش در زندگی فردی و اجتماعی خود احساس کنید . احساس حضور امام به این است که شما آن حضرت را شاهد و ناظر بر رفتار، گفتار و پندار خود بدانید و هر آنچه را که خشنودی امام زمان (علیه السلام) در آن است انجام دهید و از هر آنچه که موجب ناخشنودی آن امام میشود دوری گزینید . این حداقل وظیفهای است که ما در برابر حجتخدا داریم و آن حضرت نیز به صراحت انجام این وظیفه را به عهده همه ما گذاشتهاند: هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستی ما میشود، پیشه خود سازد و از هر آنچه که موجب خشم و ناخشنودی ما میگردد، دوری گزیند; زیرا فرمان ما به یکباره و ناگهانی فرا میرسد و در آن زمان توبه و بازگشتبرای کسی سودی ندارد و پشیمانی از گناه کسی را از کیفر ما نجات نمیبخشد . (1) قطعا اگر این وظیفه را به درستی و بهطور کامل انجام دهیم میتوانیم امیدوار باشیم که، براساس وعده امام صادق (علیه السلام)، خداوند ما را به عنوان یکی از یاوران امام مهدی (علیه السلام) بپذیرد: هر کس دوست میدارد از یاران [حضرت] قائم باشد، باید منتظر باشد و پرهیزکاری و اخلاق نیکو پیشه کند، در حالی که منتظر است، پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم - که بر او درود باد - بهپا خیزد، پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است . پس کوشش کنید و در انتظار بمانید . گوار باد بر شما [این اجر] ای گروه مشمول رحمتخداوند! (2) 2 . بایستههای نظری براساس روایات قطعی و تردیدناپذیری که از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده، بر هر مسلمانی واجب است که امام زمان خود را بشناسد . این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که فرمودهاند:کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد مانند کسی است که در عصر جاهلیت; [عصر گمراهی]، از دنیا رفته است . (3) با توجه به این موضوع هر یک از ما وظیفه داریم که در حد توان، امام و حجت عصر خود; یعنی امام مهدی (علیه السلام) - که دوازدهمین امام از سلسله امامان شیعه و فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است - بشناسیم . قطعا به همان میزان که ما امام زمان (علیه السلام) را بشناسیم به همان میزان هم از تیرگی، تباهی و گمراهی عصر جاهلی دور و به روشنایی، سعادت و رستگاری نزدیک میشویم . حال این پرسش مطرح میشود که امام مهدی (علیه السلام) را به چه روش و از طریق چه منابعی میتوان شناخت . دو دیدگاه در شناخت امام زمان (علیه السلام) شخصیت و ابعاد وجودی امام مهدی (علیه السلام) را از دیدگاههای مختلف میتوان مورد مطالعه و بررسی قرار داد که مهمترین آنها ®دیدگاه اعتقادی (کلامی) - تاریخی¯ و ®دیدگاه فرهنگی - اجتماعی¯ است . پیش از آنکه به بررسی هر یک از دیدگاهها بپردازیم، لازم استیادآوری کنیم که این دو دیدگاه، مکمل یکدیگرند و بدون شک نمیتوان بدون شناخت درست اعتقادی - تاریخی از امام مهدی (علیه السلام) به شناخت فرهنگی - اجتماعی از آن حضرت دستیافت .1 . دیدگاه اعتقادی - تاریخی در این دیدگاه به طور عمده دو بعد از ابعاد شخصیت و زندگانی امام مهدی (علیه السلام) مورد توجه قرار میگیرد: نخست این که آن حضرت، حجتخدا، تداوم بخش سلسله حجتهای الهی و دوازدهمین امام معصوم از تبار امامان معصوم شیعه (علیهم السلام) است که در حال حاضر در غیبتبه سر میبرند ; دوم اینکه ایشان شخصیتی است تاریخی که در مقطع زمانی معینی از پدر و مادر مشخصی به دنیا آمده، حوادث متعددی را پشتسر گذاشته، با انسانهای مختلفی درارتباط بوده و منشا رویدادها و تحولات مختلفی در عصر غیبت صغری بودهاند . براین اساس در بیشتر کتابهایی که با دیدگاه اعتقادی - تاریخی به بررسی شخصیت و ابعاد وجودی امام مهدی (علیه السلام) پرداختهاند با سرفصلهای مشابهی روبرو میشویم که برخی از مهمترین آنها به قرار زیر است: 1 . لزوم وجود حجت الهی در هر عصر 2 . اثبات ولادت 3 . دلایل امامت 4 . ویژگیهای شخصی 5 . فلسفه غیبت 6 . نواب خاص 7 . راز طول عمر 8 . معجزات 9 . توقیعات (پیامها) 10 . نشانههای ظهور آن حضرت و ... قطعا پرداختن به همه کتابهایی که از قرنها پیش تاکنون با دیدگاه یادشده به رشته تحریر درآمدهاند، در گنجایش این مقاله نیست، پس به ناچار به ذکر عناوین و نویسندگان برخی از مهمترین این کتابها - که در واقع مصادر اصلی فرهنگ مهدوی شیعی به شمار میآیند - به ترتیب تاریخ اشاره میکنیم . شایان ذکر است که برخی از این کتابها در زمره مجموعه کتابهای حدیثی یا تاریخی شیعهاند که بخشی را به بررسی ابعاد اعتقادی و تاریخی فرهنگ مهدوی اختصاص دادهاند: 1 . الکافی، ابیجعفر محمد بن یعقوب کلینی (درگذشته به سال 328 یا 329 ق) ; همانطور که میدانید کتاب الکافی جزء کتابهای چهارگانه (کتب اربعه) روایی شیعه است که در 8 جلد (عربی) به چاپ رسیده است . این مجموعه 8 جلدی شامل سه بخش کلی اصول (جلد 1 و 2)، فروع (جلد 3 - 7) و روضه (جلد 8) میباشد که ®اصول کافی¯ دربردارنده روایات اعتقادی، ®فروع کافی¯ در بردارنده روایات فقهی و عبادی و ®روضه کافی¯ شامل، روایات اخلاقی است . شایان ذکر است که جلد اول و دوم کتاب الکافی که مباحث اعتقادی را دربردارد، با عنوان اصول کافی در چهارجلد ترجمه شده و در دسترس همه علاقهمندان به معارف شیعی قرار گرفته است . (4) بخش عمدهای از جلد اول (متن عربی) این کتاب (صص 554 - 168) با عنوان ®کتاب الحجه¯ به بیان دلایل وجود حجتخدا در عالم هستی، ویژگیهای امامان معصوم (علیهم السلام)، دلایل امامت هر یک از امامان شیعه و تاریخ زندگانی آنها اختصاص یافته است . عزیزانی که علاقهمندند مباحثیادشده را از متن ترجمه شده جستوجو کنند میتوانند به جلد اول این کتاب (صص 395 - 236) و جلد دوم آن مراجعه کنند . 2 . کمال الدین و تمام النعمة، ابی جعفرمحمد بن علی بن الحسین معروف به ®ابن بابویه¯ و ®شیخ صدوق¯ (در گذشته به سال 381 ق): چنانکه مرحوم شیخ صدوق در مقدمه این کتاب آورده است، امام مهدی (علیه السلام) در رؤیایی صادقه دستور تالیف کتاب یادشده را به ایشان دادهاند . کتاب کمال الدین و تمام النعمة که یکی از مصادر منحصر به فرد موضوع مهدویتبه شمار میآید، مشتمل بر یک مقدمه و 58 باب است . در مقدمه به پاسخ برخی شبهات در مورد امام مهدی (علیه السلام) پرداخته شده و در ابواب کتاب موضوعات متنوعی مورد بررسی قرار گرفته است . برخی از موضوعاتی که در این ابواب بررسی شده به شرح زیر است: احوال کسانی که عمرهای طولانی داشتهاند; دلایل نیاز مردم به امام; روایاتی که از پیامبر (ص) و امامان معصوم (علیهم السلام) در مورد غیبت امام دوازدهم وارد شده است; میلاد امام مهدی (علیه السلام) ; کسانی که آن حضرت را دیدهاند; توقیعاتی که از امام مهدی (علیه السلام) رسیده است و ... این کتاب نیز ترجمه شده و برای همگان قابل استفاده است . (5) 3 . کتاب الغیبة، ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم بن جعفر، معروف به نعمانی (از علمای قرن چهارم هجری قمری) ; این کتاب یاد شده مشتمل بر یک مقدمه و 26 باب است . نویسنده در مقدمه نسبتا طولانی این کتاب، به بیان دلایل و انگیزه تالیف کتاب پرداخته ودر ابواب مختلف آن موضوعاتی چون ضرورت شناخت امام (علیه السلام) ; غیبت امام زمان (علیه السلام) ; ویژگیها و خصائل حضرت صاحب (علیه السلام) ; علائم پیش از ظهور; وضع شیعه هنگام قیام قائم (علیه السلام) و ... را بررسی کرده است . کتاب الغیبة نیز ترجمه شده و به همراه متن عربی در اختیار اهل پژوهش قرار گرفته است . (6) 4 . الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محمدبن محمدبن نعمان معروف به ®شیخ مفید¯ (درگذشته به سال 413 ق) . این کتاب مجموعه کاملی از تاریخ زندگانی و شرح احوال و اوصاف امامان شیعه است که در یک مقدمه و 40 باب سامان یافته است . باب 35 تا 40 این کتاب به امام مهدی (علیه السلام) اختصاص یافته و در آنها موضوعاتی چون تاریخ ولادت; ادله امامت; معجزات و نشانههای ظهور آن امام بررسی شده است . متن اصلی این کتاب نیز چون چند کتابی که پیش از این از آنها یاد شد، به همراه ترجمه فارسی به چاپ رسیده است . (7) شایان ذکر است که شیخ مفید (رحمه ا...) رسالههای مستقلی نیز در باب غیبت امام عصر (علیه السلام) و پاسخ به سؤالات و شبهات مطرح در این زمینه دارند که از آن جمله است: الرسالة فیالغیبة (8) (چهار رساله مستقل) و الفصول العشرة فیالغیبة (9) . 5 . کتاب الغیبة، ابیجعفر محمدبن الحسن الطوسی، معروف به ®شیخ طوسی¯ (درگذشته به سال 460 ق). این کتاب که در مجموعه معارف مهدوی شیعه جایگاه خاص و قابل توجهی دارد، از دیرباز مورد توجه علما و اندیشمندان بوده و بسیاری از کسانی که در سدههای اخیر به تالیف کتاب در این زمینه پرداختهاند، از آن بهرهبرداری کردهاند . چنانکه شیخ طوسی (ره) در مقدمه کتاب آورده است، ایشان این کتاب را برای بررسی مباحث مختلف مرتبط با غیبتحضرت صاحبالزمان (علیه السلام)، دلیل آغاز غیبت و علت استمرار آن و همچنین پاسخ به شبهات و سؤالاتی که در این زمینهها از سوی مخالفان مطرح میشده، به رشته تحریر درآوردهاند . این کتاب نیز چون برخی دیگر از کتابهایی که از آنها یاد شد، ابتدا به مسئله امامت امام عصر (علیه السلام) در زمان غیبت و دلایل موجود در این زمینه و همچنین اثبات تولد آن حضرت پرداخته و با ذکر برخی از توقیعاتی که از سوی آن حضرت صادر شده، معرفی برخی از کسانی که در دوران غیبت صغری توفیق وکالت و نمایندگی از سوی امام مهدی (علیه السلام) را داشتهاند و همچنین بیان برخی نشانههای ظهور مباحثخود را به پایان برده است . کتاب یاد شده نیز ترجمه شده و برای کسانی که توانایی استفاده از متن عربی را ندارند قابل استفاده است . (10) 6 . اعلام الوری باعلام الهدی (11) ، ابی علیالفضلبن الحسن الطبرسی معروف به ®امینالاسلام طبرسی¯ (548 - 468 ق). . این کتاب که در دو جلد به چاپ رسیده دربردارنده تاریخ زندگانی، دلایل و معجزات و فضائل و مناقب پیامبر گرامی اسلام (ص) و اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است . در بخش پایانی کتاب یادشده مباحث مختلف مرتبط با امام دوازدهم شیعیان در ضمن پنج باب به شرح زیر بررسی شده است: باب اول: نام، کنیه، لقب، محل تولد، نام مادر امام دوازدهم و کسانی که آن حضرت را دیدهاند; باب دوم: روایاتی که در زمینه امامت امام دوازدهم از پدران آن حضرت(علیه السلام) رسیده است; باب سوم: چگونگی استدلال به روایات برای اثبات امامت آن حضرت، دلایل و نشانههایی که در دوران غیبت صغری از آن حضرت آشکار شده و دلالتبر امامت ایشان میکنند، برخی از توقیعات (نامهها و پیامهایی) که از آن حضرت رسیده است، کسانی که آن حضرت را دیدهاند و یا وکیل ایشان بودهاند; باب چهارم: نشانههای سال و روز قیام قائم (علیه السلام)، سیره آن حضرت در زمان ظهور و خصال ظاهری آن حضرت; باب پنجم: پاسخ به شبهات و پرسشهایی که مخالفان مطرح میکنند . 7 . بحارالانوار الجامعةلدرر اخبارالائمة الاطهار(علیهم السلام)، محمدباقر مجلسی معروف به ®علامه مجلسی¯ (1111 - 1037 ق). . این مجموعه: 110 جلدی، یکی از بزرگترین مجموعههای روایی شیعه به شمار میآید و دربردارنده روایات بسیاری در زمینههای مختلف اعتقادی، اخلاقی، فقهی، تاریخی و ... است . سه جلد از این کتاب; یعنی جلدهای 51 تا 53 با عنوان ®تاریخالحجة¯ به بررسی ابعاد مختلف زندگی امام عصر (علیه السلام)، از تولد تا غیبت و از غیبت تا ظهور اختصاص یافته و در آن بخش عمدهای از روایاتی که در هر یک از این زمینهها از پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) نقل شده، جمعآوری گردیده است . مجلدات یاد شده که دربردارنده مطالب جلد 13 از چاپهای قدیمی بحارالانوار استبه دفعات ترجمه شده و برای همه علاقهمندان قابل استفاده است . (12) پینوشتها:
1 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص176، ح7 . | |
|
|
یکی از مباحثی که همواره بین مردم اهمیت و جذابیت خاصی داشته، مسأله پایان جهان و آینده آن است، و از مسائلی که همواره ذهن نظریه پردازان و اندیش¬وران را به خود مشغول کرده، همین مسأله است. پی نوشت
1. المهدی المنتظر فی الفکر اسلامی- سید ثامر هاشم العمیدی، ترجمه محمد باقر محبوب القلوب،ص 16. |
|
کوتاه و خواندنی |
|
کوتاه و خواندنی |
|
ضرورت وجود امام (وجوب امام) از دیدگاه فریقین |
وجود امام و خلیفة پیامبر صلی الله علیه و آله و پیشوای مسلمین، مورد قبول همة مذاهب اسلامی ـ اعم از شیعه و سنّی ـ است. این انگاره به قدری اهمیت دارد که وقتی به اهل سنّت دربارة ماجرای سقیفه اعتراض میشود که چرا عدهای از صحابه ـ از جمله خلیفة اول و دوم ـ هنوز بدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را غسل و کفن نکرده، به مسألة جانشینی پرداختند، میگویند: امامت و رهبری امت اسلامی، مهمتر از تجهیز وکفن و دفن پیامبر صلی الله علیه و آله است! پس مسأله ضرورت وجود امام، نه تنها برای شیعه، بلکه حتی برای فرقه های مختلف اهل سنّت نیز جدّی و پراهمیت است و آنان نیز در اینکه امامت و خلافت، امری بایسته و ضروری است، تردید ندارند، منتها در کیفیت و وجوب آن، با شیعه اختلاف دارند که در طول بحث روشن خواهد شد. ابتدا دیدگاههای هر یک از فرقههای شیعه و سنّی به طور اختصار بیان میگردد. الف. فرقههای کلامی شیعه: 1. امامیه اثنی عشری: از نظر امامیه، امامت واجب است. مؤید این مطلب، کلام یکی از بزرگان امامیه، خواجه نصیرالدین طوسی، است که فرمود:«الامامیة یقولون: نصب الامام لطف، لانّه یقرب من الطاعة و یبعد عن المعصیة و اللطف واجب علی الله تعالی».1 یعنی، امامیه میگوید: نصب امام، لطف است؛ زیرا مردم را به طاعت نزدیک میکند و از معصیت دور میسازد و لطف بر خداوند واجب است. یادآوری: فریقین معتقد به وجوب امامت هستند، ولی در اینکه این وجوب بر خدا است یا بر مردم اختلاف نظر دارند. قول به «وجوب بر خدا»، وجوب کلامی است که امامیه بدان معتقد است؛ ولی قول به «وجوب بر مردم»، وجوب فقهی است که فرقههای اهل سنّت بر آن دیدگاه هستند. «مقصود از وجوب کلامی، این است که فعلی، مقتضای عدل یا حکمت یا جود یا رحمت یا دیگر صفات کمال الهی است و چون ترک چنین فعلی، مستلزم نقص در ساحت خداوند و در نتیجه، محال است؛ پس انجام دادن آن، واجب و ضرورت است. البته کسی،آن فعل را بر خداوند واجب نمیکند؛ بلکه او خود، به مقتضای صفات کمال و جمالش، آن را بر خود واجب میکند؛ چنان که فرموده است: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» و نیز فرموده است:«اِنَّ عَلَینا لَلْهُدی»2 و آیات دیگر. امامیه، امامت را به مقتضای حکمت و لطف خداوند میداند و بر این اساس، آن را بر خداوند واجب میشمارد».3 2. اسماعیله: مشهور این است که اسماعیلیه نیز مانند امامیه معتقد به وجوب امامت است (حتی وجوب بر خدا) البته بین دیدگاه امامیه و اسماعیلیه در فلسفة امامت اختلاف نظر وجود دارد؛ زیرا آنان معقتدند: فلسفة آن، تعلیم معرفت خداوند به بشر است. مرحوم فاضل مقداد میگوید: «اسماعیلیه، امامت را بر خداوند واجب میدانند تا معرفت خداوند را به بشر تعلیم دهد».4 توضیح دیدگاه اسماعیلیه: «اسماعیلیه عالم ممکنات را به دو عالم باطن (امر و غیب) و عالم ظاهر (خلق و شهادت) تقسیم کردهاند. عالم باطن یا امر، مشتمل بر عقول و نفوس و ارواح است و نخستین موجود در این عالم «عقل اول» است و سپس عقول دیگر و نفوس قرار دادند. آنان، امام را مظهر عالم باطن یا عالم امر میدانند و رتبهاش بر نبیّ ـ که مظهر نفس است ـ برتر است. از این رو، معرفت به خداوند جز توسط امام، حاصل نمیشود. بنابراین نسبت وجود امام با وجود خداوند، نسبت مظهر و ظهور مَجلیَْ و تجلّی است، یعنی وجود خداوند، در وجود امام، متجلّی میگردد».5 3. زیدیه: اینها اگر چه با امامیه در مصادیق و شرایط امام اختلاف نظر جدی دارند؛ وی معتقد به وجوب امام هستند (آن هم وجوب بر خدا). خواجه نصیرالدین طوسی آنان را از طرفداران وجوب نصب امام بر خدا میداند.6 البته گفته شده که عده کمی از آنان معقتد به «وجوب نصب امام بر خدا» نیستند.7 به هر حال در اصل وجوب و ضرورت امام، با سایر فرقههای شیعه هم عقیده هستند. پس فرقههای شیعه، معتقد به وجوب امام و ضرورت آن در جامعه هستند؛ هر چند در فلسفه وجود امام اختلافاتی دارند. ب. فرقههای کلامی اهل سنّت: 1. اشاعره: اینان به وجوب امام معتقدند. این مطلب از بیشتر کتابهای آنها به دست میآید؛ ولی از آنجا که به حسن و قبح عقلی معتقد نیستند، وجوب امامت را از باب «وجوب بر مردم» (وجوب فقهی) میدانند. یکی از علمای بزرگ اشاعره، قاضی عضدالدین ایجی، در این زمینه میگوید: «نصب الامام عندنا واجب علینا سمعاً».8بر این اساس آنان نیز معتقدند به نصب امام و ضرورت امام در جامعهاند؛ اما با دو تفاوت: 1 وجوب از باب «بر مردم» است؛ 2. وجوب به دلیل عقلی نیست؛ بلکه به دلیل نقلی است. 2. معتزله: اکثریت قاطع معتزله، قائل به وجوب امام هستند و تنها دو متکلم معتزلی ـ ابوبکر اصمّ و هشام بن عمرو فوطی ـ به وجوب امامت اعتقادی ندارند. در نزد اینان «وجوب بر مردم» است. 3. ما تریدیه:9 اینان معتقد به وجوب امام هستند وجوب امامت در نظر آنها، از قسم «وجوب بر مردم» (وجوب فقهی) است. ما تریدیه با اشاعره در این جهت هم عقیدهاند که وجوب امامت از دلایل نقلی فهمیده میشود. 4. وهابیان: این گروه نیز امامت و خلافت را واجب میدانند؛ ولی قائل به وجوب کفایی آن هستند. یکی از آنها در شرح کتاب لعمة الاعتقاد ابن قدامه مقدسی چنین مینویسد: «الخلافة منصب کبیر و مسؤولیة عظیمة و هی تولّی تدبیر امور المسلمین بحیث یکون هو المسؤول الاوّل فی ذلک. و هی فرض کفایة، لأنّ امور الناس لاتقوم الّا بها»؛10 یعنی، خلافت منصبی بزرگ و مسؤولیتی عظیم است و آن عبارت است از عهدهدار شدن تدبیر امور مسلمانان به گونهای که وی (خلیفه و والی) مسؤول نخستین در این باره به شمار میرود. خلافت واجب کفایی است، زیرا امور مردم، بدون آن قوام نخواهد یافت. پس فرقههای شیعه و سنی، به ضرورت وجوب یا وجوب امام معتقدند و در این مورد اتفاق نظر دارند. هرچند در برخی مسایل نظیر اینکه این وجوب کلامی(وجوب بر خدا) است یا وجوب فقهی (وجوب بر مردم) اختلاف نظر دارند. پی نوشت ها:
1. تلخیص المحصل، ص407. انتظار 2 / پژوهشی عقلی دربارة حضرت مهدی علیه السلام |
ضرورت طرح مباحث مهدویت قسمت دوم |
دو. بعد اجتماعی بشر از روزی که روی زمین قرار گرفت، پیوسته در آروزی یک زندگی اجتماعی سعادت بخش بوده و به امید رسیدن چنین روزی قدم برداشته است. اگر این خواسته تحقق خارجی نداشت، هرگز چنین آرزو و امید در نهاد وی نقش نمیبست؛ همانطور که اگر غذایی نبود، گرسنگی نبود و اگر آبی نبود، تشنگی نبود.... «مهدویت»؛ یعنی، امیدواری به آیندهای روشن، پیام رهایی بخش به بشر سرخورده و ستم دیده و اینکه روزی یک مرد الهی خواهد آمد و آنچه مردم بدان امید دارند، یقیناً برآورده خواهدکرد. اعتقاد به وجود مصلح جهانی ـ یا «فوتوریسم»1 ـ همیشه ما را در عرصههای مختلف مبارزات اجتماعی حمایت خواهد کرد، زیرا اگر واقعاً معتقد به امام زمان«علیه السلام» باشیم، خواهیم دید که همواره یک پشتیبان نیرومندی ما را درکارهای اجتماعی، یاری میکند. بدون تردید نتیجه اعتقاد به امام زمان «علیه السلام» این نیست که ما از تمامی کوششهای اجتماعی دست برداریم و درگوشهای نشسته و انجام همة کارها را به ظهور امام زمان«علیه السلام» حواله کنیم! اصولاً حضرت ولی عصر«علیه السلام» از چنین افراد عاطل و باطلی که صبح میکنند و به امور مسلمین اهتمام نمیورزند، بیزار است. و یک فرد مسلمان معتقد، همواره در کوشش و فعالیت است و برای خدا کار میکند و به زندگی (فردی و اجتماعی خود) خوشبین و امیدوار است و همیشه منتظر تعمیم عدالت و امنیت، بسط عدل و داد، آزادی و برادری و برابری و توسعه گزارههای دینی بر اساس توحید بوده و برای آنها تلاش میکند.2 شخص مسلمان، باور قطعی دارد که تنها نظام اجتماعی عادلانه ـ که به تمام خواستهای مشروع بشری پاسخ داده و منصفانهترین قوانین را برای انسانها آماده کرده است ـ نظام حکومتی اسلام و قانون الهی قرآن است و زیباترین آن در عصر ظهور حضرت ولی عصر«علیه السلام» تحقق خواهد یافت و این، یعنی امید، نشاط و زندگی. ماربین فیسلوف و مستشرق آلمانی در کتاب خود دربارة فوتوریسم شیعه میگوید:«از جمله مسائل اجتماعی بسیار مهم که همیشه (میتواند) موجب امیدواری و رستگاری (باشد) همانا اعتقاد به وجود حجّت عصر و انتظار او است. چون معتقدات مذهبی از ملل شرق زمین تا دو قرن دیگر، کاملاً اثرات خود را خواهد بخشید و میتوان گفت که در این مدت و با این همه جمعیّت و اسباب طبیعی، شیعه پیشرفت محیّرالعقولی نموده و از حیث عده و نیرو و قدرت، مقام اول را حائز خواهد شد. و حتی اگر آثار معتقدات مذهبی از بین برود، شیعه دارای آن سرمایهای خواهد بود که ماورای قوای طبیعیه و عارضیه، شوکت و اقتدار و قوت و حکومت خود را در عالم نگه دارد».3 بنابراین اعتقاد به وجود مقدس مهدی موعود ـ ارواحنا فداه ـ امید را در دلها زنده میکند. هیچ وقت انسانی که معتقد به این اصل است، ناامید نمیشود؛ چون میداند یک پایان روشن حتمی وجود دارد.... و سعی میکند که خودش را به آن برساند.4 و از حرکت نمیایستد و در برابر ناملایمات و سختیها تن به شکست نمیدهد. این بزرگترین ره آرود اجتماعی برای بشر در پرتو اعتقاد به«مهدویت» است. شناخت و اعتقاد به امام زمان«علیه السلام» مانع از همکاری شخص معتقد، با ستمگران و ظالمان میشود و در برابر حکومتهای فاسد تا حد توان پایداری میکند؛ چون او منتظر امامی است که هرگز با ظلم و ستم سازش نکرده؛ بلکه برای عدالتگستری قیام خواهد کرد. همچنین آن که منتظر مصلح است، در اصلاح خود میکوشد تا برای جامعة ایمانی عنصری مفید، مؤثر و کار آمد باشد؛ بلکه برای اصلاح دیگران هم تلاش میکند. به این شکل اجتماع به سوی خوبیها و ارزشها پیش میرود. «اجتماع منتظر» جامعهای هدف دار و ارزشی است و این از برکات شناخت عمیق نسبت به امام زمان است. پی نوشت ها:
1. «Futurism » یعنی اعتقاد به دورة آخر الزمان و انتظار ظهور منجی و مصلح جهانی بزرگ. برای بیشتر ر.ک: سیدهادی خسروشاهی، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، ص 55. انتظار 1 / ضرورت طرح مباحث مهدویت |
قسمت اول |
پیش از پرداختن به هر کاری، اگر ضرورت و بایستگی آن معلوم باشد، انسان برای انجام آن، انگیزه و نشاط لازم را پیدا میکند.وقتی سخن از مباحث «مهدویت» به میان میآید، ممکن است سؤال شود: با وجود موضوعات بسیار و گوناگون که در جهان علم و دانش وجود دارد و نیازهای آدمی به دانشهای مختلف و نیز محدودیت وقت و امکانات، چرا باید به مباحث مهدویت پرداخت؟آیا مباحث مهدویت، مسائلی کاربردی است که در زندگی روزمرّه تاثیر گذار باشد یا صرفاً بحثهایی است که دانستن آنها بهتر از ندانستنش است؟ آیا کسانی که از مهدویت چیزی نمیدانند یا بسیار کم اطلاعاند، در زندگی و حیات دنیوی خود به بنبست گرفتار آمدهاند؟ بنابراین ضرورت طرح معارف مهدویّت باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد. برای اثبات لزوم طرح این معارف، میتوان از ابعاد مختلف به این بحث نگاه نمود و بایستگی آن را از ابعاد و زوایای گوناگون بررسی کرد. یک. بعد اعتقادی بیتردید «اعتقاد» بنیان اصلی زندگی انسان است و آنچه در میدان عمل محقق میشود، به ساختار اعتقادی مربوط است. اگر آدمی از اعتقادی صحیح و منطقی برخوردار باشد، در عمل گرفتار تناقض، بیهدفی و سردرگمی نخواهد شد و از همه فرصتهای عمر خود، برای ساختن شخصیت انسانی و الهیاش بهره خواهد گرفت. البته این اعتقاد باید سازنده، حرکت آفرین و هویّت بخش باشد و در همه فراز و نشیبهای زندگی، مسیر درست و هموار را برای آدمی بگشاید.در فرهنگ دینی ـ قرآن و روایات شیعه و سنّی ـ بحث معرفت و شناخت امام و اعتقاد به او، از اهمیتی ویژه برخوردار است؛ به گونهای که در ردیف اصول اعتقادی؛ یعنی، توحید، نبوت و معاد شمرده شده است. در اینجا اهمیت شناخت امام از نظر اعتقادی، در انگارههای مختلف بررسی میشود. 1 – 1. شناخت امام راه معرفت خدا نخستین و مهمترین وظیفه انسان، شناخت پروردگار و آفریننده خویش است و تا شناخت او حاصل نشود، راهِ درست بندگی و اطاعت از او به روی انسان باز نخواهد شد.1 به همین جهت در قرآن و روایات، مطالب فراوانی درباره لزوم «معرفت خدا» مطرح شده است.بعضی از آیات قرآن، به توصیف خدا و صفات گوناگون او پرداخته است و امامان معصوم نیز در روایات و دعاها و خطبهها، به شکل گسترده از خدا و اوصاف او سخن گفتهاند.2 از نظرگاه روایات راه معرفت خدا و اوصاف او، شناخت اولیای خدا و امامان معصوم«علیه السلام» است؛ چون اینان مظهر اسماء و صفات الهی و آینه جمال و جلال پروردگارند. معصومین انسانهای کاملیاند. که خداوند آنان را خلیفه و نمایندة خود در زمین قرار داده و اراده کرده است که با آنان شناخته شود و از مسیر اطاعت آنها، اطاعت شود و ثواب و عقاب را نیز بر مدار اعتقاد و اطاعت آنان قرار داده است. وقتی از امام حسین«علیه السلام» درباره معرفت خدا و چگونگی آن سؤال شد؛ حضرت فرمود:«مَعْرفَةُ اَهْلِ کُلِّ زَمانٍ اِمامِهُمُ الَّذی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طاعَتُهُ»؛3 «مراد از شناخت خدا، شناخت اهل هر زمانی نسبت به امام خویشتن است، آن امامی که اطاعت او بر آنان واجب است». به عبارت روشنتر شناخت امام، طریق معرفت خدا است و انسان با شناخت امام و توجه به گفتار و دستورات او، میتواند در جاده صحیح زندگی گام بردارد و به سعادتی که خداوند برای او رقم زده، برسد. معرفت خدا بدون شناختِ کسی که از جانب او سمت راهنمایی و راهبری بندگان را دارد، امکان پذیر نیست. شیخ صدوق(رحمة الله) در تبیین حدیث یاد شده میگوید: مراد این است که مردم هر زمان بدانند، خداوند کسی است که آنها را در هر زمان از امام معصوم خالی نگذاشته است. پس کسی که عبادت کند خدایی را که برای آنان حجت قرار نداده، پس غیر خدا را عبادت کرده است.4 1 – 2. شناخت امام، شراط اسلام واقعی شیعه و سنّی به اتفاق از پیامبر اسلام نقل کردهاند:«... وَ اَنَّ مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیَّةً» 5 «و هر آینه هر کس بمیرد و حال آنکه امام زمان خود را نشناخته باشد، به مگر جاهلیت مرده است.» بر این اساس شناخت امام شرط اسلام است و اگر کسی بیشناخت امام بمیرد، گویا از اسلام بیبهره بوده است؛ هر چند مناسک و اعمال اسلامی را انجام داده باشد. «امامت» شاهراه بندگی خدا است و آن که در این صراط مستقیم قرار گرفته، کارها و اعمالش در مسیر درست، منطقی و عاقبت به خیری واقع شده است؛ و گرنه آن اعمال ره به جایی نبرده و کمالی برای او نخواهد آورد. امامت ستون اصلی خیمه اسلام است که اعمال اسلامی وابسته به آن است. 1 – 3. شرط قبولی اعمال، پذیرش ولایت مسأله «ولایت امامان» چنان جایگاهی دارد که در روایات گوناگون، پذیرش همه اعمال منوط به آن شده است: امام صادق«علیه السلام» پیشوای ششم شیعیان در این باره میفرماید:«لایقبلُ اللهُ مِنَ العِبادِ عَمَلاً اِلّا بِمَعْرِفَتنا»؛6 «خداوند از بندگان عملی را نمیپذیرد، مگر به معرفت و شناخت ما». براساس این روایات همه اعمال انسان، در ظرف معرفت و آگاهی او نسبت به امام زمان، ارزش مییابد. 1 – 4. بایستگی شناخت ولی نعمت «امام» واسطه فیض الهی است و آنچه از نعمتها به عالم وجود میرسد، به واسطه وجود او است و در این میان انسانها نیز به واسطه وجود او، از انواع نعمتهای الهی بهرهمند میشوند. امام هم در«تشریع» واسطه است و هم در جنبه تکوین:«بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء»7 « به برکت او به خلق روزی میرسد و به واسطه وجود او زمین و آسمان پا برجاست». در فرمایش از امام هادی«علیه السلام» است که وقتی میخواهید امامی را زیارت کنید اینگونه بگویید: «...بکم فتحَ اللهُ وَ بِکُم یَخْتِمُ وَ بِکُم یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماء أنْ تَقَعَ عَلی الارضِ اِلّا بِِاِذْنِهِ»؛8 «به واسطه شما خدا آغاز کرد و به شما پایان میدهد و به وسیله شما باران را فرو میفرستد و به واسطه شما نگه میدارد آسمان را که بر زمین نیفتد، جز به اذن او». پیامبر«صلی الله علیه وآله» میفرماید:«یا عَلیُ ! لَولا نحنُ ما خَلََقَ اللهُ آدمَ وَ لا حَواءَ وَ لاالجَنةَ وَ لاالنّارَ وَ لا السّماءَ وَ لا الارضَ»؛9 « ای علی! اگر ما نبودیم، خدا نه آدم و نه حوّا را میآفرید و نه بهشت و نه جهنم را و نه آسمان و نه زمین را». آیا این خلاف ادب نیست که ما دربارة بسیاری از امور ـ که تأثیر چندانی در زندگی ما ندارد ـ آگاهی و اطلاع داشته باشیم؛ ولی از ولی نعمت خود بی خبر باشیم؟! 1 – 5. امامت، سفارش پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» در روایتی از شیعه و سنی آمده است که رسول گرامی اسلام«صلی الله علیه وآله» فرمودند:«اِنّی تارِکُ فیکُمُ الثَقَلَینِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهْلَ بَیتی ما اِنْ تَمَسَکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضلوا بَعدی اَبَداً...»10برابر این فرمایش مسلمین مأمور شدهاند همانگونه که به قرآن متمسک میشوند، به خاندان پیامبر«صلی الله علیه وآله» و ائمه هدی علیهمالسّلام نیز تمسک جویند تا در مسیر هدایت قرار گیرند. و این ضامن سعادت ابدی آنان است. روشن است که تمسّک به قرآن، بدون فهمیدن محتوای آن معنا ندارد و نیز تمسک به امامان معصوم«علیه السلام» بدون معرفت و آگاهی به جایگاه رفیع و ویژگیهای منحصر به فرد آنان ـ که الگوی بشریتاند ـ ممکن نیست. بنابراین از این جهت نیز معرفت و آگاهی به امام زمان (عج) لازم است. کوتاه سخن اینکه شناخت امام و حجت الهی. چنان مهم است که در روایات فراوان بر آن تأکید و به مسلمین سفارش شده است در این مسیر از خدای بزرگ استمداد کنند و پیوسته از او بخواهند که راه معرفت حجتهای الهی بر آنان گشوده شود. از امام صادق«علیه السلام» نقل است که بهترین دعا برای دوران غیبت آخرین حجت الهی چنین است: «اللهم عَرِّفْنی نَفْسَک فَاِنَّکَ اِنْ لَم تُعَرِّفنی نفسَک لَمْ اَعْرِف نَبِیّک. اللهم عَرِّفنی رسولک فَانّکَ ان لم تُعَرفِّنی رسولک لَمْ اَعرف حُجَّتک اللهم عَرَّفنی حجتک فَاِنَّکَ ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی».11 پی نوشت ها:
1. ر.ک: شیخ کلینی، کافی، ج8، ص 247، ح 347. انتظار 1 / ضرورت |